11 August 2008
مقدمه :
به اعتقاد بسياري از تحليلگران تحولات منطقه خاورميانه پس از فروپاشي شوروي يكي از مهمترين موانع در جهت تثبيت رهبري جهاني آمريكا بوده است. آغاز مجدد انتفاضه، شكست طرحهاي مختلف صلح اعراب واسرائيل، پيروزي احزاب اسلامگرا در برخي كشورهاي منطقه، و مهمتر از همه، حادثه يازدهم سپتامبر و بحران عراق، موفقيت سياست جهاني آمريكا را با توفيق در سياست خاورميانهاي اين كشور گره زده است. طي سالهاي اخير، رهبران آمريكا تلاش نمودهاند كه با ارائه و اجراي طرحهاي فراگير ساختار عيني و ذهني خاورميانه را دچار تحول نمايند. طرح خاورميانه بزرگ كه اخيراً از سوي مقامهاي آمريكايي مورد تأكيد قرار گرفته، در واقع، منعكس كننده اميدواريها وبرنامهريزيهاي اين كشور براي ايجاد تغييرات بنيادين، فراگير و دراز مدت در اين منطقه در چارچوب استانداردها و معيارهاي آمريكايي ميباشد.
از آنجا كه اين طرح ميتواند پيامدهايي براي جمهوري اسلامي ايران در برداشته باشد، معاونت سياست خارجي و روابط بينالملل طي ميزگردي اين موضوع را به بحث گذاشته است. متن حاضر جمعبندي مباحث مطرح شده در اين ميزگرد ميباشد.
بخش اول: طرح خاورميانه بزرگ
الف – زمينهها
منطقه خاورميانه طي دهههاي اخير با طرحهاي متعدد و بسيار زيادي به ويژه در مورد مهمترين مسئلة آن يعني مسئلة اعراب و اسرائيل، روبرو بوده است. اگر دهها طرح صلحي كه از زمان تشكيل رژيم صهيونيستي تاكنون، در رابطه با مسئله فلسطين و صلح اعراب و اسرائيل مطرح شده را كنار بگذاريم، در رابطه با انجام اصلاحات اقتصادي و سياسي در خاورميانه، طرحهاي متعددي از اوائل دهة 1990، يعني زماني كه آمريكاييها احساس كردند ميتوانند به طور يكجانبه, مسائل مورد نظر خود را تعقيب و به نتيجة دلخواه برسانند و به عبارت ديگر از زمان مطرح شدن طرح نظم نوين جهاني توسط بوش پدر كه بخشي از آن انجام اصلاحات سياسي در برخي مناطق جهان از جمله خاورميانه را در برميگرفت، مورد توجه قرار گرفته است.
از جمله اين طرحها ميتوان از طرح شيمون پرز تحت عنوان ”طرح خاورميانه جديد“ نام برد كه عمدتاً شامل اصلاحات اقتصادي با هدف عاديسازي روابط اقتصادي رژيم صهيونيستي با كشورهاي همجوار و ديگر كشورهاي عربي منطقه از طريق ايجاد يك بازار مشترك البته با هدف برتري اسرائيل در منطقه بود.
طرح پاول نيز در آذر ماه سال 1381 در مورد انجام اصلاحات در خاورميانه از ديگر طرحهايي بود كه در همان آغاز كار با اختصاص 29 ميليون دلار با هدف بسترسازي براي اقدامات اصلاحي و اختصاص يك ميليارد دلار به عنوان كمكهاي اقتصادي به برخي كشورهاي خاورميانه پيگيري شد. همكاري با بخشهاي عمومي و خصوصي و تشويق آنها به سرمايهگذاري و اصلاحات اقتصادي، پر كردن شكافهاي موجود در راه برقراري دموكراسي و گسترش مشاركت سياسي و حمايت از نقش زنان در جامعه، تقويت سازمانهاي مدني و توجه خاص به آموزش دختران، مهمترين محورهاي مورد توجه در ارائه كمكهاي اقتصادي در قالب اين طرح بود.
ناكامي اين طرحها در تحقق اهداف موردنظر آمريكا و حذف ريشههاي خصومت عليه آمريكا، مقامهاي اين كشور را به سمت اتخاذ يك سياست جامع و كلان در خصوص ايجاد تغييرات بنيادين در منطقه خاورميانه سوق داد. طرح خاورميانه بزرگ در واقع حاصل اين تغيير رويكرد ميباشد.
خصوصيات و جزئيات طرح خاورميانه بزرگ كه ابتدا در برخي از بنيادهاي تحقيقاتي آمريكا همانند بنياد كارنگي و هريتيج مدون شده است، چندان روشن نيست. آنچه اينك در دسترس قرار دارد متني است كه در روزنامه الحيات منتشر شده و به گفته پاول ابتدا در اختيار ”مروان المعشر“ وزير خارجة اردن و سپس از طريق وي در اختيار ساير سران عرب قرار گرفته است. اين طرح قرار است در اجلاس گروه هشت كشور صنعتي ”G8“ كه در ژوئن آينده در ”سي آيلند“ آمريكا برگزار ميشود و همچنين در اجلاس آيندة سران اتحاديه اروپا و اجلاس سران ناتو مطرح شود.
ب – دستاويزها
استناد اصلي طرح خاورميانه بزرگ بر دو گزارش استوار است كه برنامه توسعه سازمان ملل متحد (UNDP) در سالهاي 2002 و 2003 در رابطه با كشورهاي عربي منتشر ساخته و در آنها توصيف جامعي از وضعيت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان عرب ارائه داده است. در اين گزارشها هم به پيشرفتها و هم به نقايص و نارساييهاي جهان عرب اشاره شده است، اما مقامهاي آمريكايي با تأكيد بر مواردي نظير اينكه مجموع درآمد 22 كشور جهان عرب كمتر از اسپانياست، 40 درصد جوانان زير 18 سال در اين كشورها (65 ميليون نفر) كه دو سوم آنان را زنان تشكيل ميدهند، بيسواد هستند، تا سال 2010 حدود 50 ميليون جوان جوياي كار در كشورهاي عربي وجود خواهد داشت و اين رقم تا سال 2020 به صد ميليون نفر خواهد رسيد، 51 درصد از اين جوانان علاقمند به مهاجرت به ديگر كشورها خصوصاً اروپا هستند و يك سوم مردم منطقه درآمد سرانه كمتر از 2 دلار در روز دارند، و نيز واقعيتهايي نظير اينكه در كل اين كشورها زنان فقط 3/5 درصد كرسيهاي پارلمان را در اختيار دارند و اينكه انتشار كتاب در كشورهاي عربي معادل 1/1 درصد انتشار كتاب در كل دنياست، ضرورت ايجاد تغييرات بنيادين در اين كشورها را توجيه ميكنند.
ج – كليات طرح
1- اهداف :
مقامهاي آمريكايي هدف از ارائه اين طرح را ”حفظ منافع امنيتي ايالات متحده و همپيمانان آن“ اعلام كردهاند. خانم كاندوليزا رايس در مصاحبهاي اعلام كرد: اين ابتكار جرج بوش بر سه اصل استوار است:
1) دفاع از صلح و مقابله با خشونت و ترور.
2) مقابله با رژيمهاي قانون شكن و ياغي.
3) پشتيباني از امنيت جهاني از طريق ترويج فوايد آزادي در دنيا.
2- محورهاي اصلي طرح :
محورهاي اصلي طرح خاورميانه بزرگ عبارتنداز:
1) ترغيب به دموكراسي و حكومتهاي شايسته (مبني بر اينكه اين كشورها بايد از آزادي بيان، انتخابات آزاد و حق تعيين سرنوشت برخوردار باشند).
2) برقراري يك جامعة آگاه وداراي معرفت علمي (Knowledge Society)(جامعة فرهيخته).
3) توسعه فرصتهاي اقتصادي.
براي دستيابي به هر يك از اين اهداف، مجموعهاي از راهكارها ارائه شده است:كوشش براي برگزاري انتخابات آزاد، ديدارهاي متقابل نمايندگان پارلمانهاي اين كشورها با يكديگر و انتقال تجربيات در زمينه آزاديهاي سياسي، حمايت از مؤسسات آموزشي در اين كشورها به خصوص آموزش مديريت به زنان، كمكهاي حقوقي به شهروندان كشورهايي كه در محدوده اين طرح هستند به منظور دفاع مؤثر از حقوق خود، تأسيس رسانههاي جمعي مستقل اعم از مطبوعات و راديو و تلويزيون خصوصي و مستقل كه بتوانند حرف خود را جداگانه و خارج از حيطة دولتها بزنند، كمك به تشكيل جامعه مدني ونهادهاي مدني در اين كشورها از جمله راهكارهاي پيشبيني شده در اين طرح براي ايجاد تغييرات مورد نظر ميباشند. البته براي اجرايي كردن هر يك از اين موارد، راهكارهاي جزئيتري نيز قيد شده است كه به عنوان مثال، طرح اختصاص پانصد ميليون دلار وام براي كمك به افراد به ويژه زنان براي دفاع از حقوق سياسي خود قابل ذكر است. مباحث ديگري چون حاكميت قانون و تأسيس نهادهاي قانوني وغيره نيز در بخش نخست طرح خاورميانه بزرگ كه بخش اصلاحات سياسي است گنجانيده شده است.
در بخش فرهنگي طرح يعني در رابطه با تشكيل جامعة آگاه و برخوردار از معرفت علمي نيز راهكارهايي چون مقابله با بيسوادي، اصلاح كتب درسي (پس از وقايع 11 سپتامبر فشارهاي زيادي توسط آمريكا بر كشورهاي اسلامي براي تغيير محتواي كتب درسي صورت گرفته به نحوي كه افكار جهادي و مقابله با سياستهاي آمريكا تبليغ نشود)، مدرنسازي روشهاي آموزشي و انجام اصلاحات آموزشي، گسترش اينترنت و آموزش مديريتهاي حرفهاي و غيره جزء مواردي است كه به آنها پرداخته شده است.
در بخش سوم طرح يعني گسترش فرصتهاي اقتصادي، بحثهاي عمده عبارت است از: ايجاد يك منطقه آزاد تجاري، كمك به رشد فعاليتهاي تجاري، تشويق همكاريهاي اقتصادي اين كشورها با غرب، كاهش تسلط دولت بر خدمات مالي در اين كشورها، رفع موانع در مورد گسترش همكاريهاي بازرگاني ميان اين كشورها، مدرنسازي خدمات بانكي، بهبود ابزارهاي حمايت كننده از اقتصاد بازار، تغيير ساختارهاي مالي وتأسيس بانك بينالمللي توسعه خاورميانه و غيره.
3- محدوده جغرافيايي اجراي طرح:
آن گونه كه در پيشنويس طرح آمده است مجموعه 22 كشور عربي به علاوه چهار كشور ايران، تركيه، اسرائيل و افغانستان محدودهاي است كه آمريكا براي اجراي اين طرح در نظر گرفته است. اما براساس برخي گزارشها، محدوده اين طرح فراتر از اين ميباشد و از مغرب عربي تا آسياي مركزي و آسياي جنوب شرقي يعني اندونزي و مالزي را در برميگيرد. بدين ترتيب، ميتوان حوزه فرهنگي و تمدني و جغرافياي سياسي جهان اسلام را محدوده اجرايي اين طرح تلقي كرد.
د- ابعاد اقتصادي طرح خاورميانة بزرگ
يكي از محورهاي عمدة طرح خاورميانةبزرگ، بحث انجام اصلاحات اقتصادي است و يكي از محورهاي اصلي اين اصلاحات تأسيس منطقه آزاد تجاري در خاورميانه ميباشد. بوش در سخنراني ماه مه 2003 پيشنهاد ايجاد منطقة آزاد تجاري را در خاورميانه ارائه كرد. وي در توجيه طرح خود با اشاره به فرهنگ غني منطقه ادعا كرد كه منطقه در ابعاد توسعة اقتصادي در مقايسه با ساير مناطق جهان از سطح پائينتري برخوردار است و يك حركت جدي براي ارتقاي سطح توسعة اقتصادي
اين منطقه الزامي است. بوش تأكيد كرد كه آمريكا ميتواند الگوي موافقتنامه تجارت آزاد
(Free trade agreement) كه تاكنون با اردن واسرائيل برقرار شده است را به ساير كشورهاي منطقة خاورميانه، تعميم دهد.
بوش سه پيش شرط را براي كشورهايي كه بخواهند به اين طرح (منطقه آزاد) بپيوندند، مطرح كرد: نخست، عضو سازمان جهاني تجارت باشند، دوم، به طور جدي با مسئلة تروريسم مبارزه كنند و سوم براي لغو تحريمهاي اسرائيل تلاش كنند. اين بحث در همان زمان صرفنظر از واكنشهاي سياسي و فرهنگي، در ابعاد اقتصادي نيز عكسالعملها و اظهارنظرهاي متعددي را در خاورميانه برانگيخت. سؤال اصلي اين بود كه آيا وارد شدن به اين منطقة آزاد تجاري با يك غول اقتصادي به نام آمريكا به لحاظ اقتصادي به سود كشورهاي در حال توسعة منطقه هست يا خير؟ و آيا اين مسئله ميتواند موجب برقراري دموكراسي و آزادي شود؟ پرسش ديگري كه در اين زمينه مطرح است اين است كه آيا ايجاد منطقة آزاد تجاري در خاورميانه ميتواند منجر به تحقق اهداف آمريكا در اين منطقه شود؟
منطقة تجارت آزاد لزوماً به معناي يك منطقه يكپارچه و واحد نيست. بلكه دو يا چند كشور غير همسايه نيز ميتوانند موافقتنامه تجارت آزاد امضا كنند. مهم اين است كه ميان قلمروهاي گمركي آن دو يا چند كشور توافقات و ترتيبات تجارت آزاد – يعني جابه جايي كالاها به ويژه كالاهاي صنعتي بدون تعرفة گمركي – اعمال شود. لذا وقتي از منطقة تجارت آزاد در خاورميانة بزرگ سخن به ميان ميآيد، لزوماً به معناي يك منطقه متحد جغرافيايي مثلاً از مغرب عربي تا افغانستان – كه ميان تك تك اين كشورها و مجموعة آنها با يكديگر قراردادهاي تجارت آزاد منعقد شده باشد – نيست.
پس از تأسيس سازمان جهاني تجارت، با اينكه جهان به سمت نوعي چند جانبهگرايي
Multilateralism) ( در اقتصاد پيش رفت، همزمان مناطق آزاد تجاري نيز از رشد سريعي برخوردار گرديدند. طبق آمار، در پايان سال 2002، حدود 243 ترتيبات تجاري منطقهاي، رسماً به ثبت رسيده و به سازمان جهاني تجارت گزارش شده است.
بدين ترتيب، بحث مناطق آزاد تجاري، بحثي نيست كه آمريكا تازه مطرح كرده باشد، بلكه روندي است كه از مدتها قبل آغاز شده و ميان كشورها به امري متداول تبديل شده است و به سرعت در حال رشد است.
هـ - واكنش اروپا
اروپا ابتدا از زبان مقامات اتحاديه (مانند كريس پاتن) و مقامات كشورهاي مختلف از اين طرح اعلام نارضايي كرده و سپس خود طرح ديگري ارائه داده است. ادوارد ووكر معاون سابق وزارت خارجه و از ديپلماتهاي ارشد آمريكا ميگويد ”طرح خاورميانه بزرگ آمريكا از سوي طرفهاي اروپايي به مطبوعات عربي داده شد و هدف آنها نيز هدف مثبتي نبوده است“. وي ادامه ميدهد: ”اين طرح صرفاً يك طرح وانديشة اوليه است و قرار نبوده است به اين زودي مطرح و علني شود“ و سپس به توجيه نكات منفي طرح كه عكسالعمل كشورهاي عربي و مردم منطقه را برانگيخته ميپردازد. به هر حال، اين مسائل نشان ميدهد كه اروپاييها چندان از اين طرح خشنود نيستند و مايل نيستند اهداف آمريكا در منطقه پيگيري شود. البته اگر سخنان ووكر درست باشد نشان ميدهد كه اروپاييها با زيركي اين طرح را از طريق يك روزنامه عربي منتشر كرده و سپس خود به نقل از آن روزنامه عربي به ارزيابي طرح و واكنش نسبت به آن پرداختهاند.
و – واكنش كشورهاي عربي
مجموعة كشورهاي عربي كه نام آنها در اين طرح ذكر شده است به دو گروه قابل تقسيم هستند: عدهاي از دولتها همانند قطر،عمان و تونس دولتهاي موافق طرح هستند اما تعداد بيشتري از كشورهاي عربي با اين طرح مخالفت كردهاند كه ميتوان به عربستان، كويت، يمن، اردن، بحرين، سوريه و برخي ديگر كشورها اشاره كرد. درون جوامع كشورهاي عربي نيز نخبگان و انديشمندان نسبت به اين طرح با ديدگاههاي متفاوتي نگاه ميكنند. مجموعه انديشمندان جهان عرب را ميتوان به دو گروه روشنفكران ليبرال و اسلامگرايان تقسيم كرد:
1- نگرش ليبرالها
ليبرالها خود به دو بخش تقسيم ميشوند. دستة نخست مليگرايان يا همان ناسيوناليستهاي عرب هستند كه به شدت – حتي گاه بيش از اسلامگرايان – نسبت به اين طرح ابراز مخالفت كردهاند، و دستة دوم غربگرايان هستند كه با اين طرح همانند ساير طرحهاي آمريكايي و غربي موافق هستند كه اين ناشي از شيفتگي آنان نسبت به غرب است، آنان نه تنها با اين طرح مخالف نيستند بلكه آن را متضمن رشد و پيشرفت منطقه دانسته و معتقدند بايد زمينه و بستر پيشبرد آن را فراهم نمود.
بخشي از ناسيوناليستهاي عرب و اسلامگرايان وضعيت جديد را با وضعيت سقوط امپراطوري عثماني و شرايط پس از جنگ جهاني اول مقايسه ميكنند، زيرا در آن مقطع نيز قدرتهاي مقتدر آن روز با فريب مسلمانان، وضعيت جديدي را ايجاد كردند كه حاصل آن تجزية كشورهاي عربي بود. آنها معتقدند آمريكائيان در چارچوب جهانيسازي ميخواهند منطقه را به گونهاي آماده كنند تا همان معناي آمريكايي جهانيسازي يعني سيطرة مطلق آمريكا بر كل جهان عملي شود.
به اعتقاد برخي از انديشمندان ناسيوناليست يا لائيك جهان عرب (همانند حسن ابوطالب مصري)، اين طرح حتي به دنبال لائيسيته هم نيست. زيرا به گفتة وي لائيسيته ضديتي با دين ندارد بلكه به دنبال تنظيم رابطة دين با سياست است. در حالي كه آمريكائيان در اين طرح، اصل دين را هدف قرار دادهاند و اين پديدة بسيار خطرناكي است كه همه بايد با آن مقابله كنند.
2- نگرش اسلامگرايان
جريانات اسلامگرا نيز به طور طبيعي با اين طرح شديداً مخالف هستند. نقطهنظرات اسلامگرايان در موارد زير خلاصه ميشود:
1-2- هدف از اين طرح، ايجاد يك هويت ساختگي براي جهان اسلام و عرب است.
2-2- مبناي طرح خصوصيسازي سريع است. از آنجا كه خصوصيسازي سريع با مخالفت ملتها مواجه خواهد شد به طور طبيعي به دنبال آن مجوز سركوب ملتها و سپس دولتها صادر ميشود.
3-2- طبق طرح آمريكا، اسرائيل بايد به عنوان تنها كشور آزاد در منطقه، الگوي ساير كشورها باشد. امري كه به هيچ وجه نميتواند مورد پذيرش واقع شود.
4-2- هدف اصلي طرح صدور ايدئولوژي ليبراليستي جديد آمريكا با توسل به زور است.
5-2- هدف اصلي مجموعة 22 كشور عربي است و چهار كشور غيرعربي ديگر چندان مدنظر نيستند. زيرا در مورد ايران كاري از آنها ساخته نيست. تركيه نيز خود يكي از الگوهاي آمريكا براي ايجاد تغييرات در ساير كشورهاست. افغانستان نيز تحت كنترل آمريكائيان قرار دارد و اسرائيل نيز مهمترين دوست و متحد آمريكا در منطقه است. پس هدف تنها ميتواند كشورهاي عربي باشد.
6-2- اجراي اين طرح به معناي عملي شدن جنگ تمدنهاست. در واقع، تمدن غربي ميخواهد به جنگ تمدن اسلامي، عربي و شرقي بيايد، امري كه جهان اسلام سالها سعي كرده است تا از بروز آن جلوگيري كند.
7-2- اساساً اسرائيل در پشت پرده، در طراحي و پردازش اين طرح با هدف عاديسازي روابط خود با كشورهاي عربي و برتري خود در منطقه نقش داشته است و نهايتاً بيشترين منافع نيز به اسرائيل تعلق ميگيرد.
بدين ترتيب، به نظر ميرسد در مجموعه جهان عرب بر روي اين طرح جمعبندي و اتفاقنظر وجود نداشته باشد و در واقع، اين كشورها هنوز در حال تفكر دربارة اين طرح هستند. لذا نميتوان يك جمعبندي نهايي و قطعي دربارة رويكرد كشورهاي عربي ارائه نمود. رويكرد فعلي كشورهاي عربي مبني بر مخالفت قطعي ميتواند تغيير يابد. با شناختي كه از رهبران و مردم عرب وجود دارد نبايد انتظار داشت اين مخالفتها ادامه يابد و به ايستادگي تبديل شود. كمااينكه حتي برخي از كشورهاي عرب هماكنون اجراي طرح آمريكا را (البته به آرامي) آغاز كردهاند و برخي از اين كشورها حتي ارتباط ارگانيك با غرب دارند و صلح با اسرائيل را به انجام رساندهاند. البته يك نكته قطعي است و آن اينكه رهبران كشورهاي عرب به پيشگامي مصر، تلاش خواهند كرد برخي مفاد طرح را تعديل نموده يا تغيير دهند. به عبارت ديگر، آن بندهايي را كه به سود اقتدار آنهاست اجرا نمايند و بندهايي را كه با منافع آنها سازگاري ندارد و حكومت آنها را تضعيف ميكند به تأخير اندازند يا به بوته فراموشي بسپارند.
بخش دوم: طرح اتحاديه اروپا براي اصلاحات در خاورميانه
به فاصلة سه هفته پس از مطرح شدن طرح آمريكا، اروپا نيز به پيشگامي آلمان و فرانسه، طرحي را تحت عنوان ”طرح مرحلهاي مشاركت استراتژيك بين اتحاديه اروپا و كشورهاي حوزة درياي مديترانه و خاورميانه“ مطرح كردند. البته قابل ذكر است كه در گذشته، اتحاديه اروپا با كشورهاي حوزة مديترانه عملاً نوعي از همكاري را خصوصاً در بخشهاي اقتصادي آغاز كرده بودند، اما علت اعلام طرح جديد آنها بلافاصله پس از مطرح شدن طرح آمريكا احتمالاً رقابتي است كه در اين زمينه ميان اروپا و آمريكا وجود دارد. مبناي طرح اروپا نيز همان گزارشهاي برنامه توسعه ملل متحد (UNDP) ميباشد. طرح اتحاديه اروپا داراي وجوه تشابه و تمايزي با طرح آمريكا ميباشد.
الف- ويژگيهاي طرح اروپايي:
نكات قابل توجهي كه در طرح اروپاييها ديده ميشود و در طرح آمريكا كمتر بدانها توجه شده يا اصلاً توجه نشده از اين قرار است:
1- تأكيد بر اصل مشاركت با كشورهاي منطقه: اروپاييها احساس كردهاند كه انجام موفقيتآميز هر طرحي كه براي منطقه خاورميانه ارائه ميشود، نيازمند پذيرش و همكاري طرف مقابل و وجود ظرفيت همكاري با آن طرح ميباشد. به همين دليل، در اين طرح بر روي مشاركت با كشورهاي اين منطقه تأكيد شده است.
2- تأكيد بر ضرورت حل مسئله اعراب و اسرائيل: در اين طرح حل و فصل بحران فلسطين پيششرط انجام هرگونه اصلاحاتي است كه ميتوان در اين منطقه انجام داد. اين طرح موفقيت هرگونه ابتكاري – خصوصاً طرحهاي اصلاحات – را به حل و فصل مسئله فوق مرتبط ميداند. اروپاييها حل مشكل اعراب و اسرائيل را به عنوان مقدمهاي براي ايجاد دموكراسي در ميان كشورهاي عربي ميدانند و معتقدند بسياري از سران اين كشورها به بهانة مبارزه با اسرائيل بر سر كار ماندهاند و مردم اين كشورها نيز بر اين اعتقادند كه تا زماني كه دشمن و تهديدي مانند اسرائيل وجود دارد نبايد در داخل اين كشورها عليه اين حكومتها حركتهايي صورت گيرد. در حالي كه در طرح آمريكا اصلاً بحثي از منازعه اعراب و اسرائيل وجود ندارد.
3- تأكيد بر خصوصيات و تمايزات هر يك از كشورها: در طرح آمريكايي هيچ تمايز و تفاوتي ميان كشورهاي مختلف، مشاهده نميشود اما در طرح اروپايي به مشخصات، ويژگيها، شرايط اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي، ظرفيتها و علائق موجود در هر كشور به عنوان زمينه و بستر اجراي هر گونه طرحي توجه نشان داده شده است.
4- تأكيد بر دموكراسي و حقوق بشر: به طور سنتي اروپائيان پيرامون اين گونه مسائل – خصوصاً دو مسئله مذكور – تأكيد ويژه دارند و بيش از آمريكا به اين مسائل توجه نشان ميدهند.
5- تأكيد بر عقبماندگي اقتصادي و فرهنگي وبيسوادي به عنوان تهديدات امنيتي اروپا: همانگونه كه در گزارش برنامه توسعه سازمان ملل متحد نيز آمده است بخشي بزرگي از جوانان كشورهاي عرب به مهاجرت به غرب خصوصاً كشورهاي اروپايي علاقمند هستند و اين مسئله براي اروپاييها ايجاد نگراني كرده است.
6- تأكيد ويژه بر مقابله با تروريسم، سلاحهاي كشتار جمعي، جنايات سازمان يافته و مهاجرتهاي غيرقانوني.
7- تأكيد بيشتر بر توسعه جامعه مدني: در طرح آمريكايي با توجه به اينكه آمريكا خود را تنها قدرت برتر جهاني ميداند بيشتر به دنبال آن است تا از طريق فشار از بالا بر حكومتها اصلاحات را عملي كند و در عين حال از نيروهاي روشنفكري كه در داخل اين كشورها هستند، استفاده كند. اما اروپائيان بيشتر در پي فشار از پائين از طريق ايجاد نهادهاي مدني و با شعار قانونگرايي هستند.
8- كوشش براي جلب مشاركت ساير بازيگران: در طرح اروپايي، ساز و كارهاي منطقهاي با مشاركت سازمان ملل، گروه كشورهاي صنعتي، اتحاديه اروپا و همچنين مجموعههايي كه در ميان خود اين كشورها وجود دارد (همانند شوراي همكاري خليج فارس يا اتحاديه عرب) مورد تأكيد قرار ميگيرد. در حالي كه در طرح آمريكا اصولاً بحث از چنين همكاريها و مشاركتهايي وجود ندارد. به گفته يكي از نويسندگان عربي، ”طرح مشاركت آمريكايي، طرح مشاركت بدون شريك است“. آمريكا ميخواهد به هر طريق طرح خود را اجرا كند، بدون آنكه به امكانات و ظرفيتهاي طرفهاي ديگر خصوصاً ظرفيتهاي موجود در منطقه توجهي نشان دهد. اروپا با استفاده از الگوي سازمان امنيت و همكاري اروپا خواهان شكلگيري چنين ساختاري براي منطقه ميباشد. به اعتقاد اروپاييها پيمان بارسلون ميتواند نقطه شروع اين ساختار باشد.
9- تقدم صلح بر دموكراسي: اروپا به منظور برقراري امنيت در خاورميانه خواهان استفاده از عملكرد ”مشاركت براي صلح“ ناتو در منطقه است، زيرا معتقد است صلح مقدم بر توسعه و دموكراسي ميباشد.
ب – همكاري اقتصادي در طرح اتحاديه اروپا :
اروپا در زمينه ايجاد يك شبكة آزاد تجاري منطقهاي ميان كشورهاي خود اتحاديه، و نيز با بسياري از كشورهاي بزرگ و كوچك جهان از جمله كشورهاي خاورميانه تجارب ارزندهاي كسب كرده است. كشورهاي اتحاديه اروپا در 27 و 28 دسامبر 1995 موافقتنامه تجارت آزاد را در شهر بارسلون اسپانيا با 12 كشور حوزة مديترانه يعني شمال آفريقا و خاورميانه به امضا رساندند (الجزاير، قبرس، مصر، اسرائيل، اردن، لبنان، مالت، مراكش، تشكيلات خودگردان فلسطين، سوريه، تركيه و تونس) به طوري كه چنين موافقتنامههايي در مرحله اول، ميان اروپا و اين كشورها و در مرحله دوم، ميان تك تك اين كشورها با يكديگر به صورت موافقتنامههاي دو يا چند جانبه به امضا رسيد. مرحله نخست اين طرح به اتمام رسيده (به استثناي سوريه) و مرحله دوم آن نيز در حال تكميل شدن است (همانند موافقتنامههاي تركيه- اسرائيل، تركيه – مراكش و اخيراً ”موافقتنامة اغادير“ ميان كشور اردن، مصر، مراكش و تونس). اين مسئله نشان ميدهد كه اروپاييها در اين فرآيند به مراتب از آمريكا جلوتر هستند. زيرا تجربة آمريكا در اين زمينه تاكنون به موافقتنامههاي تجارت آزاد با تركيه، اسرائيل و مراكش و يكي دو مورد ديگر محدود ميشود. اين موضوع به علاوه نشان ميدهد آمريكا نيز فرآيند بخش اقتصادي طرح خاورميانة بزرگ را از قبل آغاز كرده است.
ج- وجوه اشتراك طرح آمريكا واروپا :
1- هر دو طرح (اروپايي و آمريكايي) از اين محدوده كه آن را خاورميانه نام نهادهاند (اعم از خاورميانه كوچك يا خاورميانة بزرگ) و در برگيرنده كشورهاي اسلامي است به عنوان كانون تهديد عليه امنيت جهاني و منشأ عمدة جرائم سازمان يافته، بنيادگرايي و تروريسم ياد ميكنند و ايدئولوژي اسلامي را بنيادگرايي اسلامي عنوان ميكنند و آن را خطري جدي و عمده براي كل امنيت جهاني تلقي ميكنند. به عبارت ديگر، محدودة طرح اروپايي و آمريكايي يكسان است و عمدتاً حوزة فرهنگي جهان اسلام را دربرميگيرد.
2- از نظر هر دو طرح، ناكارآمدي سياسي در كشورهاي منطقه وجود دارد لذا منطقه نيازمند اصلاحات سياسي، اقتصادي و فرهنگي است.
3- هر دو طرح بر روي مسائلي چون رسانههاي آزاد، ترويج مباني حقوق بشر، حقوق زنان، كنترل تسليحات كشتار جمعي، مقابله با تروريسم، توسعه و تقويت نهادهاي مدني و امثال آن تأكيد دارند.
4- تأكيد هر دو طرح بر تضمين امنيت اسرائيل ميباشد.
5- تأكيد هر دو طرح بر الگو بودن تركيه به عنوان يك كشور نمونة اسلامي است. الگوي مورد نظر هر دو طرح اروپايي و آمريكايي براي اجراي اصلاحات، الگوي تركيه است. در سفر اردوغان به آمريكا، بوش متذكر ميشود كه آمريكا تركيه را ستون فقرات اين طرح ميداند و در اين ميان براي تركيه نقش اساسي قائل است. علت انتخاب تركيه اين است كه تركيه يك كشور اسلامي است كه ويژگي آن لائيك بودن حكومت و حاشيهاي بودن دين در جامعه است. به علاوه، تركيه ضمن آنكه خود را يك كشور اسلامي ميداند، گرايش عميقي به غرب و تمايل شديدي به پيوستن به اتحاديه اروپا دارد و در عين حال از روابط بسيار نزديكي با اسرائيل برخوردارست.
6- هر دو طرح اروپايي و آمريكايي به دليل اهداف و ديدگاههاي مشتركي كه در مورد عراق دارند،به ظاهر خواهان برقراري يك رژيم تكثرگرا، دموكراتيك و فدرال در عراق هستند.
د- رويكرد كشورهاي عربي نسبت به طرح اروپا:
طبق توافق كشورهاي اروپايي با برخي كشورهاي عرب، قرار بر اين بوده است كه خود كشورهاي عرب، متناسب با طرح اروپايي، طرحي در اجلاس سران كشورهاي عرب در تونس مطرح نموده و به تصويب برسانند و سپس آن را به اجلاس ژوئن 8 كشور صنعتي (G8) در سيآيلند آمريكا آورده و در آن اجلاس مطرح نمايند و سپس در جلسههاي اتحادية اروپا نهايي شود. و در واقع خود اعراب پيشقدم ارائه طرحهاي متناسب با ديدگاه غربيها شده و آن را پيگيري نمايند. اما اين طرح در اجلاس وزراي خارجه اتحاديه عرب در تونس به دليل مخالفت برخي كشورهاي عرب – خصوصاً سورّيه و لبنان – مبني بر اينكه حل مشكل اصلي خاورميانه يعني منازعة اعراب و اسرائيل در اولويت هر گونه طرح اصلاحي در خاورميانه قرار دارد و بايد ابتدا و بيش از همه به اين مسئله پرداخته شود، اين طرح به طور كلي از دستور كار اجلاس بعدي نيز خارج شد.
بخش سوم: ارزيابي طرح خاورميانه بزرگ: اهداف، موانع و چشمانداز
الف - اهداف سياسي طرح
1- حل و فصل مسئله فلسطين در يك چارچوب بزرگتر: پس از پايان جنگ سرد اغلب منازعات منطقهاي به نحوي فيصله پيدا كردهاند، اما مسئله فلسطين همچنان لاينحل باقي مانده است. اين موضوع مقامهاي آمريكايي را به اين نتيجه رسانده است كه حل و فصل مسئله فلسطين در چارچوب بافت كنوني خاورميانه امكانپذير نيست به همين دليل از طريق قرار دادن آن در چارچوب يك طرح كليتر سعي در از بين بردن معضل و يا دور زدن و كنار گذاشتن آن دارند.
به علاوه، هر گاه كشورهاي اسلامي و عربي به امور خود مشغول شوند و با طرح مشكلات داخلي عملاً دچار تزلزل و دغدغههاي داخلي شوند، از توجه، حساسيت و نگرانيشان نسبت به مسئله اسرائيل كاسته خواهد شد و ديگر چندان بدان نخواهند پرداخت. به همين دليل، اين طرح در پي به خود مشغول كردن كل جهان اسلام در لواي انجام اصلاحات است. بسياري از نظريهپردازان عرب معتقدند حمايت آمريكا از اسرائيل نه فقط بر پاية مسائل سياسي يا امنيتي، بلكه بر مبناي اعتقادات نومحافظهكاران انجيلگراي حاكم بر ايالات متحده است كه براساس اعتقادات خود، خصوصاً نظريه ”آرماگدون“ يا جنگ نهايي حق و باطل، پايبند به حمايت از رژيم صهيونيستي هستند و بزرگترين مانع در مقابل آن را ايدئولوژي اسلامي و كشورهاي مسلمان ميبينند.
2- خالي كردن كشورهاي اسلامي از محتواي عقيدتي و ديني: هدف اصلي آمريكا در منطقه، هدف قرار دادن شالودة فرهنگي، فكري و عقايد ديني در منطقه است زيرا آن را براي خود مضر ميداند. برقراري دموكراسي و بهبود توسعه اقتصاد نميتواند هدف واقعي آمريكا باشد زيرا برقراري دموكراسي سبب روي كار آمدن نيروهاي مخالف آمريكا يعني جريانات اسلامي در اكثر كشورهاي منطقه خواهد شد و همچنين با توجه به نگرش دولتمردان آمريكا به جهان اسلام تمايلي براي تبديل منطقه به يك قدرت اقتصادي وجود ندارد، لذا هدف اصلي آمريكا مبارزه با شالودههاي فرهنگي وديني منطقه است كه از ديدگاه آمريكائيان بستر رشد تروريسم در منطقه است. تأكيد آمريكا در اين طرح مبني بر لزوم تغيير محتواي كتب درسي و روشهاي آموزشي عمدتاً با همين هدف صورت ميگيرد تا بتواند بر آنچه كه خود از آن تحت عنوان ايدئولوژي جهادي يا تروريسم جهاني ياد ميكند غلبه نموده و يا آن را تغيير دهد. زيرا از ديدگاه آمريكا اين محتواي فكري و عقيدتي است كه افراد را به مبارزين عليه سلطة بيگانه تبديل ميكند.
3- انحراف افكار عمومي منطقه از مسئله عراق: همزماني اعلام طرح با ناكاميهاي آمريكا در پيشبرد طرحها و اهداف خود در عراق، اين احتمال را تقويت ميكند كه آمريكا قصد سرپوش نهادن و تحتالشعاع قرار دادن مسئله عراق به وسيله اين طرح را داشته باشد. ضمن اينكه با ارائه اين طرح كشورهاي عربي با نگراني از سرنوشت خود در موضع انفعال قرار گرفته و از اتخاذ يك سياست ملي نسبت به مسئله عراق باز ميمانند.
4- بر هم ريختن ترتيبات سنتي منطقه: آمريكا از طريق اعطاي نقش بيشتر به كشورهاي كوچكتر عربي (همانند تونس – بحرين – قطر – اردن) در جهت تضعيف كشورهاي قويتر كه ميتوانند براي اهداف آمريكا و اسرائيل در منطقه زيانآور باشند (همانند مصر، عربستان، سوريه، سودان و غيره) و حتي تجزية آنها يا روي كار آوردن حكومتهاي وابستهتر حركت ميكند. واقعيت اين است كه آمريكا نسبت به ايفاي نقش مثبت دوستان سنتي خود در منطقه (مانند مصر وعربستان) بياعتماد شده است و آنها نيز متقابلاً نسبت به اهداف طرح آمريكا بدبين هستند.
5- مصرف داخلي وانتخاباتي: با توجه به ناكامي آمريكا در عراق و وخيمتر شدن اوضاع در سرزمينهاي اشغالي، دولتمردان حاكم بر آمريكا در پي در انداختن طرحي نو هستند تا ضمن سرپوش گذاردن بر ناكاميهاي خود در تحقق شعارهايي كه در مورد آزادي و دموكراسي در افغانستان و عراق سرداده بودند، فضاي جديدي را در عرصة افكار عمومي مبني بر انجام اصلاحات سياسي، فرهنگي و اقتصادي در يك محدودة بسيار وسيعتر ايجاد كنند. لذا در سال انتخابات اين طرح اهداف داخلي را نيز دنبال ميكند.
ب - اهداف اقتصادي طرح
1- وارد كردن اسرائيل به تعاملات اقتصادي منطقه: مهمترين هدف آمريكا از ايجاد منطقه آزاد تجاري، وارد كردن اسرائيل به فرآيند تعاملات اقتصادي منطقه است. ايجاد چنين منطقهاي موجب گسترش روابط تجاري اسرائيل با كشورهاي منطقه و به ويژه با تجار بخش خصوصي خواهد شد و در نهايت تنش ميان كشورهاي منطقه را كاهش خواهد داد.
2- جلوگيري از نفوذ اقتصادي اروپا: يكي ديگر از اهداف آمريكا از طرح منطقه آزاد تجاري خاورميانه و به طور كلي اصلاحات اقتصادي در خاورميانه جلوگيري از نفوذ روزافزون اروپا در خاورميانه و جايگزيني خود از طريق گسترش همكاريهاي تجاري با كشورهاي منطقه است.
ج- موانع سياسي اجراي طرح
آمريكا در راه اجراي طرح خاورميانة بزرگ، با موانع و مشكلات متعددي روبرو است، برخي از اين موانع عبارتنداز:
1- افكار عمومي اكثر كشورهاي اسلامي منطقه با توجه سوابق تاريخي، همواره نسبت به اجراي طرحهاي آمريكا در منطقه با ديده ترديد مينگرد و پس از حادثه 11 سپتامبر و عملكرد دولت فعلي آمريكا در خصوص كشورهاي اسلامي، اين طرح را داراي اهداف تجاوزكارانه ميداند كه قصد دارد حريم اعتقادي، جغرافيايي و اقتصادي منطقه را در راستاي منافع خود تغيير دهد. لذا افكار عمومي منطقه خصوصاً نسبت به طرحهايي كه به مسائل فرهنگي و ديني توجه دارد با سوءظن برخورد ميكند.
2- دولتهاي منطقه نيز عليرغم برخي گمانها در مورد احتمال همراهي با آمريكا، از رويكردهاي عمومي ملتهاي منطقه متأثر ميباشند، لذا حتي اگر قصد انتخاب رويكرد همراهي با غرب را داشته باشند به دليل فشار افكار عمومي ناچار خواهند بود به صورت ”كجدار و مريز“ با آمريكا همراهي كنند.
3- از آنجا كه يكي از اهداف اصلي طرح، عاديسازي حضور اسرائيل در منطقه است و نه حل و فصل عادلانة مسئلة فلسطين، و با توجه به اينكه جهان عرب نيز اين مطلب را درك كرده است كه آمريكا به دنبال گريز از اين مسئله بوده و ميخواهد با تحميل اسرائيل به منطقه، اصل موضوع را به فراموشي بسپارد، اين طرز تلقي نسبت به اهداف آمريكا مشكل اساسي اين طرح ميباشد و مانع پيشرفت آن خواهد شد و تا زماني كه بحران فلسطين به صورت عادلانه حل و فصل نگردد امكان اجرا اينگونه طرحهاي گسترده ميسر نيست.
4- مانع ديگر در اجراي اين طرح اين است كه ابزارهاي اجرايي تماماً در اختيار مجريان طرح نيست. زيرا گرايش ملتها و حتي تا حدي دولتهاي منطقه در جهت خلاف خواستههاي آمريكا در اين طرح است. دولتهاي موافق اين طرح يا دولتهايي كه به ناچار به آن تن ميدهند نيز تنها بخشهايي از طرح را كه به سود آنهاست اجرا خواهند كرد و موارد ديگر را مسكوت خواهند گذاشت.
د – موانع اقتصادي اجراي طرح
1- به نظر ميرسد فرآيند آزادسازي اقتصادي، آمريكا را به اهداف مورد نظرش در منطقه نخواهد رساند. زيرا:
اولاً، آمريكا نميتواند با همة كشورهاي منطقه بدون توجه به تمايزات آنها از نظر ساختار اقتصادي، تركيب توليد و ساير مزيتهاي نسبي برخورد يكسان داشته باشد. همة اين كشورها در يك سطح از توسعه قرار ندارند و برخورد يكسان آمريكا براي تمامي آنها پيامدهاي يكساني نخواهد داشت و شايد زيانهايي را نيز در برداشته باشد.
ثانياً، اكثر اين كشورها، خصوصاً كشورهاي حوزة خليج فارس، جزء كشورهاي در حال توسعه و براساس طبقهبندي سازمان ملل جزء كشورهاي ثروتمند هستند.
ثالثاً، اين كشورها تجربة آزادسازي اقتصادي را از قبل آغاز كردهاند و حتي كشورهايي چون سوريه يا الجزاير كه داراي اقتصادي سوسياليستي و بستهتري بودند به سمت آزادسازي پيش ميروند. همة اين كشورها هم به لحاظ واردات كالا و هم جذب سرمايهگذاري خارجي كشورهاي بازي هستند و نميتوان مدعي شد كه محيط بسته و اقتدارگرايانه آنها زمينهساز رشد پديدهاي به نام تروريسم شده است.
رابعاً، آزادسازي اقتصادي خود به خود نميتواند به دموكراسي و توسعه و از بين رفتن تررويسم منجر شود ولااقل اين فرضيه در منطقة خاورميانه پايه و اساس درستي ندارد. به عنوان مثال، عربستان نمونة بارز حضور شركتهاي آمريكايي و نفوذ سياسي واقتصادي آمريكا است كه نه تنها اين امر به دموكراسي منجر نشده است بلكه اين كشور اينك به مهد پرورش نيروهاي تروريستي مخالف آمريكا تبديل شده است.
2- با توجه به واقعيتها و ظرفيتهاي اقتصادي منطقه كه مزيتهاي نسبياش عمدتاً در حوزة مواد اوليه و انرژي است، اين طرح در منطقه شكوفايي اقتصادي و تكنولوژيك به ارمغان نخواهد آورد و در نتيجه انتظار پيامدهاي سياسي از آن نيز بيمورد است. البته براساس يك ديدگاه ديگر، با توجه به اينكه اغلب كشورهاي عربي داراي حكومتهاي اقتدارگرا هستند و نظام اقتصادي آنها به گونهاي است كه تمام پول و درآمد كشور در دست دولت ميباشد، لذا بخش خصوصي در اقتصاد آن قدر قوي نيست كه در قالب دموكراتيك دولت را به چالش بطلبد اما اگر ساختار اقتصادي اين كشورها به گونهاي تغيير كند كه نيروهاي بخش خصوصي بتوانند سهم اعظم اقتصاد كشور را در دست بگيرند، آن گاه ميتوانند سهم خود را نيز از قدرت طلب كنند.
هـ - اهرمهاي اجراي طرح
براساس مفاد طرح به نظر ميرسد آمريكا به طور همزمان از سه اهرم براي اجراي طرح خاورميانه بزرگ استفاده خواهد كرد :
1- فشار از بالا بر حكومتها و دولتهاي منطقه از طريق اهرمهاي سياسي، اقتصادي و نظامي براي انجام اصلاحات اقتصادي، فرهنگي و سياسي در داخل اين كشورها.
2- از طريق برخي از روشنفكران، نويسندگان و نخبگان لائيك و سكولار كه در اين كشورها حضور دارند و معمولاً به دنبال انجام اصلاحات در كشورهاي خود (آن طور كه مورد نظر آمريكاست) هستند. آمريكا سعي خواهد كرد از طريق تقويت و افزايش حضور اين افراد در صحنه از اين اهرم بهرهبرداري كند. اين نكته به صراحت در خود طرح نيز ذكر شده است.
3- تحريك جوامع اين كشورها تحت لواي شعار اصلاحات اقتصادي، سياسي، فرهنگي كه خواه ناخواه تمامي مردم كشورهاي اين منطقه به دنبال آن هستند. آمريكا قصد دارد با بهرهگيري از اين شعار و تحريك مردم، فشار از پائين به بالا – فشار مردمي – بردولتهاي هدف وارد آورد تا بتواند اصلاحات مورد نظر خود را به نتيجه برساند.
و – الگوي عملياتي طرح
1- طرح خاورميانه بزرگ بر دو فرض از نظر آمريكا بنا شده است:
- دولتهاي خاورميانه، دولتهاي در حال افول و فروپاشي هستند؛
- جنبشهاي سياسي – اجتماعي نيز در اين كشورها قدرت ايجاد تغييرات مورد نظر آمريكا را ندارند (اعم از جنبشهايي كه به دولت تبديل شدهاند يا غير آنها).
بنابراين، مدل مورد استفاده آمريكا، همان مدل آلمان و ژاپن پس از جنگ جهاني دوم است. اگر چه ميان عراق در شرايط جديد با آلمان و ژاپن در شرايط آن زمان تفاوتهاي زيادي وجود دارد، اما آمريكا همان مدل را در نظر گرفته است، به گونهاي كه براساس طرح آمريكا، آلمان مدلي براي اروپا، ژاپن مدلي براي آسيا و اينك عراق مدلي براي خاورميانه از جمله ايران ميباشد.
2- اولين و شايد اصليترين تضاد آمريكا در خاورميانه اين است كه منطقه به دليل سياستهاي يكجانبه و غلط آمريكا در حال پيشرفتن به سوي خشونتگرايي افراطي است كه از كنترل خارج شده است و آمريكا اينك در پي آن است كه تعامل را جايگزين خشونت كند.
در اين ميان مهمترين مشكل آمريكا حكومتهاي فاقد پايگاه مردمي است و آمريكا قصد دارد در نخستين مرحله اين حكومتها را متزلزل كند. در چنين حالتي كه منطقه به سوي هرج و مرج و بيثباتي پيش ميرود، آمريكا قصد دارد در اين هرج و مرج شروع به روندسازي و دولت – ملتسازي كند و مهرههاي مورد نظر خود را سركار آورد و سپس طرحهاي مدنظر خود را پيگيري كند. لذا به نظر ميرسد اين طرح يك طرح چند مرحلهاي باشد.
در دومين مرحله، آمريكا به دنبال جايگزيني اسلام ليبرالي با اسلام بنيادگرا در منطقه است. آمريكا نميتواند با كليت و نام اسلام درگير شود، لذا آمريكا پذيرفته است كه با نام اسلام كار كند اما اسلامي كه از محتواي جهادي تهي شده باشد.
ز- برخي ملاحظات پيرامون طرح
1- اعلام محدوده جغرافيايي طرح خاورميانه بزرگ (كه حتي از اندونزي و مالزي هم نام برده ميشود) نشان ميدهد كه مرزهاي اين طرح مرزهاي عقيدتي است. در واقع، اين محدوده حوزة تمدني و فرهنگي جهان اسلام است، اما آمريكا از آن تحت پوشش خاورميانة بزرگ ياد ميكند تا از حساسيت نسبت به ظاهر ضد اسلامي طرح كاسته شود. اگر چه در اين طرح به صراحت و رسماً از اسلام ياد نشده اما محدودة طرح، حوزة فرهنگي جهان اسلام است و اين موضوع بيانگر آن است كه آمريكا تحت لواي مبارزه با تروريسم نبردي را عليه جهان اسلام آغاز كرده است.
2- هرگاه بحث حل و فصل مسئله فلسطين مطرح ميشود بلافاصله تلاش ميشود با طرح موضوع ديگري تحتالشعاع قرار گيرد. پس از اشغال كويت (1992) مذاكرات صلح خاورميانه در مادريد شروع شد و در حالي كه مذاكرات در حال انجام بود، ناگهان اين بحث مطرح شد كه صلح از طريق توسعه امكانپذير است و چارچوب جديدي تحت عنوان ”خاورميانة جديد“ از سوي اسرائيل مطرح شد و كنفرانس چند جانبهاي در مسكو برگزار شد و كميتههاي كاري براي كنفرانس اقتصادي توسعه در كازابلانكا تشكيل شد كه صد شركت اسرائيلي در آن شركت كردند. سپس كنفرانسهاي آب و كنترل تسليحات در قطر و عمان و مناطق ديگر برگزار شد. به اين ترتيب، آمريكا و اسرائيل تلاش نمودند كه اينگونه فضاسازي نمايند كه مشكل اصلي منطقه توسعه است نه مسئله فلسطين و سياست اسرائيل، اينك در سال 2004 نيز همان الگو تعقيب ميشود.
3- سياستهاي ايالات متحده در منطقه و رفتارهاي دولت اسرائيل خود مهمترين عامل عقبماندگي و مانع توسعه در منطقه ميباشد. دلايل فراواني وجود دارد كه نشان ميدهد ايجاد حكومتي به نام اسرائيل در منطقه و پشتيبانيهاي آمريكا از اين رژيم و ساير رژيمهاي ديكتاتوري در منطقه و جنگهايي كه در منطقه به راه انداختهاند، خود بزرگترين مانع دموكراسي و توسعه در منطقه به حساب آمده و نميتوان پذيرفت كه آمريكا از همة رفتارها و انديشههاي گذشته خود پشيمان شده و قصد دارد در منطقه دموكراسي و توسعه را رواج دهد.
4- از روزي كه گزارش تحقيقي توسعه جهان عرب منتشر و مطرح شد، جهان غرب – خصوصاً آمريكا – بسيار بر روي اين گزارش مانور دادند، در حالي كه امثال اين گزارش بارها پيش از اين تهيه و در مقالات و نشريات علمي چاپ شده بود، اما كسي بدان توجه نكرده بود – با اين حال، اين گزارش و عكسالعمل و استقبالي كه در آمريكا نسبت به آن نشان داده شد، مشخص نمود كه اين گزارش توسط عناصر خاصي در جهان عرب و با هزينه و طراحي آمريكا تهيه شده است. در طرح خاورميانـه بزرگ تمام استنادات اين طرح، به نقاط ضعف و نقايصي است كه در همين گزارش وجود داشت. گويا عدهاي مأمور شدند تا چنين گزارشي تهيه شود. حتي برخي پژوهشگراني كه خود در تهيه اين گزارش مشاركت داشتند بعدها لب به اعتراض گشودند مبني بر اينكه گزارش تهيه شده نكات مثبت فراواني نيز داشته است كه به هيچ وجه در طرح خاورميانه بزرگ آمريكا مورد توجه قرار نگرفته است.
5- يك نكتة مهم در ارزيابي اين طرح آن است كه رهيافت و اولويت اساسي اين طرح چيست؟ آيا امنيت، اقتصاد يا مسائل سياسي و فرهنگي كانون توجه طرح هستند؟
آنچه در اين طرح و ساير آثار و كتابها ومقالات طيف نومحافظهكاران به چشم ميآيد اين است كه اولويت اساسي آنان ”امنيت“ است. در آثار و سخنان آنان چنين آمده است كه آنچه باعث ارائه اين طرح شده فقدان وجود دولتهاي دوست آمريكا در منطقه نيست بلكه رشد ”نفرت از آمريكا“ در منطقه است. همه نويسندگان و نظريهپردازان نومحافظهكار ريشة اصلي اين تهديد امنيت را خاورميانه و جهان اسلام ميدانند بحث دموكراسي نيز از همين منظر مطرح ميشود. آنان معتقدند مشكل ما ديدگاههاي ضد صهيونيستي و ضد آمريكايي است و براي اينكه اين مشكل به طور ساختاري حل شود بايد اصل خرد جمعي به صحنه بيايد. يعني بحث لزوم تجزية منافع در جهان اسلام مطرح ميشود به گونهاي كه كردها فقط درباره خود بينديشند، فارسها نيز تنها به خود فكر كنند و اعراب نيز تكه تكه شده و هر تكه به خود بپردازد.
ح – چشمانداز آينده طرح
1- بررسي ابعاد مختلف طرح خاورميانه بزرگ(شرايط عيني، اهداف و بنيانهاي نظري) نشان ميدهد كه اين طرح به آساني آغاز و پايان پيدا نخواهد كرد. اين طرح فرآيندي است كه آمريكا با تهاجم به عراق آن را آغاز كرده است، اما هيچگونه چشمانداز مشخصي در مورد پايان آن وجود ندارد. پرسشهاي نسبتاً مهمي كه در ارتباط با اين طرح وجود دارد اين است كه آمريكائيان تا چه ميزان توانايي پيشبرد آن را دارند و چه مدت زماني و چه مقدار سرمايه را براي اجراي آن هزينه خواهند كرد؟ اساساً آمريكائيان تا چه ميزان براي درگيري دراز مدت در مسائل خاورميانه آمادگي دارند؟ پاسخ به اين پرسشها ترديدهاي فراواني را در مورد چشمانداز آينده طرح به وجود ميآورد. به اعتقاد برخي تحليلگران، راهبرد آمريكا براي اجراي اين طرح داراي سه مرحله ميباشد.
- بر همريختن وضع موجود؛
- مرحله گذار و استحاله؛
- تثبيت وضع جديد.
در شرايط كنوني با همه سرمايهگذاريهايي كه آمريكا در عراق و خاورميانه كرده است و با پرداخت هزينههاي بالا تاكنون نتوانسته است به اهداف خود دستيابي پيدا كند و بعيد به نظر ميرسد كه در آينده قابل پيشبيني نيز بتواند به اين اهداف دست پيدا كند.
2- مشكل اصلي آمريكا درسطح رهبري جهاني، مسئله خاورميانه است. اگر خاورميانه به عنوان حلقة مفقودة رهبري آمريكا بر جهان تكميل شود و اين مشكل حل شود، به نظر ميرسد آمريكا براي رهبري در ساير نقاط جهان مشكل چنداني نخواهد داشت. دلايل زيادي براي اين مسئله وجود دارد از جمله دلايل تمدني، فرهنگي، عقيدتي و اقتصادي. لذا آمريكا توجه جدي خود را به اين منطقه معطوف كرده تا اين مشكل را از سر راه بردارد و راه رهبري جهاني خود را هموار كند. لذا از ديدگاه دولت فعلي آمريكا، طرح خاورميانه بزرگ، يك طرح جدي است، اما به هر حال واجد تناقضات و تضادهاي زيادي نيز هست. آمريكا به روش آزمون و خطا، اين طرح را در بستر زمان ميآزمايد و اصلاحاتي در آن انجام ميدهد و براساس تجربيات جديد، سعي ميكند به نتيجة دلخواه دست يابد.
3- در ارتباط با تغيير رهبران اجرايي در جهان عرب به نظر ميرسد كه اين مسئله از مدتها پيش آغاز شده باشد. شايد به عنوان نخستين نمونه آن بتوان از تغيير حاكمان در قطر و سپس بحرين نام برد. با اين حال، در شرايط كنوني آمريكا قادر نيست كساني را به قدرت برساند كه مقبوليت مردمي نيز داشته باشند. اگر در تمام كشورها انتخابات آزاد صورت گيرد، اكثر طرفداران آمريكا رأي نخواهند آورد. بلكه مردم در همه اين كشورها به كساني رأي خواهند داد كه بيشترين ضديت را با آمريكا واسرائيل دارند. بدين ترتيب، اين مسئله مطرح نيست كه رهبران جديد، مقبوليت مردمي داشته باشند. بلكه نمونههاي قطر، بحرين، اردن و امثال آن خلاف آن را نشان ميدهد. در قطر حاكم قبلي يك شبه بركنار شد و فرزندش بر سر كار آمد كه برخي تغييرات صوري و سطحي را به وجود آورد. در بحرين نيز فرزند شيخ سلمان جانشين پدر شد، لذا رهبران جديدي كه قرار است در خاورميانه بر روي كار بيايند كساني هستند كه فرهنگ كاملاً آمريكايي دارند. پان عربيستها، اسلامگرايان، و امثال آنها مطرود آمريكا هستند.
4- براساس آخرين گزارشها مسئولان آمريكائي پس از مواجه شدن با مخالفت دولتهاي عربي و ابراز تنفر روشنفكران و نخبگان منطقه از هرگونه اصلاحات تحميلي، طرح خاورميانه بزرگ را با هماهنگي كشورهاي اروپائي و عربي و اسلامي تعديل كرده و نسخهاي از آن را در اختيار كشورهاي مزبور قرار دادهاند تا شايد بتوانند تأييد سران كشورهاي عربي را در اجلاس آينده اتحاديه عرب كه در تونس برگزار خواهد شد كسب نمايند. مسئولان آمريكائي تأكيد ميكنند كه اين سند جايگزين طرح صلح اعراب و اسرائيل نخواهد بود ولي به هر صورت نميتوان اصلاحات را در گرو پيشرفت روند صلح خاورميانه قرار داد. طرح جديد شامل 5 نكته اساسي است:
- برنامه مبارزه با بيسوادي؛
- تأمين مالي طرحهاي كوچك اقتصادي؛
- تأسيس يك بانك توسعه منطقهاي كه بتواند پشتوانه اجراي طرحهاي بزرگ باشد؛
- تأسيس صندوق كمك به برنامه اصلاحات سياسي و استقرار و دموكراسي؛
- برگزاري همايشهاي مستمر به منظور گفتگو در خصوص اصلاحات دموكراتيك و اقتصادي بين كشورهاي صنعتي (G8) و مردم منطقه خاورميانه.
يادآور ميشود آمريكا در نظر دارد سالانه يك ميليارد دلار براي اجراي طرحهاي مزبور هزينه كند. بسياري از ديپلماتهاي عرب عقيده دارند كه با توجه به گسترش تنفر از آمريكا در بين مردم مسلمان كشورهاي خاورميانه، پشتيباني صريح بوش از طرح شارون در مورد عقبنشيني از غزه وافشاي شكنجه زندانيان عراقي توسط نظاميان آمريكايي، موقعيت به هيچ وجه براي طرح آمريكا مساعد نيست و اين طرح نيز با واكنش منفي دولتها و مردم كشورهاي اسلامي روبرو خواهد شد.
5- لازم به ذكر است كه بعد اقتصادي طرح خاورميانه بزرگ حاصل همفكري وزارت خارجه و وزارت بازرگاني آمريكاست، در حالي كه ابعاد فرهنگي و سياسي طرح حاصل تفكرات نومحافظهكاران تندرو حاكم بر آمريكا ميباشد. پاول از اراده آمريكا براي تحقق بعد اقتصادي طرح در ده سال آينده خبر داده است. به هر حال، از آنجا كه ميان تفكرات دو گروه فوق تفاوتها و اختلافاتي وجود دارد ممكن است هنگام اجراي طرح مشكلاتي براي آمريكا به وجود بيايد. ضمن اينكه احتمال توفيق در بخش اقتصادي طرح بيش از ابعاد سياسي و فرهنگي ميباشد.
جمهوري اسلامي ايران و طرح خاورميانه بزرگ: تهديدها و فرصتها
موضوعي كه در راهكار ايران براي چگونگي برخورد با اين طرح ابتدا بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه اين طرح عيناً در راستاي اهداف آمريكا انجام و اجرا نخواهد شد چه اوضاع به زيان آمريكا باشد و چه به سود آنها. اگر اين طرح به نفع آمريكا باشد، اين طرح ارائه نخواهد شد زيرا خود آمريكا قصد ندارد بسياري از مواردي را كه در طرح آمده است – همانند دموكراسي – اجرا كند زيرا اين به سود آمريكا نيست. اگر اوضاع به ضرر آمريكا باشد كه خود به خود زمينة اجراي اهداف اين كشور را فراهم نموده و لذا طرح اجرا نخواهد شد.
علاوه بر اين، از آنجا كه در طرح به مسئله فلسطين اشاره نشده و آمريكائيان در اين طرح عامل اصلي هستند و نقش اساسي دارند، اجراي آن با مشكلات اساسي مواجه خواهد گرديد.
تهديدها
1- اصولي كه در طرح مطرح شده است منافع ملي و منطقهاي ما (يعني متحدين استراتژيك و تفكر اسلامي در منطقه) را هدف قرار ميدهد. علاوه بر اين، از جمله اهداف سياسي اين طرح عادي كردن حضور اسرائيل در منطقه و در دست گرفتن سرنوشت سياسي منطقه و آسيبرساني بيشتر به استقلال كشورهاي منطقه است. امري كه به هيچ وجه در ميان كشورهاي منطقه پذيرفته نيست.
2- خطر عمدة ديگري كه در اين طرح وجود دارد، مسئلة تغيير مرزهاي جغرافيايي است. در صورتي كه آمريكا بتواند به همه اهداف خود در منطقه دست يابد، شرايطي همانند بعد از جنگ جهاني اول و سقوط دولت عثماني (حدود سالهاي 1920 تا 1927) پديد خواهد آمد كه قدرتهاي بزرگ غربي فاتح جنگ، مرزهاي خاورميانه را به تبع منافع خود ترسيم كردند تا ديگر يك قدرت بزرگ (همانند عثماني) نتواند در خاورميانه سربلند نمايد. كشورهاي منطقه نبايد از اهداف و پيامدهايي كه اين طرح به دنبال خواهد داشت غافل شوند. در صورت موفقيت آمريكا طرحهاي تجزية برخي از كشورها از طريق ايجاد آشوب در كشورهاي چند قومي (همانند مورد عراق)، به اجرا در خواهد آمد.
فرصتها:
1- جمهوري اسلامي ايران بايد نسبت به اين طرح ديد همه جانبه داشته باشد. تهديدات جدي در اين طرح در هر سه جنبة فرهنگي، سياسي و اقتصادي براي ايران وجود دارد، اما از طرف ديگر ايران كشوري است كه 25 سال تجربه مردمسالاري و دموكراسي دارد و اولين كشوري است كه آن را در منطقه تجربه كرده است. اگر قرار است فضاي تازهاي در منطقه ايجاد شود ما بايد از اين فضا و تجربه خود در جهت تقويت جريان شيعه به ويژه در مناطقي مانند عراق كه داراي اكثريت شيعه هستند، بهره ببريم.
2- انتقاد ايران از طرح خاورميانه بزرگ آمريكا نبايد چندان جنبه اصلاحي طرح را هدف قرار دهد، زيرا شعارهايي چون اصلاحات، افزايش نقش و مشاركت زنان، رشد وارتقاي فرهنگ، توسعه اقتصادي، دموكراسي و امثال آن در واقع همان شعارهايي است كه ما خود در انقلاب اسلامي پيشگام و پيشتاز آنها بودهايم؛ البته با اين تفاوت كه اصلاحات مدنظر در انقلاب اسلامي، بومي، داخلي و مبتني بر فرهنگ جامعه و منطقه بوده است. مخالفت ما با اين گونه امور شائبه حمايت از حكومتهاي اقتدارگراي عرب را به همراه خواهد داشت. در عوض، انتقاد ما بايد معطوف به دخالت قيم مابانه آمريكا در اجراي اين طرح باشد. به عنوان مثال، آمريكا نه به دنبال ايجاد دموكراسي واقعي بلكه به دنبال مهره چيني عناصر خود در قالب يك دموكراسي ظاهري است. ما بايد اهدافي را كه آمريكا پشت پردة ارائه اين طرح در سر ميپروراند، مطرح نمائيم.
3- مخالفت ايران با اين طرح ميتواند دربردارنده اين فايده نيز باشد كه ايران كشوري قلمداد خواهد شد كه ميتواند در تحولات خاورميانه به ايفاي نقش بپردازد و به تحولات جهت دهد زيرا اين طرح، به هر حال، محكوم به شكست است و ايران به عنوان كشوري مطرح ميشود كه با اين طرح مخالفت ورزيده است.
منبع: پژوهشنامه سیاست خارجی قدرتهای بزرگ و اصلاحات در خاورمیانه، مرداد ١٣٨٧