22 December 2012
دیباچه
این بحث گرد این محور میچرخد که بایدها و الزامات سیاست خارجی توسعهگرا در چه بستری تحقق پیدا میکند. اگر بخواهیم مقولۀ جهانی شدن را به گونهای در رابطه با بحث یادشده تبیین نموده و آثار اجرایی آن را به روشنی درک کنیم، باید به دو مفهوم کلیدی توجه داشته باشیم.
یکی مفهوم دگرگونی اقتصاد مقیاس در عصر جهانی شدن است. در هر صورت، جهانی شدن پدیدهای است که اقتصاد مقیاس را از حوزۀ دولت ـ ملت فراتر برده است. در این شرایط اساساً اندازۀ پدیدههای اقتصادی در چهارچوب اقتصاد دولت ـ ملت نمیگنجد؛ این پدیدهها میتوانند دربرگیرندة قوانین بینالمللی، شرکتهای فراملی، بازارهای جهانی مالی، بنگاههای فراملی یا سازمانهای بینالمللی باشند. بهواقع در این عصر، با پدیدهای به نام اقتصاد فراملی روبهرو هستیم. لازمه و بستر این اقتصاد فراملی، برپایة ایجاد گونهای کالای عمومی جهانی است. بیگمان، بنگاههای فراملی بدون وجود یک کالای عمومی جهانی نمیتوانند ادامة زیست بدهند. البته صرف بحث دربارۀ این مفاهیم ساده بهنظر میرسد، ولی واقعیت این است که چنین دگرگونی، پیامدهای گستردهای را به همراه خود خواهد داشت؛ به محض اینکه واقعیت وجودی پدیدههایی که اندازهای فراتر از اندازۀ دولت ـ ملت دارند را بپذیرید، آنگاه پیامدها، فرصتها و چالشهای فراوانی پیش روی شما، اولویتها و اهداف ملیتان و شیوۀ تحقق آنها قرار میگیرد. نکتۀ مهمتر در همین رابطه، اینکه، نه تنها این بایدهای فراملی که آن را در قالب «حکمرانی جهانی» میتوان مطرح نمود، بهصورت اجماع میان دولت ـ ملتها است، بلکه ابزار اجرایی این تصمیمات در جریانهای جهانی، حتی اگر ملتی نخواهد خود را با قواعد و هنجارهای حکمرانی جهانی وفق دهد نیز در اختیار همین جریانهای قدرتمند عرصۀ فراملی قرار دارد.
منبع: کتاب سیاست خارجی توسعه گرا، مرداد ١٣٨٧