09 August 2006
مقدمه :
در طول تاریخ، علیرغم آنکه صلحخواهی و زندگی مسالمتآمیز یکی از آرمانهای نسبتاً عام اکثر جوامع با فرهنگهای گوناگون بوده است، جنگ نیز همواره جزء جداییناپذیر زندگی نوع بشر فارغ از منطقه جغرافیای یا مقطع تاریخی آن، محسوب شده است. کشورهای جهان دارای اهداف و منافع مشابهی نیستند و عموماً برای نیل به اهداف خود بصورت محسوس یا غیرمحسوس با یکدیگر به رقابت میپردازند. این رقابتها ممکن است تحت شرایطی به اختلاف و نزاع تبدیل شوند. مناقشه در طول تاریخ به یک فرآیند اجتماعی تبدیل شده است. این پدیده در اکثر نظامهای سیاسی و اجتماعی بدون توجه به شرایط جغرافیایی و علیرغم سادگی یا پیچیدگی آنها وجود داشته است. در گذشته، دولتها برای برطرف نمودن اختلافات خود معمولاً به زور متوسل میشدند و استفاده از زور همواره وقوع جنگها را در پی داشت، تاریخ مملو از جنگهای بزرگ و کوچکی است که باعث ویرانیها و خسارات فراوانی شدهاند.
وقوع جنگهای زیاد در تاریخ، بعضی از دانشمندان را به این باور رسانده است که جنگ تقریباً ” وضعی عادی و طبیعی” در صحنه بینالملل است. کوئینسی رایت در کتاب خود تحت عنوان “مطالعهای درباره جنگ ” می نویسد که از سال 1500 تا 1940 بیش از 275 جنگ (جنگهایی که حداقل پنجاه هزار سرباز در آن شرکت داشتهاند) در صحنه بین الملل به وقوع پیوسته است. دانشمند مذکور وقوع حدود 45 جنگ دیگر را نیز از سال 1945 به بعد ذکر کرده است. همچنین املیانف از شوروی سابق، در کنفرانس سازمانهای غیردولتی برای خلع سلاح در ژنو اظهار چنین عقیده کرد: ”حالت جنگ برای بشر عادی تر از حالت صلح بوده است، زیرا بشریت از 3400 سال تاریخ خود تنها 204 سال را در صلح به سر برده است.“ [1]
آمار و اطلاعات موجود بیانگر خسارات فراوانی می باشد که در نتیجه جنگها پدید آمده است و در این میان اکثر کشورهای جهان از تعرض و تجاوز مصون نبوده اند. از اینرو، تلاشهایی به عمل آمد تا توسل به زور به عنوان ابزاری ناکارآمد برای حل اختلافات مطرح شود، لذا برای محدود کردن جنگها مفهوم جنگ عادلانه یامشروع در مقابل جنگ غیرعادلانه و نامشروع مطرح شد. هدف اندیشمندان و سیاستمداران مقابله با دولتهایی بود که برای کسب منافع بیشتر به اسلحه متوسل میشدند ویا با توجیهاتی نظیر دفاع از خود و یا ضرورت حفظ منافع حیاتی خوی جنگ طلبی خود را پنهان میکردند.
در گذشته، جنگهایی که بین دولتها به وقوع می پیوست، طبیعتاً محدود بود، اما با پیشرفت سریع تکنولوژی نظامی و گسترش روابط میان کشورهای مختلف جهان، جنگها از حالت محدود به گسترده تبدیل شدند و خسارتهای زیاد مالی، انسانی، فرهنگی و زیست محیطی به صورت تصاعدی افزایش یافت.[2] در چنین شرایطی پیگیری راههای درگیر نشدن در یک جنگ خونین و خاتمه بخشیدن به یک جنگ برپا شده، از مشغلههای مهم جامعه انسانی بوده و اساساً بخشی عمده از وقت اندیشمندان حقوق و روابط بینالملل و تاریخ دیپلماسی ملل مختلف و نهادهای بینالمللی و سیاستمداران را به خود مصروف ساخته است، به گونهای که جامعه جهانی در قرن گذشته توجه بیشتری به حل و فصل اختلافات از طریق مسالمتآمیز کرده است.
سیر تکوین روشهای مسالمتآمیز حل و فصل اختلافات:
در طول تاریخ همزمان با بروز اختلاف میان کشورها و وقوع جنگهای کوچک و بزرگ، ابتکارات و تلاشهای فراوانی برای حل و فصل اختلافات مطرح شده است. اندیشمندان نیز برای پیشگیری از جنگ هنگام بروز اختلافات منطقهای و بینالمللی نظریهها و راهکارهایی مطرح نمودهاند که به برخی از آنها میتوان اشاره نمود. ژان ژاک روسو (1778 – 1712) معتقد بود که لازم است فدراسیون بینالمللی تشکیل گردد تا از بروز جنگ جلوگیری نماید و به حل و فصل اختلافات کمک نماید. پایهگذار نظریه عمومی امنیت جمعی امانوئل کانت (1804 – 1724) در ”گفتار در باب صلح ابدی“ (دائمی) به ایجاد مجتمع ملتها توجه نشان داد. جرمی بنتام (1833- 1748) پیشنهاد کرد که برای تصمیمگیری درباره اختلافات میان ملتها یک دادگاه عمومی به وجود آید و بالاخره ویلیام لد (1814 – 1778) یکی از صاحبنظران مدافع صلح بر این باور بود که برای تبادلنظر ملتها درباره جنگ و صلح کنگره ملتها تشکیل شود.[3] اکثر اندیشمندان حقوق و روابط بینالملل، اصل حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات بینالمللی را تعهدی مثبت در جهت پایان دادن به مناقشات بینالمللی میدانند.
با توجه به بروز جنگها و اختلافات در اواخر قرن نوزدهم و مطرح بودن نظریههای مختلف برای حل و فصل اختلافات و جلوگیری از جنگ و حفظ صلح، نخستین کنفرانس صلح لاهه در سال 1899 با حضور 26 دولت که عمدتاً اروپایی بودند برای دستیابی به روشهایی جهت حل و فصل اختلافات بینالمللی تشکیل گردید. در این کنفرانس سه عهدنامه به امضا رسید و در آنها حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات با استفاده از روشهایی چون مساعی جمیله، میانجیگری، کمیسیونهای تحقیق و بررسی و داوری پیشبینی گردید. به دلیل موفقیت نسبی کنفرانس اول، کنفرانس دوم صلح لاهه مجدداً در سال 1907 با حضور 44 دولت تشکیل شد. در این کنفرانس تعداد زیادی از دولتهای غیر اروپایی شرکت نمودند و 13 عهدنامه به امضا رسید.[4]
پس از جنگ جهانی اول، با ابتکار کشورهای پیروز، کنفرانس صلح پاریس در سال 1919 تشکیل گردید. یکی از دستآوردهای این کنفرانس ایجاد یک سازمان سیاسی بینالمللی به منظور برقراری صلح بین کشورهای عضو براساس حفظ وضعیت سیاسی و سرزمینی موجود بود. این سازمان نام ”جامعه ملل“ را به خود گرفت. راهنمای عمل این سازمان که به میثاق جامعه ملل مشهور است در 28 آوریل 1919 به تصویب کنفرانس صلح پاریس رسید. از مجموع مواد میثاق در خصوص موضوع جنگ و چگونگی جلوگیری از آن میتوان به دو عنصر عمده کرد:
1- الزام اعضا به استفاده از روشهای حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات.
2- مقرر نمودن مجازاتهایی علیه دولتی که با نقض اصول میثاق به جنگ مبادرت ورزد.[5]
اما میثاق عملاً بر روی کاغذ ماند و نتوانست مانع از وقوع جنگ ویرانگر دوم گردد. پس از جنگ در 25 آوریل 1945 کنفرانس با حضور نمایندگان 46 کشوری که به آلمان و نیروهای متحد آن اعلان جنگ داده بودند، تشکیل شد و اساسنامه سازمان ملل متحد را در یک مقدمه و یک صد و یازده ماده و یک فصل مربوط به مقررات تنظیم نمود. این اساسنامه در 26 اکتبر 1945 با تصویب اکثریت کشورها اعتبار قانونی یافت. منشور ملل متحد که همان اساسنامه سازمان ملل متحد میباشد هدف از تأسیس سازمان را حفظ صلح و امنیت بینالملل از طریق اقدامات دستهجمعی مؤثر برای جلوگیری و برطرف کردن تهدیدات علیه صلح و متوقف کردن هرگونه عمل تجاوز یا سایر اقدامات ناقض صلح و فراهم آوردن موجبات تعدیل و حل و فصل اختلافات بینالمللی با روشهای مسالمتآمیز و بر طبق عدالت و حقوق بینالملل اعلام نموده است.[6] منشور اعضای سازمان را ملزم میسازد تا اختلافات بینالمللی خود را از راههای مسالمتآمیز حل و فصل نمایند به نحوی که صلح و امنیت و عدالت بینالمللی به خطر نیفتد و در روابط بینالمللی خود از تهدید و زور یا استعمال آن علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری یا از هر روش دیگری که با مقاصد ملل متحد مباینت داشته باشد، خودداری نمایند.[7]
با تمام تأکیدی که منشور ملل متحد برای حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات دارد، توصیه نمیکند که همه اختلافات برای حل و فصل فوراً به سازمان ملل متحد ارجاع شود بلکه این هدف را پی میگیرد که حل مسالمتآمیز اختلافات به رویهای جهانی تبدیل شود و همه اعضای سازمان ملل متحد بدان عمل نمایند. از سوی دیگر منشور سازمان ملل متحد راه را برای تلاشهای دیپلماتیک و روشهای قابل قبول برای اقدام انفرادی دولتها را باز گذاشته است. کشورها در انتخاب روشها و طرقی که به حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات بینالمللی بینجامد، آزاد هستند بنابراین، انتخاب راه حل اختلافات به اختیار دولتهای ذینفع گذاشته شده است که با توجه به شرایط خاص هر اختلاف، طرفها بتوانند آزادانه روش مسالمتآمیز انتخاب نمایند. این آزادی در انتخاب روش در ماده 33 منشور ملل متحد نیز مورد تأکید قرار گرفته است. براین اساس طرفین هر اختلاف، که ادامه آن ممکن است حفظ صلح و امنیت بینالملل را به خطر اندازد باید قبل از هر چیز راه مذاکره، تحقیق، میانجیگری، سازش، داوری، رسیدگی قضایی، توسل به سازمانها یا قراردادهای بینالمللی و یا وسایل مسالمتآمیز دیگر را در پیش گیرند.[8]
در کلیه روشهای سیاسی حل و فصل اختلافات، طرفین اختلاف بنابر مصلحت خود، بیآنکه اجباری در کار باشد یکی از روشهای مسالمتآمیز حل و فصل اختلافات را با رضایت متقابل انتخاب میکنند، در صورتی که روشهای حقوقی حل و فصل اختلافات جنبه اجبار پیدا کنند، طرفین اختلاف پس از صدور حکم از سوی قاضی یا داور ملزم به اجرای آنها میباشند.
پس از تصویب منشور تاکنون چهار بار مجمع عمومی سازمان ملل متحد بر ضرورت حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات در قطعنامههای ویژه تأکید کرده است:
1- قطعنامه 2625 در سال 1970 - اعلامیه اصول حقوق بینالملل مربوط به روابط دوستانه و همکاری بین دولتها.
2- قطعنامه 590-37 در سال 1982 – اعلامیه مانیل در مورد حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات.
3- قطعنامه کمیته ششم A/C.6/42/L.5 در 9 نوامبر سال 1987مربوط به حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات بینالمللی.
4- قطعنامه کمیته ششم A/C.6/43/L.8 در 11 نوامبر 1988 مربوط به حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات بینالمللی.[9]
میانجیگری ابزار کارآمد
در قرن گذشته بسیاری از صاحبنظران، دولتها و سازمانهای بینالمللی با ارائه پیشنهادها و تعیین معیارها و ضوابطی جهت پیشگیری از مناقشات و پایان دادن به جنگها و در نهایت در جستجوی تضمین صلح بودهاند. ابزارهای متعدد و روشهای سیاسی گوناگون به منظور حل و فصل مناقشات بین طرفین متخاصم ابداع و توصیه شده است. در میان روشهای سیاسی حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات، میانجیگری جایگاه ویژهای داشته و با گذشت زمان بر اهمیت آن افزوده شده است. مورتون دویچ که یکی از بنیانگذاران مطالعات مربوط به منازعه است خطاب به کنفرانس انجمن بینالمللی ”مدیریت منازعه“ به پنج موضوع مهم که طی 25 سال گذشته نقش اساسی در کاهش مناقشات و ایجاد ثبات در مناطق مختلف جهان داشتهاند، پرداخته که میانجیگری یکی از آن پنج موضوع میباشد.[10]
میانجیگری یکی از شیوههای سیاسی - دیپلماتیک حل و فصل اختلافات میباشد که در آن طرف ثالث به منظور پایان دادن و یا کاهش مناقشات بین دو طرف درگیر مداخله میکند. میانجی با اشراف بر ریشههای مناقشه. موضوعات موردنظر طرفین اختلاف را همراه با پیشنهادهایی برای مذاکره دو طرف مطرح مینماید و خود نیز مستقیماً در مذاکرات شرکت مینماید و تلاش میکند دو طرف اختلاف را به تفاهم با یکدیگر ترغیب نماید.
میانجیگری به عنوان یک روش و رویه برای کنترل مناقشه و حل و فصل اختلافات از طریق مسالمتآمیز، دارای تاریخی طولانی در فرهنگهای مختلف میباشد. در جوامع ابتدایی از میانجیگری طرف ثالث برای کاهش آثار زیانبار جنگ استفاده میشد و میانجیگری وسیلهای برای جلوگیری از ورود دیگر طرفها به اختلافات دو جانبه بود.[11] میانجیگری مانند دیگر پدیدههای اجتماعی و سیاسی در طول زمان شکل گرفته و از یک مفهوم ساده و بسیط به یک ساز و کار مرکب تبدیل شده است. کنوانسیون لاهه حق میانجیگری برای دولتهایی را که طرف اختلاف نیستند به رسمیت میشناسد و مقرر میدارد که اجرای این حق در هر صورت نباید به عنوان عملی غیردوستانه تلقی شود.[12]
میانجیگری پس از کنفرانس صلح لاهه و به ویژه در نیم قرن گذشته به عنوان یک روش در مدیریت معارضه نقش رو به گسترش و مهمی را در روابط بینالمللی به خود اختصاص داده است. در بند 1 ماده 33، منشور سازمان ملل متحد توصیههای لازم به کلیه اعضا جهت حل و فصل منافشات از طریق روشهای مسالمتآمیز از جمله میانجیگری شده است. بررسیهای تجربی نمایانگر رضایت قابل توجه دولتهایی است که از روش میانجیگری استفاده نموده اند. در صحنه بینالمللی که در آن شاهد منازعات دائماً در حال تشدید و همراه با هرج و مرج و فقدان ”قواعد بازی“ پذیرفته شده میباشیم، میانجیگری به اندازه خود منازعه از اهمیت برخوردار است.[13] توجه به کاربرد وسیع میانجیگری در سطوح مختلف و افزایش اهمیت آن در روابط بینالملل بر نقش ویژه میانجیگری در حل و فصل مسالمتآمیز مناقشات بینالمللی و تحقق آرمان صلح افزوده است.
میانجیگری به معنای اقدام برای جلب توافق و تاثیرگذاری بر طرفین معارضه تعریف شده است و این خود مبین توانایی میانجیگر برای حل مشکلات، جلب نظر موافق طرفین درگیر در مناقشه و درک وضعیتهای متفاوت میباشد. از اینرو، میتوان گفت که میانجیگری از انواع متعددی برخوردار است و به اندازه طرفین مختلف درگیر در مناقشه میتواند از تنوع و گوناگونی برخوردار باشد. به همین جهت است که رفتار و روشهای میانجی در میزان موفقیت میانجیگری به عاملی مهم تبدیل میشود.
میانجیگری فردی:
تصور سنتی از میانجیگری بین المللی که زائیده تبلیغات رسانههای گروهی و نظرات عمومی است مبین آن است که فردی عالی رتبه در جستجوی راه حلی مناسب برای خاتمه دادن به اختلافات طرفین متخاصم به مسافرتهایی از یک محل به محل دیگر دست میزند تا به برقراری ارتباط اقدام نماید.
این تصور تنها تا حدودی صحیح به نظر میرسد. شخصیتهای میانجی ذیمدخل یا در سطح ظرفیت شخصی خود فعالیت میکنند و یا اینکه نمایندگان رسمی دولتهای خود میباشند که در یک رشته تماسهای متقابل بین مقامات عالی رتبه کشورهای طرف مناقشه به رایزنی میپردازند. دخالت شخصیتهای رسمی معمولاً به دخالتهای سیاسی منجر میگردد و در این رابطه نباید فراموش کرد که نتایج حاصل از حضور یک نماینده رسمی معمولاً محدود به آن خبرهایی نیست که صرفاً اعلام میگردد و تلاش ما نباید مصروف آن شود که این پدیده از چنین دیدگاهی ساده نگرانه بررسی شود. دیدارهایی وجود دارد که جز مشارکت کنندگان، کسی از جریان آنها مطلع نبوده و قادر به ارائه توضیح در مورد آنها نمی باشد. به عنوان مثال، در این رابطه میتوان به دخالتهای کارتر در مذاکرات بین سادات و بگین اشاره نمود.
مفهوم فرد میانجی از نظر ژاکوب برکوویچ [14] در مورد کسی مصداق پیدا میکند که در پی برآوردن خواستههای رسمی و معین نباشد. میانجی به عنوان فردی شایسته، براساس تواناییها و منابع خود ممکن است در سطوح مختلف حضور پیدا کند. تواناییهایی مانند : اجرای کار، دانش، مهارت و تجربه از جمله ویژگیهای مهم برای میانجیگری شخصی میباشند. همچنین ممکن است میانجی ها دارای اعتقادات، ارزشها، و رفتار متفاوتی باشند. این عوامل نیز براهداف مورد نظر و محدودهای که میانجیها میتوانند در آن حق انتخاب داشته باشند، تاثیرگذار میباشند. روش و نحوه میانجیگری افراد بستگی مستقیم به تواناییها وتجربیات ذاتی آنها دارد و کمتر تحت تاثیر عوامل خارجی و مجموعه محرکههای تحمیلی از خارج قراردارد. بنابراین، میانجیگری فردی مستلزم تطبیقپذیری و تجربه بیشتری در مقایسه با میانجیگری توسط متصدیان سیاسی میباشد. میانجیگری فردی ممکن است بهطور رسمی یا غیررسمی عمل نماید.
الف : میانجیگری فردی غیر رسمی:
میانجیگری غیررسمی به کوششهایی اطلاق میگردد که از جانب کارورزان با تجربه، و متعهد به حل مشکلات ناشی از مناقشات بین المللی صورت میگیرد و یا به نقش اندیشمند فاضل و با سابقهای اشاره دارد که رفتار و نوع برخورد سازندهاش در رابطه با طرفین مناقشه منجر به حل مناقشه گردد. در بحث میانجیگری شخصیتها در مناقشات بین المللی، هنگامی که آنان به عنوان شهروند و نه به عنوان نماینده رسمی عمل میکنند، تلاش آنان با تکیه بر شایستگیها، اعتبار و تجربه شخصی فرصتهایی ایجاد میکند که در نتیجه آنها موجبات برقراری ارتباط فراهم گردد و درک بهتری از مناقشه صورت گیرد.
ب : میانجیگری فردی رسمی:
میانجیگری رسمی در ابعاد دیگر در برگیرنده دخالت یک صاحب منصب سیاسی یا یک نماینده دولت یا یک تصمیم گیرنده عالی رتبه در حل اختلاف، بین طرفین مناقشهای میگردد که نمایندگی رسمی گروههای متقابل یا دولتهای درگیر را به عهده دارند. این عمل در چارچوب یک ساختار رسمی شکل میگیرد و نسبت به میانجیگری غیررسمی از انعطاف پذیری کمتری برخوردار است. میانجیگری رسمی آمیزهای از متغیرهای فردی و وظایف محوله بوده و در نتیجه به میزان کمتری متاثر از ویژگیهای شخصیتی میباشد. فقدان انعطاف پذیری موجب دوری میانجی ها از تاثیرگذاری سریع بر اتخاذ تصمیمات لازم میگردد. میانجیگری رسمی معمولاً در عرصه سیاسی و عموماً در چارچوب تاکیداتی انجام میگیرد که شکل، مراحل عمل، و نقشها را در برمیگیرد. دامنه انتخاب میانجیگری رسمی در مقایسه با میانجیگری غیررسمی محدودتر میباشد، اما حصول به نتایج سیاسی در آن سریعتر انجام میپذیرد.
میانجیگری دولتها :
میانجیگری شخصیتها اگر چه مهم است، اما به طور کلی در روابط بین المللی چندان رایج نیست. بسیاری از فعالیتهای میانجیگرانه توسط دو بازیگر به اعتبار دولتهای متبوع شان و یا به اعتبار سازمانهای بین المللی انجام میپذیرد.
دولت به عنوان یک بازیگر سیاسی، یکی از مهمترین، و موفقترین و بادوام ترین اشکال سازمان یافته یک نهاد سیاسی - اجتماعی است. دولت مسئول تضمین معیارهای سیاسی و اقتصادی در جامعه میباشد و به درجات مختلف توقع همراهی و تبعیت مردم را دارد. به رغم بحث جهانی شدن و کاهش تدریجی اقتدار دولتهای ملی به طور کلی و اهمیت پیدا کردن قدرتهای فراملی، دولتها همچنان نقش متمایز خود را در صحنه سیاسی و بین المللی ایفا مینمایند. سیستم کنونی جهان در گرو نقش دولتهاست و بسیاری از روابط بین المللی ناشی از رعایت قواعد اصلی و سنتهای رفتاری جاری دولتها در روابط بین الملل میباشد. ساختار متحرک طرحهای مورد استفاده وایجاد تغییر در روابط، زمینهساز روابط بین المللی بوده و متاثر از تاثیرپذیری دولتها از وقایع، ارزیابیها، و عکسالعملهای به عمل آمده در این رابطه میباشد. اخذ تصمیم در مورد پذیرفتن یا دادن پیشنهاد میانجیگری، در واقع، نمایانگر عکس العمل در مقابل چنین عواملی میباشد.
وقتی که یک دولت به میانجیگری در یک مناقشه دعوت میگردد یا خود راساً نسبت به میانجیگری داوطلبانه اقدام مینماید، فرد کارآمدی را انتخاب میکند که تامین کننده بیشترین اهداف مورد نظر باشد. میانجیگری بین المللی توسط چنین افرادی به عوامل ذیل بستگی دارد:
الف – موقعیت شغلی افراد در کشور متبوع.
ب - مهلت ارائه شده برای اخذ تصمیم.
ج - منابع مختلف ، تواناییها و جهت گیری سیاسی کشورهای متبوع.
د – میزان محدودیتهای ناشی از اختلاف منابع در رفتارهای میانجیگرانه.
با توجه به تفاوتهای موجود بین دولتها، امکان کشیدن خط افتراق بین دولتهای متعهد و غیرمتعهد در قبال بلوک بندیهای دوران جنگ سرد و قدرتهای بزرگ، دموکراتیک و غیردموکراتیک، پیشرفته یا در حال توسعه از نظر اقتصادی وجود دارد. در اینجا نظرات مطرح شده ترجیحاً در برگیرنده تفاوتهای موجود بین دولتهای کوچک و قدرتهای بزرگ و ارزیابی امتیازات آنها در امر میانجیگری میباشد.
در رابطه با استفاده از اصطلاح کشورهای کوچک و بزرگ باید گفت که منظور اندازه جغرافیایی آنها نیست بلکه میزان قدرت آنها در نظام بین المللی مدنظر میباشد. دولتهای بزرگ به کشورهایی اطلاق میگردند که دارای وزن و امتیازات ویژهای نسبت به سایر کشورها هستند و کشورهای کوچک شامل آنهایی میگردد که وزن و منابع آنها نسبت به سایر بازیگران بین المللی در سطح پائین تری قرار دارد. دولتهای بزرگ به مراتب زمینه و فرصت بیشتری برای میانجیگری دارند و با توجه به قدرت نفوذ خود گاهی اوقات نقش مؤثرتری میتوانند اعمال نمایند. دولتهای کوچکی که بتوانند از نظر سیاسی خود را از نفوذ قدرتهای بزرگ دور نگه دارند و در نتیجه به عنوان یک کشور بیطرف شناخته شوند و از مقبولیت بینالمللی در خصوص حمایت از صلحطلبی برخوردار گردند نیز میتوانند در ایفای نقش میانجیگری مؤثر باشند. حتی برخی از طرفهای مناقشه این گونه دولتها را به دولتهای بزرگ ترجیح میدهند.
نمایندگان تمامی دولتها به صورت رسمی در بدنه سیاست گذاری مشارکت دارند، اما کوشش آنها صرف آن میگردد که فراتر از حد و مرز نمایندگی رسمی خود و تلاش در جهت حفظ تساوی حقوق، عمل نمایند. اصولاً جای تعجب دارد که به میزان و حدود تاثیرات ژرف منابع در تحمیل میانجیگری ، چگونگی آن و یا در واقع به انتخاب منازعه پرداخته شود. ولی در این خصوص که آیا چنین اختلافاتی مهم میباشندیا با توجه به بافت رسمی میانجیگری میتوانند نادیده گرفته شوند، عقیده بر آن است که این اختلافات میزان موفقیت میانجیگری را تحت تاثیر قرار میدهند و باید در سطوح وسیعتری مورد بحث قرار گیرند.
دولتهای بزرگ صرفاً به دلایل بشر دوستانه به میانجیگری دست نمیزنند، بلکه همراه با انگیزههای بشردوستانه، اهداف سیاسی نیز دنبال میکنند.[15] تمایل قدرتهای بزرگ به میانجیگری میتواند از دو بعد توسعهطلبانه و دفاعی برخوردار باشد. از یک طرف، آنها میکوشند نفوذ خود را در منطقهای که اختلاف در آن بروز کرده است، افزایش دهند و از طرف دیگر نگران افزایش نفوذ قدرت دیگر در همین منطقه هستند. از منظر بعد دوم، گاه وظیفه میانجیگری به قدرتهای بزرگ تحمیل میشود، زیرا نگرانی از افزایش نفوذ طرف دیگر آنها را وادار میسازد که دست به اقدام پیشگیرانه بزنند. میانجیگری شوروی سابق در اختلاف بین هند و پاکستان از هر دو بعد برخوردار بود. دولت شوروی سابق از یک طرف کوشید تا روابط خود را با پاکستان که مناسبات روبه رشد و بهتری با چین و آمریکا داشت، بهبود ببخشد و با افزایش اعتبار خود به دخالت خود در مسائل منطقه در آینده مشروعیت دهد و از طرف دیگر کوشید تا مانع از این شود که چین با استفاده از این فرصت نفوذ خود را در پاکستان افزایش داده و در مرزهای جنوبی شوروی سابق نفوذ خود را استقرار بخشد.[16] کشورهای کوچک ضمن توجه به مسائل انسان دوستانه، برای کسب یا افزایش اعتبار و بهبود روابط خود با طرفین اختلاف از میانجیگری به عنوان یک فرصت استقبال میکنند.
میانجیگری موسسات و سازمانها :
تحولات جهانی به گونهای در حال شکل گیری است که تعدادی از کشورها قادر به ایجاد تسهیلات کافی در رابطه با تامین علائق انسانی بوده و همچنین توانایی اجابت نیازهای خدماتی روزافزون را دارند. قدرتهای بزرگ نیز در بسیاری از موضوعات بیشتر تمایل دارند که نقش خود را در چارچوب نهادهای فراملی ایفا نمایند. در نتیجه، ما شاهد پدیده رشد بازیگران بین المللی، فراملی و غیردولتی میباشیم که تمامی آنها بر موضوعاتی مانند، جنگ و صلح، آگاهی و مسئولیت ، محیط زیست و ادامه حیات اثرگذار میباشند. سیستمهای اجرایی عملیاتی فراملی در ارائه بعضی از خدمات بهتر از دولتها عمل میکنند و همچنین در نظام جدید بین المللی به منظور حفظ موسسات خود در ارائه راه حلهای منتهی به صلح شرکت فعالانه داشته اند. معمولاً حساسیت سیاسی طرفهای مناقشه در رابطه با سازمانهای فراملی کمتر از دولتهای ملی میباشد و این عامل میتواند موجبات کارآمدی بیشتر این سازمانها را برای فعال شدن در حل و فصل مناقشات بین المللی فراهم سازد.
براساس برداشتی که از سیاست بین المللی وجود دارد سه نوع سازمان میتواند وجود داشته باشد:
الف : سازمانهای منطقهای
ب : سازمانهای بین المللی
ج : سازمانهای فراملی
سازمانهای منطقهای و بین المللی، بازتاب اجتماع محلی و یا جهانی دولتها میباشند و در رابطه با انجام وظایف محوله ناشی از موافقتنامههای منعقده فیمابین عمل مینمایند. سازمانهای منطقهای به دلایل مختلف معمولاً در اقدام برای میانجیگری پیشقدم میباشند، یکی از آن دلایل این است که آنها احتمال میدهند در صورت عدم مداخله در اختلافات بین کشورهای عضو، پای قدرتهای بزرگ به میان کشیده شود ونفوذ این قدرتها در حوزه فعالیت سازمان افزایش یابد.[17]
سازمانهای فراملی عموماً نمایانگر نهادها و یا اشخاصی هستند که در عرصه جهانی دارای احساسات، آگاهی، دانش، مهارت یا علائق مشابه یا نزدیک به هم بوده و به صورت برنامه ریزی شده گرد یکدیگر جمع میشوند و در جهت پیشبرد موضوعات خاص و مورد توجه اعضاء اقدام مینمایند، در حالی که سازمانهای منطقهای و بین المللی در اصل دولتی بوده و دارای اهداف سیاسی هستند. سازمانهای فراملی، در واقع، غیردولتی و غیرعمومی میباشند. آنها نشان داده اند که در مقایسه با سازمانهای بینالمللی بیشتر به سازندگی و کمتر به اقدامات نهی آمیز توجه دارند.
سازمانهای فراملی مستقل از دولتها عمل میکنند، و دربرگیرنده عناصر بسیاری هستند که مبین بی طرفی آنها در امور سیاسی میباشد. [18] میتوان این سوال را مطرح نمود که : آیا سازمانهای فراملی توان بالقوه لازم برای کسب موفقیت در حل مناقشات به عنوان میانجی را دارند یا اینکه نقش میانجیگری آنها به علت فقدان منابع مالی به ناچار محدود خواهد بود؟ یا اینکه پذیرش نقش آنها از جانب سازمانهای منطقهای و بین المللی به چه نحو خواهد بود؟ یا اینکه آیا مغایرتهای قرینهای و ساختار رسمی میتواند بر میانجیگری تاثیرگذار باشد؟ و یا اینکه یک الگوی مشخص از میانجیگری بدون آنکه ارتباطی به ایفا کننده آن داشته باشد میتواند وجود داشته باشد؟
با توجه به اینکه در میانجیگری مناقشات، نقش میانجیگرانه هر سه دسته از بازیگران فوق الذکر نهایتاً توسط افراد و نمایندگان (میانجی یا میانجی ها) تحقق میپذیرد، رتبه بندی کیفی عملکرد بازیگران مختلف در حوزه میانجیگری و اینکه کدام دسته از بازیگران میتوانند بهتر از سایرین نقش آفرینی نموده و به حل و فصل نهایی مناقشه یاری رسانند، تا حدود زیادی به ویژگیها و شرایط فردی میانجیگران ارتباط پیدا میکند.
منابع لازم برای میانجیگری
ساختار و تنوع میانجیگری در روابط بین الملل از یک سو در تشریح زمینههای نفوذ و از بعد دیگر در تاثیر منابع میانجی بر موقعیت بازتاب مییابد. یک میانجی بین المللی اعم از فرد، دولت، یا سازمان عاملی است که به منظور نفوذ، تغییر و یا تاثیرگذاری بر سیستم یک منازعه اقدام میکند و در بردارنده عامل نفوذ (میانجی)، اهداف مورد نظر برای اعمال نفوذ در طرفین منازعه و ابزار نفوذ (منابع میانجیگری)، است. اعمال نفوذ، تغییر، یا تاثیرگذاری اطراف منازعه، نیازمند در اختیار داشتن و یا دارا بودن منابع میباشد. اینکه منابع مورد اشاره چیست و تا چه حد تعیین کننده رفتار میانجی میباشد، خود یک مبحث مهم است.
کنترل و یا دارا بودن منابع یکی از عوامل تعیین کننده توان میانجی ها برای دستیابی به نتایج مطلوب یا اهداف مورد انتظار میباشد. بدون دردست داشتن منابع، امکان دستیابی به هدف غیرممکن است. در زمینه روابط داوطلبانهای مانند میانجیگری، این منابع میتواند به اشکال مختلف اعم از ایجاد فرصت، عمل، اعتراض، و یا به منظور تغییر رفتار یا توقعات طرفین منازعه مورد بهره برداری قرار گیرند. این منابع میتوانند احتمالاً شامل پول، مقام ، تخصص و اعتبار نیز باشند. منابع خاص به کاربرده شده در شرایط خاص به ماهیت میانجی و زمینه اجتماعی میانجیگری بستگی دارد. هر شکلی که این منابع به خود بگیرند و یا به هر گونه که مورد بهره برداری واقع شوند، بر روش و رفتار میانجیگری، و بهمان نسبت بر نتایج حاصل از آن موثر خواهند بود.
منابع مورد استفاده میانجی ها پایه و اساس لازم برای اعمال نفوذ را فراهم میکنند. با استفاده از نظرات تدوین شده توسط فرنچ[19] و راون[20] به ذکر شش نمونه از منابع یا پایههای قدرت میانجی میپردازیم:
1- پاداش : منعکس کننده توانایی میانجی ها برای ارائه پیشنهادهایی است که در برگیرنده منافع ملموس طرفین منازعه و یا تائید وعدههای داده شده باشند.
2- منابع تهدیدزا: به انواع مختلف تهدیداتی بستگی دارند که میانجی ها از آن استفاده مینمایند، از جمله تهدید به عدم دخالت و میانجیگری که موجبات عدم رضایت عمومی افراد جامعه نسبت به یک طرف یا هر دو طرف معارضه را فراهم خواهد کرد.
3- منابع رجوعی : که از احساس مشترک و برابری میانجی ها و طرفین درگیر در مناقشه سرچشمه میگیرد و تمایلات یکسان آنها را برای تفاهم پوشش میدهد.
4- حقانیت منابع : به ارزشهای معنوی طرفین مناقشه مربوط میشود که میانجی مجاز به دخالت در آنها بوده و در موقعیت و جایگاهی که قرار گرفته، وظیفه دارد در روند معارضه تغییر یا تأثیر به وجود آورد.
5- منابع مربوط به قضاوت فنی: به آن بستگی دارد که طرفین مناقشه بپذیرند که میانجیها دارای آگاهی بیشتر بوده و توانایی آنها به علت تجربه، آموزش و عملکرد از کیفیت و شناخت برتری برخوردار است.
6- منابع اطلاعاتی : که به توانایی میانجی برای عرضه و انتقال اطلاعات با ارزش بستگی دارد که باعث هدایت مسیر تغییرات در بعضی از طرفهای مناقشه میگردد.
این شش نمونه منابع فرضی، روابط میانجی با طرفین مناقشه و مراحل میانجیگری را توجیه مینمایند. در صورتی که میانجی ها مایل به موثر واقع شدن در یک مناقشه باشند باید به منابعی تکیه کنند که بتوان به کمک آنها تغییراتی در انگیزه ها، انتظارات و رفتارها ایجاد کرد. انتخاب منابع و استراتژی در رابطه با میانجیگری به صورت اتفاقی حاصل نمی گردد و میانجیهای مختلف دارای منابع متفاوت میباشند که از آنها در مناقشات گوناگون استفاده میکنند. دارا بودن منابع و کنترل آنها از جنبههای گوناگون مجوز ورود به میانجیگری بین المللی است.
انگیزه تغییر یا تاثیرگذاری به همراه انتظارات ناشی از دستیابی به هدف از جمله اولین دلایلی هستند که بازیگران متعدد بین المللی را به شرکت در میانجیگری ترغیب مینمایند. این بازیگران برمنابع مختلف متکی میباشند. شخصیتهای میانجی تنها دارای منابع ارجاعی، قانونی و اطلاعاتی هستند و روش میانجیگری آنها نشان دهنده تمایل به ایجاد تسهیلات دربرقراری ارتباط است. موسسات و سازمانها دارای منابع قانونی و کارشناسان فنی هستند و روش میانجیگری آنها اغلب برپایه ایجاد ارتباط و تعیین روش عمل قرار دارد. دولتها با منابع فراوان خود میتوانند برقرار کننده ارتباط، تعیین کننده روش اجرایی و اعمال روش ها باشند. اگر هدف از میانجیگری تغییر یا تاثیرگذاری بر یک منازعه یا منازعهکنندگان باشد که قطعاً نیز همین است، بنابراین استفاده از منابع متفاوت میتواند بعنوان یک اصل مسلم در تفاوتهای موجود بین رفتارهای مختلف میانجیگری، مورد محاسبه و توجه قرار گیرد.
یک میانجی موفق باید نیازها، منابع و قابلیتهای طرفین مناقشه را مدنظر قرار دهد ودرک و شناخت بهتری از زمینههای برخورد به دست آورد. انتقال کامل موضوع از جانب طرفهای منازعه به میانجیها نکته بسیار مهمی است که اغلب طرفها نسبت به انجام آن غفلت و مسامحه میورزند.
روشهای میانجیگری بین المللی
امکان ارائه توضیحات مشخص در رابطه با روشها و رفتارها در میانجیگری بین المللی با توجه به حضور بازیگران متعدد و توانا و دامنه وسیع رفتاری آنها به سختی امکان پذیر خواهد بود. اما با وجود بازیگران متعدد، و طیف وسیع آنها از شخصیتها گرفته تا دولتهای بزرگ و نیز تنوع در نوع رفتار آنها، امکان بررسی و استنتاج روشهای مفید وجود دارد. کثرت بازیگران هیچ گونه توهمی در رابطه با اهمیت بررسی میانجیگری ایجاد نخواهد کرد و با تعیین استانداردهای مشترک مبتنی بر دانش موجود میتوان دست به ایجاد مدلی زد که در برگیرنده روشهای قابل استفاده توسط میانجیهای مختلف باشدودر این رابطه توضیحات روشن برای درک تفاوتهای مربوطه نیز ارائه گردد.
تمامی میانجیهای بین المللی در چارچوب سیستم تبادل نظر و اعمال نفوذ عمل میکنند. عناصر چنین سیستمی شامل ارتباطات، تجربه، توقعات طرفین مناقشه، و منابع و منافع میانجی میباشد. تاثیرات این عناصر بر یکدیگر تعیین کننده طبیعت ومیزان اثرگذاری میانجیگری است. صرفنظر از اینکه میانجی ها در زمره شخصیتها، دولتها و یا سازمانها باشند، همگی آنها امیدوارند بتوانند با تاثیرگذاری، تغییر و اصلاح یک یا چند عنصر به گونهای موثر واقع شوند. این امر مهمترین محور میانجیگری بین المللی است و جنبهای است که باید درک و در صورتی که هدف عبارت از بهبود امور اجرایی و افزایش کارآیی باشد، به کار گرفته شود.[21]
واقعیت تجربیات عملی مبین آن است که بسیاری از میانجی ها تنها از عهده انجام بخشی از نقش خود بر خواهند آمد. بحث در مورد رفتار میانجی ها با درنظر گرفتن نقشهای از پیش تعیین شده آنان به ما در درک اینکه چگونه میانجیهای مختلف عمل مینمایند و کدام عامل باعث شکلگیریچنینرفتارهاییاست،کمکی نمیکند. نقش میانجیها از نقش انفعالی، بهعنوانتسهیلکننده صرف، گرفته تا نقش فعال به عنوان مشوق یا پیشنهاد دهنده ایدههای مورد تراضی متغیر میباشد و به آن به عنوان یک امر ایستا و غیرمتحرک نمی توان نگریست. در حقیقت، میانجیها ایفا کننده یک نقش یا نقشهای بیشتر بوده و در صورت لزوم در حین میانجیگری آن را عوض مینمایند.[22]
طبقه بندی نقشها، ماهیت چارچوببندیها و شناخت نمونههای مختلف رفتار میانجیگری را آشکار میسازد. نیات ناشی از به کارگیری روشهای میانجیگری بعدی دیگر و از جنبهای مفیدتر از نظرات عنوان شده در این زمینه را بیان میکند. نظرات کولب در مورد روش میانجیگری در برگیرنده تصویر کلی برنامه ها، وسایل، اسلوب و ابزار به کار گرفته شده توسط میانجی برای حل مناقشه میباشد. روش در نظر گرفتن طرفین مناقشه و موضوع مناقشه مهمترین روش محسوب میگردد و میزان روشهای مختلفی که توسط میانجیهای مختلف مورد استفاده قرار گرفته و حدودی که به آنها پرداخته شده دارای اهمیت خاص میباشد.[23]
نوشتههای فراوانی درباره استراتژی و تدابیر میانجیگری وجود دارد. استراتژی میانجی در چارچوب سنتی به عنوان استراتژی ایجاد رضایت و یا استراتژی عمل آوری خوانده میشود. استراتژی ایجاد رضایت بمنظور تغییر زمینههای مناقشه طراحی گردیده واز طریق به کارگیری تدابیری مانند: پیشنهادها، تشریفات صلح آمیز، تعیین محدودیت زمانی وغیره، عمل مینماید واستراتژی عمل آوری با هدف تاثیرگذاری بر ابعاد تضمینی مناقشه مانند تعلیم طرفین مناقشه و تامین تسهیلات برای برقراری بهتر ارتباطات تبیین میشود.
وجه افتراق بین استراتژی جلب رضایت و عمل آوری، ارتباط تنگاتنگی با نظرات کوچان وجیک در رابطه با تفاوتهای موجود بین استراتژیهای مشروط و غیر مشروط دارد. [24]
چارچوبهای مختلف دیگری در رابطه با میانجیگری وجوددارد که شامل استراتژی مباحثه، هماهنگ سازی، مجزا سازی، ائتلاف ، فشار ، جبران سازی، تهدید به عدم میانجیگری ، انعکاسی، غیر مستقیم و مستقیم میباشد.
توال[25] وزارتمن[26] با طبقه بندی روشهای میانجیگری بهترین طبقهبندی ممکن را در میان دانشگاهیان در خصوص میانجیگری بین المللی ارائه داده اند. این طبقهبندی پاسخگوی سوالات مهمی در این زمینه میباشد.
سه روش اساسی تمیز داده شده شامل استراتژی آسان سازی و ارتباط ،فرمول سازی، و عمل آوری میباشد. هر یک از این استراتژیها به منظور ایجاد تغییر، تاثیرگذاری و اصلاح یک مناقشه، با بررسی چگونگی ماهیت اعمال متقابل طرفین منازعه بر یکدیگر طراحی گردیده اند. برگزیدن یک استراتژی یا استراتژیهای گوناگون از جانب میانجیهای مختلف و ذی مدخل در مناقشات مختلف به تداخل با دو عامل اساسی منوط میباشد: ماهیت منازعه ، و منابع ومنافع میانجی.
تدابیر خاص رفتاری میانجی که قابل ذکر میباشند عبارتنداز :
1- روش آسان سازی و ارتباط
- برقراری ارتباط با طرفین.
- جلب اعتماد و اطمینان طرفین.
- برنامه ریزی برای پا در میانی بین طرفین.
- مشخص نمودن عوامل ومنافع.
- روشن نمودن وضعیت.
- اجتناب از حمایت از یک طرف.
- عرضه اطلاعاتی که مورد توجه قرار نگرفته اند.
- ایجاد چارچوبی برای درک موضوع.
- تشویق برای برقراری ارتباطات معنی دار .
- ارائه ارزیابیهای مثبت.
- ارائه مجوز برای بحث در مورد منافع کلی طرفین درگیر.
2- روش فرمول سازی
- انتخاب محل ملاقات.
- کنترل روند رسمی دیدار.
- کنترل فضای فیزیکی.
- برقراری تشریفات.
- ارائه روش کار.
- مشخص نمودن منافع مشترک.
- کاهش تنش
- کنترل زمان.
- آغاز کار با مسائل ساده.
- چارچوب دستور کار.
- حفظ شئونات طرفین.
- حفظ رویه و تمرکز بر موضوع.
3- روش عمل آوری
- تغییر توقعات طرفین .
- ارائه پیشنهادها سازنده واساسی.
- آگاهی دادن به طرفین در رابطه با عواقب ناشی از عدم توافق.
- عرضه اطلاعات و از صافی گذارندن آنها.
- پیشنهاد امتیازاتی که طرفین میتوانند به یکدیگر اعطا کنند.
- کمک به مذاکره کنندگان برای ابطال تعهدات
- در نظر گرفتن پاداش برای توافقات طرفین.
- کمک به اتخاذ چارچوب تدابیری که به حصول نتیجه قابل قبول ختم گردد.
- تحت فشار قراردادن طرفین برای نشان دادن انعطاف.
- وعده تامین منابع یا تهدید به قطع آن.
- ارائه پیشنهاد برای تصدیق موارد پذیرفته شده از طریق تنظیم موافقتنامه.
میانجیهای بین المللی بدون توجه به شرایط مترتب بر موقعیت مناقشه نمی توانند هیچگونه روش و تدبیری را اتخاذ نمایند. اقدامات میانجی ها در چارچوب سیستمی مرکب از طرفین مناقشه، روابط آنها با یکدیگر، میانجی، تعداد هیئتهای موکلان، و ناظرین و دیگر عوامل از جمله، قواعد اجتماعی فشار سازمانهای سیاسی و اقتصادی طراحی میگردد. روابط حاکم بر این سیستم، روابط بین تبادلات و تاثیرات آنها بر یکدیگر میباشد. هر یک از بازیگران دارای منافع و توقعاتی هستند، هر کدام دارای منابعی هستند و هریک توقع دریافت نوعی پاداش را دارند و این امر شامل میانجی ها و به موازات آن شامل طرفین درگیر در مناقشه نیز میباشد.
در حال حاضر، یکی از اهداف ارائه کلیات، تمرکز بر یک جنبه از روابط یعنی رفتار میانجی میباشد، لذا انواع روشهای ابداعی میانجیگری و توصیههای مربوطه به منظور به کارگیری آنها در زمینههای مناقشات بین المللی را مدنظر قرار میدهیم. به هرحال، در صورتی که زمینههای مناقشه مورد توجه قرار نگیرند و منابعی که میانجی میتواند از آنها بهره برداری نماید، لحاظ نشوند، تجویزهای به عمل آمده فاقد ارزش اجرایی بوده و ارزشی بیش از یک آرزوی خوشبینانه ندارند.
میانجی بین المللی برای آنکه موثر واقع گردد، باید منعکس کننده سیستمهای گسترده درگیری بوده و برآنها تأثیر نهد و این یکی از دلایلی است که چرا میانجیهای مختلف راههای گوناگون و تاکیدات مختلف از نقطه نظر میانجیگری را فقط به رویداد میانجیگری وابسته میدانند. عمل و شیوه اقدام ونیز روشها و تدابیر، منتج از زمینه وسیع حوزه اقدامات میانجی میباشند. بررسی میانجیگری نباید صرفاً در قالب علت و معلولی انجام شود که در آن با به کارگیری یک روش خاص نتایج مطلوب قابل انتظار حاصل گردد. میانجیگری در بعد کلی و میانجیگری بین المللی در بعد خاص، پدیده دولبهای نیست که بتوان آن را بصورت همگن و یکسره در رابطه با تمام تعارضات و درگیریها اعمال کرد، همچنین نمی توان آن را مجموعهای از قوانین و یا تلاش سرسختانهای فرض کرد که در سایه آن بتوان بر طرفین مناقشه موثر واقع شد. رابطه بین میانجیگری و طرفین مناقشه رابطهای متقابل است. تبادلات و تاثیرات در پدیده میانجیگری دو جانبه بوده و نمی تواند حالت یک طرفه داشته باشد.
روشهای ارزیابی میانجیگری بینالمللی
کلیه میانجیگران بینالمللی با استفاده از مهارتها و منابعی که در اختیار دارند کوشش خود را مصروف تغییر یا تأثیرگذاری بر ماهیت موضوع مورد مناقشه، جوانب و زمینههای برخورد، و یا حیطه نتیجهگیری مینمایند. اما اینکه چگونه میتوان فعالیتها و مشارکت طیف وسیعی از میانجیگران متفاوت را ارزیابی نمود و یا به روش مشخصی در این رابطه دست یافت، و یا اینکه اصولاً آیا اثرات یک میانجیگری مشخص قابل ارزیابی است یا خیر سؤالات مطرح در این زمینه میباشند. اگر هدف غایی از میانجیگری، ایجاد تغییر، تأثیر، اعمال نفوذ بر ماهیت یک مناقشه و یا بررسی این باشد که آیا اصلاً چنین تغییراتی قابل تشخیص است، یا نحوه مقابله طرفین به چه صورت است و یاعلاوه بر موارد فوقالذکر، اگر تغییراتی حادث شود و نتیجه رضایتبخش باشد، آیا میتوان آن را به زیرکی و تجربه میانجیگر نسبت داد، چندان مشخص نیست.
همچنین برعکس، در صورتی که طرفین دعوی هیچ گونه نرمشی از خود نشان ندهند، آیا میتوان گفت این نتیجه قصور میانجی بوده است؟ ارزیابی نتایج میانجیگری و نسبت دادن موفقیت یا شکست آن به یک عامل از چندین عامل مستقل ذیمدخل در یک سیستم مداخله داوطلبانه، واجد مشکلات ذهنی و اساسی جدی است.
معیارهای میانجیگری
میانجیگری بین المللی از ماهیتی یکسان برخوردار نیست، تعیین مجموعهای از معیارها برای پوشش دادن به اهداف گوناگون کلیه میانجی ها کاری بیهوده به نظر میرسد. به عنوان مثال، شخصیتهای میانجی ممکن است با تاکید بر ایجاد تسهیلات ارتباطاتی بهتر و ارتقای کیفیت برخورد در جستجوی ابزاری به منظور ایجاد فضای مناسبتر برای مذاکره باشند. حال اینکه دولتهای میانجی ممکن است در پی تاثیرگذاری بررفتار طرفین درگیر به منظور حل و فصل مناسب مناقشه باشند. این اهداف مختلف نمی توانند به سادگی در یک نظریه گنجانده شده و ترسیم گردند. در پاسخ به این سوال که آیا میانجیگری موثر میباشد یا خیر، نیازمندیم که از اهداف میانجی نیز مطلع باشیم و به این دلیل است که دو معیار مهم و گسترده ارزیابی یعنی معیارهای ذهنی و عملی* برای دستیابی به نتایج حاصل از هرگونه میانجیگری بین المللی پیشنهاد شده اند.
الف – معیارهای ذهنی
معیارهای ذهنی بخشی از واقعیت است که باید در ارزیابی میانجیگری مورد توجه قرار گیرد. این معیارها معمولاً از طریق تجربی قابل دستیابی نیستند وبه طرفین درگیر و یا انتظارات میانجیگری از میزان موفقیت در رسیدن به اهداف تعیین شده بستگی دارند. اهداف میانجیگری شامل انتظاراتی میگردد که از فرآیند میانجیگری و نتیجه آن وجود دارد. از این لحاظ میتوان ارزیابی موفقیت در میانجیگری را به میزان رضایت طرفین مناقشه طی مراحل میانجیگری یا نتیجه آن منوط نمود و یا اینکه اظهارنظر هر یک از طرفین یا هر دو طرف مناقشه در مورد حفظ بی طرفی، کارآیی و یا موثر بودن میانجیگری را ملاک قرار داد.
1- رضایت طرفین:
رضایت طرفین مناقشه از میانجیگری امری قابل توجه میباشد، اما این رضایت تعریف دقیقی دارد. طرفین مناقشه عموماً رضایت خود را از میانجیگری بدان علت مورد تاکید قرار میدهند که عمـل میانجیگری فرصت لازم برای اظهارنظر نهایی و یا خدمات مورد انتظار را برایشان فراهم خواهد آورد. مجدداً در اینجا امکان مجرد فرض کردن یک گروه از استنباطها از دیگر استنباطها امکان پذیر نیست و نمی توان هیچ مدرکی را دال بر اینکه رضایت کلی از میانجیگری بینالمللی بستگی مستقیم به میانجیهای خاص، یا یک روش خاص میانجیگری دارد، ارائه کرد.
2- رعایت بیطرفی و انصاف:
رعایت بی طرفی و انصاف و نیز استحقاق طرفین در توزیع منابع در زمره دیگر معیارهایی میباشند که ما در ارزیابی از نتایج میانجیگری آنها را به کار میبریم. بی طرفی و رعایت انصاف را میتوان از طریق تاکیداتی که طرفین مناقشه برعمل میانجیگری یا نتایج آن مینمایند، ارزیابی نمود. به عنوان مثال، یک عمل میانجیگری بین المللی وقتی عادلانه تعبیر میگردد که معارضین بتوانند به طور مستمر نظرات اصلاحی خود را ارائه نمایند و میانجی ها رفتار یکسان و بی غرضانهای نسبت به هر دو طرف داشته باشند. نتایج وساطت وقتی منصفانه خوانده میشود که انتظارات هر دو طرف مناقشه برآورده شده باشد یا اینکه تخصیص منابع محدود به طور اصولی براساس حفظ تساوی یا رعایت نیازمندیها انجام گردد. میانجی هایی که به این اهداف دستیابی پیدا کنند، موفق شمرده میشوند.
3- کارآیی:
این معیار مربوط به مدت زمان میانجیگری و هزینههای ناشی از آن است. میانجیگری بینالمللی بر کوتاهی زمان، کاهش هزینه و نتایج حاصله که حداکثر منافع هر یک از طرفین را براساس تجربه تامین نماید، تاکید داشته و ممکن است از جانب طرفین ذینفع کاملاً موفق ارزیابی گردد. هیچ شکی در مورد اینکه بعضی از میانجیگران بین المللی کارآیی در مراحل عمل را به عنوان هدف نهایی خود مورد توجه قرار میدهند، وجود ندارد.
4- سودمندی:
سودمندی صفت اصلی یک نتیجه خوب است و به قابلیت اجرا و دائمی بودن تراضی اطلاق میگردد. وساطت وقتی سودمند و مفید خواهد بود که دائمی و پایدار باشد و فرصتهایی ایجاد نماید که باعث اجتناب از بروز مناقشات مشابه در آینده گردد. سودمندی از معیارهایی است که در ارزیابی موفقیت یا شکست میانجیگری از مطلوبیت بالایی برخوردار است. اما مانند دیگر معیارها تنها در سایه دقت فوق العاده قابل تشخیص است و وقتی میتوان آن را بیان نمود که به صورت ذهنی تعیین گردد. ارزیابی میانجیهای بین المللی که بر پایه کیفیت و انتظارات انجام شود ما را به نیمه راه میرساند، البته نیمه راهی مملو از مشکلات، برای بررسی موفقیت یا شکست کوششهای متفاوت میانجیگری.
ب – معیارهای عملی:
معیارهای عملی نمایانگر تصویر کلی دیگری برای ارزیابی نتایج میانجیگری میباشد، این معیارها برپایه شاخصهایی اساسی بنا شده اند که از نظر تجربی امکان ارزیابی آنها به وسیله یک ناظر یا هر یک از طرفهای مشارکت کننده در میانجیگری وجود دارد. معمولاً چنین معیارهایی دربرگیرنده اهداف تغییر و قضاوت درباره حدود تغییرات انجام شده جهت اثبات موفقیت یا شکست میانجیگری است.
معیارهای عملی این اجازه را به ما خواهند داد تا رفتار طرفین مناقشه در خاتمه میانجیگری مورد آزمایش قرار گرفته و میزان تغییرات به وجود آمده تعیین گردد. بنابراین، امکان ارزیابی کوششهای میانجیگرانه به وجود خواهد آمد. در صورتی که طرفین مناقشه کماکان مناقشات قبلی خود را ادامه دهند، این امر بیانگر شکست عمل میانجیگری است، حال آنکه اگر کوششهای به عمل آمده منجر به آن شود که رفتار خصمانه طرفین مناقشه متوقف گردیده و باب مذاکره و گفتگو بین آنها باز شود، این امر نمایانگر موفقیت میانجی میباشد.
همچنین هنگامیکه طرفین مناقشه بتوانند به نتایج مشخصی در رابطه با حل موضوع مناقشه یا آرامسازی جو مناقشه دست پیدا نمایند که متضمن روابط جدید و سازنده باشد، میتوان ارزیابی موفقی از میانجیگری ارائه نمود.
ارزیابی میانجیگری بین المللی براساس تغییرات حاصله در رابطه با رفتار طرفین مناقشه ساده ترین راه میباشد. به کارگیری معیارهای عملی برای تشریح موفقیت یا شکست میانجیگری تسهیلات لازم برای ارزیابی تطبیقی و زمینه تحقیقات تجربی را فراهم میآورد. معیارهای عملی به دور از مشکلات قراردادی و اصولی مترتب بر معیارهای ذهنی میباشند.
اتکای صرف بر معیارهای عملی عاقلانه نیست. میانجیهای مختلف و طرفین مناقشه هنگامیکه مدیریت منازعه را پذیرا میگردند، دارای اهداف مختلف میباشند. تغییر رفتاری تنها یک هدف از میان هدفهای متعدد میباشد. بعضی از میانجیهای بین المللی تمرکز خود را معطوف به محتوای مناقشه مینمایند و بعضی دیگر با محور قرار دادن شرایط، معیارهای تصمیم گیری را معین میکنند. در عین حال به سادگی امکان ارزیابی فراهم نمی گردد، هر میانجیگری براساس معیارهای به کارگرفته شده در نوع تلاش به عمل آمده قابل ارزیابی میباشد. پاسخ به این سوال که میانجیگری چگونه و به چه میزان موثر واقع خواهد گردید و اینکه بهترین نحوه ارزیابی کدام است، به اطلاعات جمع آوری شده و قضاوت در زمینه هر یک از موضوعات مورد میانجیگری به طور مستقل بستگی مستقیم دارد. در این رابطه، توجه به محدودیتهای موجود و در نظر گرفتن واقعیتها در انجام ارزیابی از جمله شرایط لازم محسوب میگردد و باید از انتظارات بلند پروازانه اجتناب به عمل آید.
سرانجام آنکه مراحل میانجیگری و زمینه یک منازعه، وابستگی بسیار نزدیکی به یکدیگر دارند. عوامل قرینه موثر بر انتخاب و نوع روش و رفتار میانجیگری، از طریق بررسی کلی و در چارچوب تنظیم جنبه هایی امکان پذیر خواهد بود که از نظر میانجیگری دارای ارجحیت بوده و بر سایر شرایط مقدم باشند. عمل میانجی گری ونتایح حاصل در شکل (1) ترسیم گردیده است :
نتیجهگیری:
در این مقاله به جنبههای مفهومی، فنی (حقوقی) و اجرایی مقوله میانجیگری به صورتی خلاصه اما حتیالمقدور جامع پرداخته شد.
همانگونه که در بخشهای مختلف مقاله ذکر گردید صرف اراده و تمایل به میانجیگری در میان طرفین منازعه و شخص میانجی برای حل و فصل مسالمتآمیز یک منازعه از طریق میانجیگری کافی نیست. اقدام به میانجیگری چنانچه با روشهای مناسب و کارآمد همراه نباشد و یا ظرافتهای لازم در انتخاب میانجی مورد توجه قرار نگیرد احتمالاً به نتایج مثبتی و مؤثری منجر نخواهد شد. واگذاری نقش میانجی به یک فرد، یک دولت یا یک سازمان و مؤسسه متناسب با موقعیت و شرایط ویژه هر منازعه باید مورد گزینش قرار بگیرد و در مرحله بعد روشهای کاربردی میانجیگری نیز باید متناسب با همین شرایط از سوی میانجی برگزیده شود.
روشهای میانجیگری بین المللی بسیار متنوع هستند. این امر صرفاً ناشی از تفاوت بین بازیگران نیست بلکه به علت تفاوتهای ماهوی مستتر در زمینههای مناقشه ومشخصات طرفین درگیر در منازعه میباشد. در صورتی که قرار باشد روشها و رفتار میانجیگری موثر واقع شوند باید از عهده درک تفاوتهای ماهوی و مشخصات طرفین درگیر در منازعه برآیند و منعکس کننده آنها باشند
با این حال اهمیت و تعیین کنندگی اصل میانجیگری صرفاً در ابعاد حقوقی یا بینالمللی آن نیست. میانجیگری مقولهای است که در حد جنگ و صلح دارای اهمیت است: هر فرد حوزه وسیعی از تصورات و دریافتها دارد. در واقع جهان تصورات فرد از پیچیدگی و نیز وسعت فراوانی برخوردار است. روشن است که جهان تصورات یک گروه اجتماعی یا گروه انسانی از ظرافت پیچیدگی بسیار بیشتری در قیاس با فرد برخوردار است. اگر دو یا چند جهان پیچیده از تصورات جمعی (خواه تصورات و ادراکات یک جامعه باشد، خواه یک دولت)، با هم در تقابل قرار گیرند، وضعیت شدیداً و پیچیدهای به وجود خواهد آمد و نیروی خطرناکی از سوء تفاهمها و تعابیر خصمانه ایجاد خواهد شد که اگر شکل واقعی به خود بگیرد مصایب فراوانی به دنبال خواهد داشت.
میانجیگری اقدامی فقط صوری و رسمی نیست، در روش خلاصه نمیشود و نباید درکی ابزارگونه از آن داشت. میانجیگری که مستلزم آمیزهای از هوش و درک فوقالعاده، بهرهمندی از سجایای عالی انسانی و ملاحظات دوراندیشانه سیاسی است، دارای فسلفه است و این هدف نهایی را تعقیب میکند که تواناییها و قوای بشری به جای آنکه در تعارض با هم قرار بگیرند و یکدیگر را خنثی سازند، در خط تاریخی مستمری، مؤید یکدیگر بوده و به تکامل تاریخی یکدیگر کمک نمایند. میانجیگری، تضمینی برای آن است که گروههای انسانی در فضایی از تفاهم و همکاری موجب تکامل تاریخی تمدنها و فرهنگهای یکدیگر شوند. میانجیگری علم تداوم صلح است و مجموعه مهارتهایی برای افزایش تفاهم و درک متقابل گروههای بشری. میانجیگری را میتوان انسانیترین مقوله در حقوق بینالملل دانست.