11 August 2008
چکیده
سیاست خارجی روسیه در قبال خاورمیانه در دوره دوم ریاست جمهوری پوتین بسیار فعال، پویا و پرتحرک ارزیابی میشود؛ تا آنجا که میتوان این دوره را متمایز از سایر ادوار سیاست خارجی روسیه نسبت به این منطقه، پس از فروپاشی شوروی دانست. مقاله پیشرو میکوشد تا به شناسایی علت یا عواملی که سبب این پویایی و تحرک شدهاند، بپردازد. نگارنده بر این باور است که محرکهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی سپاری سبب شدهاند تا مسکو خود را وارد تحولات و بحرانهای واقع در این منطقه نماید. استدلال مقاله حاضر آن است که به رغم تأثیرگذاری محرکهای یاد شده در این زمینه، متغیرهای امنیتی، سهم بیشتری در تحلیل سیاست جدید خاورمیانهای مسکو دارند.آسیبپذیری سنتی سرزمینی، حضور و سکونت اقلیتی چشمگیر از مسلمانان و بالاخره وجود گروههای جداییطلب و بنیادگرای مذهبی در درون روسیه جملگی سبب شدهاند تا روسیه با ورود به تحولات و بحرانهای خاورمیانه و در چارچوب ارائه رویکردی متوازن به تمامی کشورهای واقع در این منطقه، مانع از تعمیق گسستهای هویتی، قومی و نژادی در درون مرزهای ملی خود و نیز منطقه خارج نزدیک گردد. در این میان، افزایش قابل ملاحظه درآمدهای انرژی روسیه در کنار ضعیف شدن عضلات دیپلماسی خاورمیانه آمریکا به دلیل مصروف شدن فزاینده انرژی آن کشور در عراق و افغانستان، مهمترین عوامل بیرونی در پویاتر شدن سیاست خاورمیانهای مسکو ارزیابی میشوند.
کلید واژهها:
سیاست خاورمیانهای روسیه، تحرک دیپلماتیک، رویکرد امنیتی، موازنه نفوذ، فروش تسلیحات
مقدمه
با آغاز دور دوم ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین در روسیه، چنین به نظر میرسد که نقش و حضور این کشور در عرصههای مختلف سیاست بینالملل افزایش یافته است. در حقیقت، روسیه پس از عبور از یک دوره گذار و فائق آمدن بر مشکلات و تنگناهای اقتصادی و نیز دستیابی به نظم و ثبات داخلی، خود را در شرایط یک «قدرت نوظهور» و تجدید حیات یافته میبینند. روسیه در این شرایط میکوشد تا بار دیگر جایگاه خود را به عنوان یک بازیگر ملی تأثیرگذار در نظام بینالملل، بازیابد؛ تمایلی که آن را باید گرایش تاریخی در فرهنگ سیاست خارجی روسیه قلمداد نمود. در این میان، دو عامل مهم اقتصادی و سیاسی سبب شدهاند تا این گرایش تاریخی، در رفتار کنونی سیاست خارجی روسیه، تجلی بیشتری یابد: 1ـ رشد قابل ملاحظه درآمدهای انرژی روسیه به واسطه افزایش چشمگیر و پایدار قیمت جهانی نفت و گاز، و 2ـ تمرکز و اشتغال مستمر بخش مهمی از انرژی سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در کشور عراق و افغانستان. در حقیقت اگر در دوره نخست ریاست جمهوری پوتین، توجه اصلی دولت وی معطوف به مدیریت سیاست داخلی این کشور بوده، در دوره دوم، این توجه به قلمرو سیاست خارجی روسیه تغییر یافته است.
خاورمیانه و موضوعات مختلف معطوف به آن، یکی از مسائلی است که مسکو به ویژه در دوره دوم ریاست جمهوری پوتین، توجه زیادی داشته است. تردد بالای دیپلماتیک میان مقامات خاورمیانهای به مسکو و بالعکس، به خوبی بیانگر بروز نوعی تحرک و پویایی در سیاست خاورمیانهای روسیه، تفاوت از دهههای گذشته میباشد. چنین به نظر میرسد که در پی تحولات پس از 11 سپتامبر 2001، و به ویژه اقدامات نظامی آمریکا در افغانستان و عراق که منجر به تکثیر بنیادگرایی دینی و احساسات ضدآمریکایی در خاورمیانه گردید، روسیه از یک وضعیت و اقبال عمومی بیشتری نزد دولتها و افکار عمومی جوامع منطقه یاد شده برخوردار شده است؛ وضعیتی که این کشور، خود نیز به استقبال و بهرهبرداری ازآن فکر میکند.
پرسش اصلی مقاله پیشرو آن است که رویکرد اصلی روسیه به منطقه خاورمیانه، به ویژه با توجه به تحرکیافتگی سیاست خارجی این کشور درخصوص منطقه یاد شده پس از دور دوم ریاست جمهوری پوتین، چه میباشد؟ براساس استدلال موجود در این پژوهش، آسیبپذیری امنیتی روسیه نسبت به بنیادگرایی و رادیکالیسم دینی، مهمترین عامل شکلدهنده به سیاست خارجی و جهت گیری این کشور نسبت به منطقه خاورمیانه میباشد.
اگرچه روسیه در دور دوم ریاست جمهوری پوتین، سیاست خارجی پرتحرک و فعالی را در قبال بحرانها و موضوعات متعدد موجود در این منطقه در پیش گرفته است، لیکن در این رابطه دو نکته لازم به یادآوری است: نخست، سیاست خارجی کنونی این کشور، تفاوتی اساسی با سیاست سنتی این کشور در مورد خاورمیانه ندارد. بدین معنا که حفظ و یا توسعه هویت اروپایی، همچنان اولویت اصلی منطقهای این کشور میباشد. همچنین برخورداری روسیه از منابع غنی نفت و گاز موجب شده است تا دول اروپایی و ایالات متحده آمریکا در مقایسه با روسیه، در سیاست خارجی خود اهمیت و اولویت بیشتری برای منطقه خاورمیانه قائل باشند.
دوم اینکه فهم سیاست خاورمیانهای روسیه، خصوصاً در دوره پوتین، به نوعی باریکبینی نیاز دارد. به عنوان نمونه، در حالی که ایران اولین شریک اقتصادی خاورمیانهای روسیه بوده و همکاری منطقهای نزدیکی با این کشور جهت برقراری ثبات در آسیای مرکزی و قفقاز و رفع نگرانيهای امنیتی روسیه داشته است، مسکو از ارائه سوخت نیروگاه هستهای بوشهر، طبق تعهدات به عمل آمده در این زمینه امتناع نموده است. از سوی دیگر، سفر پوتین به سه کشور عربستان، قطر و اردن در فوریه 2007، برای کمتر تحلیلگری قابل پیشبینی بوده است؛ زیرا در مقایسه با ایران، حجم تجارت خارجی این کشورها با روسیه بسیار کمتر بوده و علاوه بر این از نظر مقامات کرملین، عربستان از حامیان اصلی شورشیان چچنی و وهابیگری در این منطقه میباشد. در نمونهای دیگر، روسیه از قطر و الجزایر میخواهد تا سیاستهای خود را در قبال فروش گاز به بازارهای مصرف با یکدیگر هماهنگ ساخته و نیز به شکل احتیاط آمیزی از ایده اوپک گازی ایران حمایت مینماید. از سوی دیگر، هیچگونه تمایلی برای ایجاد هراس در غرب نسبت به سیاستهای انرژی خود، که به انرژی هراسی موسوم میباشد، ندارد.
از دیگر نکات قابل توجه در مورد سیاست خاورمیانهای روسیه، تمایل و آمادگی این کشور برای فروش تسلیحات متعارف، به تمامی دول واقع در این منطقه میباشد. به عنوان نمونه در حالی که ایران و سوریه از مهمترین شرکای نظامی روسیه در منطقه هستند، پوتین در سفر خاورمیانهای به سه کشور عربستان، قطر و اردن، آمادگی روسیه نسبت به فروش تسلیحاتی نظیر تانکهای 150 T90، چرخبال، سیستمهای پیچیده زمین به هوا و موشک TOR M1 و Strelet خبر میدهد.
از اینرو به نظر میرسد که تمایل مسکو به فروش تسلیحات به تمامی دول خاورمیانهای ـ با منافع اختلافزاو متعارض نسبت به یکدیگر ـ با تلاش این کشور در حفظ روابط دوجانبه خود با اسرائیل و اولویتدهی به امنیت این کشور به عنوان یکی از اعضای کوارتت، اندکی در تضاد باشد.
در ارتباط با نگرش روسیه به خاورمیانه و اینکه اساساً این نگرش تابع کدام عوامل یا محرکها میباشد، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. با نگاهی دقیق به این دیدگاهها، میتوان آنها را در قالب سه رویکرد دستهبندی نمود:
1) رویکرد امنیتی
براساس این نگرش، امنیت روسیه در گرو امنیت در خاورمیانه است.بدین معنا که بروز هرگونه اختلال در صلح و ثبات منطقه ممکن است امنیت روسیه را به مخاطره انداخته و قطعنظر از زبانهای اقتصادی، این کشور را وارد منازعاتی ویرانگر و خطرناک میسازد. علت اصلی این نگرانی نیز آن است که بیش از بیست میلیون مسلمان در نوار جنوبی این کشور خصوصاً در بخش قفقاز شمالی ساکن هستند. افزایش نرخ زاد و ولد مسلمانان در روسیه به موازات کاهش جمعیت اسلاوی ارتدوکسی روسیه، این نگرانی را تشدید نموده است. دو بار جنگ و درگیری روسیه با جداییطلبان چچنی درسالهای 1994 و 1999، موجب رادیکالیزه شدن بخشی از این جمعیت مسلمان و گسترش اسلام سلفی در این کشور شده است. از نظر آریل کوهن، بسیاری از جوانان مسلمان روسی، خود را عضوی از امت جهانی اسلام میدانند تا شهروند سرزمین مادری خود. بحران چچن باعث شد تا بسیاری از گروههای افراطگرای مذهبی، در سرزمین روسیه رخنه نموده و با قرار گرفتن در کنار مبارزین چچنی به انجام فعالیتهایی نظیر قاچاق تسلیحات و پول، بکارگیری جوانان محلی، ترویج جداییطلبی و تحریک نواحی مسلماننشین به جدایی از روسیه، مبادرت ورزند.
براساس رویکرد امنیتی، روسیه در دوره دوم ریاست جمهوری پوتین، در پی بهبود تصویر بینالمللی خود نزد جوامع اسلامی است. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که شوروی در دوره نظام دوقطبی توانسته بود از رهگذر برقراری روابط مستحکم با جوامع خاورمیانهای، که دارای گرایشات ضدغربی نیز بودند، به نوعی خود را به عنوان مدافع اسلام معرفی نماید. این مسئله در حالی است که روسیه به عنوان جانشین شوروی، نتوانست این جایگاه را حفظ نماید. دو بار جنگ روسیه با چچن، در کنار سیاستهای حمایتگرانه مسکو از صربستان، درخصوص مناطق بوسنی و کوزوو، منجر به تضعیف موقعیت این کشور نزد جهان عرب و اسلام در دهه 1990 شده بود. به گونهای که به گفته پل ریولین، روسیه در پایان این دهه، نزد جوامع یادشده نه مدافع بلکه دشمنان اسلام عرفی شده بود. همکاری روسیه با آمریکا در سرنگونسازی رژیم طالبان در افغانستان، گرایشات ضدروسی را نزد جهان عرب تقویت نمود. براساس نگرش امنیتی، روسیه با نگرانی شدید از این تصویر بینالمللی ایجاد شده نسبت به آن کشور، نهتنها مخالفت خود را با حمله آمریکا به عراق اعلام نمود بلکه با جدا کردن مسیر خود از آمریکا در مبارزه علیه تروریسم، کوشیده تا از رهگذر نزدیکی به کشورهای عربی و مسلمان در خاورمیانه، مانع تزریق رادیکالیسم مذهبی از این منطقه به سرزمین خود شود. از نظر مقامات کرملین، به دلیل پیوستگی سرزمینی روسیه با خاورمیانه، این کشور بسیار بیشتر از ایالات متحده آمریکا نسبت به افراطگرایی مذهبی آسیبپذیر میباشد.
از سوی دیگر، روسیه درخصوص بنیادگرایی دینی با یک وضعیت به ظاهر متناقض روبهرو است. این کشور از یکسو با سرکوب هرنوع افراطگرایی دینی در منطقه به ویژه قفقاز شمالی و چچن مانع از تقویت این جریان در منطقه یاد شده میگردد، ازسوی دیگر با برقراری روابط متوازن با کشورهای خاورمیانهای نظیر: ایران، سوریه، عربستان، مصر، اردن، قطر و امارات متحده عربی میکوشد تا احساسات مذهبی و سیاستهای احتمالی حمایتی از ناحیه این کشورها، نسبت به اتباع مسلمان و جمهوریهای مسلماننشین آن کشور تقویت نشود.
ازنظر آن عده از تحلیلگرانی که برای سیاست خاورمیانهای روسیه رویکردی امنیتی قائل هستند، سیاست این کشور تقویت ثبات منطقهای، برقراری روابط متوازن با تمامی دول خاورمیانهای و عدم جانبداری یکسویه از منافع گروههای درگیر در بحرانهای پیچیده خاورمیانهای میباشد. طبق این دیدگاه، همانگونه که توسعه روابط با کشورهایی چون ایران و سوریه که از اکثریتی شیعی برخوردار هستند، برای روسیه دارای اهمیت میباشد، برقراری مناسبات با دول محافظهکار و سنی مذهب در خاورمیانه نظیر عربستان، قطر، امارات و اردن نیز از اولویت ویژه در سیاست خارجی آن کشور برخوردار است. از اینرو یکی از دلایل اصلی مخالفت روسیه با اقدام نظامی آمریکا علیه عراق در سال 2003، احتمال تقویت جریانهای افراطی و حرکتهای تروریستی و جداییطلب در منطقه خارج نزدیک و برخی نواحی داخلی آن کشور که بخش مهمی از جمعیت آنان را مسلمانان تشکیل میدهد، بود. در حقیقت روسیه قویاً خواهان آن است که آمریکا از ایفای هرگونه نقش تخریبگرانه در همسایگی آن کشور خودداری ورزد. حتی اگر ایالات متحده آمریکا مایل به ارائه امتیازاتی به روسیه در رابطه با کسب همراهی این کشور با سیاستهای دولتبراندازانه آمریکا در مناطق همسایه مسکو باشد، سیاست روسیه در این زمینه چندان انعطافپذیر نخواهد بود. به باور دیمیتری ترنین، مقامات کرملین یک جنگ پیشگیرانه با ایران را خطرناکتر از یک ایران هستهای ميدانند. آنها معتقدند که چنین جنگی به بهای رشد بحرانهای حاد منطقهای، رادیکالیسم مذهبی و رویارویی مسلمانان با غربیها، تنها ممکن است برنامه هستهای ایران را به تعویق اندازد. به بیان دیگر، روسها با نگاهی به تجربه آمریکا در عراق و افغانستان، نسبت به سیاستهای خشن این کشور در مورد ایران، دارای تردید هستند. وزیر خارجه روسیه، سرگئی لاوروف، در این رابطه اعلام کرده بود که روسیه اشتباه سال 1914، یعنی زمانی که این کشور وارد جنگ با سایر ملتها شد و همه چیز خود را از دست داد، تکرار نخواهد کرد. در حقیقت، روسیه با مخالفت با سیاستهای آمریکا در خاورمیانه، به ویژه پس از 11 سپتامبر 2001، میکوشد تا مسیر ـ و نه هدف ـ خود را در مبارزه علیه تروریسم، از این کشور جدا نماید. به بیان دیگر، رویکرد روسیه به برقراری ثبات در خاورمیانه، با نگرش آمریکا در این زمینه که مبتنی بر اصلاحات دموکراتیک است، متفاوت میباشد. از نظر تاتیانا، دولت روسیه معتقد به توسعه تدریجی نهادهای دموکراتیک در کشورهای اوراسیایی است. بر این اساس، تلاش آمریکا و اروپا در اعمال زور برای ترویج دموکراسی خطرناک است؛ زیرا این مسئله میتواند اتحادهای جدیدی را میان کشورهایی که خواهان اقدامات تدریجی در این زمینه هستند، به وجود آورد.
به تازگی پوتین در بیان سیاست خاورمیانهای خود چنین اعلام نموده است: «من نمیدانم چرا برخی شرکای ما [اروپا، آمریکا] ... خود را باهوش تر و متمدنتر یافته و تصور میکنند این حق را دارند که موازین خود را بر دیگران تحمیل کنند. نکتهای که نباید فراموش کرد آن است که این استانداردهای تحمیلی بر مناطقی همچون خاورمیانه، چون محصول توسعه تدریجی در درون جوامع این منطقه نیستند، نتایج فاجعهباری به دنبال خواهد داشت و عراق بهترین نمونه در این زمینه میباشد».
به طور اساسی، از آنجا که نگرش رئالیستی و سیاست قدرت از غلظت بالایی در سیاست خارجی روسیه برخوردار است، این کشور بسیار مورد توجه دول محافظهکار خاورمیانهای میباشد، تا آنجا که ملک عبدالله، پادشاه عربستان، ضمن اعطای نشان ویژه ملک فیصل به پوتین، وی را یک دولتمرد، مرد صلح و عدالت خواند. همچنین شامییف، رئیسجمهور تاتارستان، که همراه پوتین در دیدار از عربستان بود و از سیاستمداران سکولار و طرفدار مسکو میباشد، از ملک عبدالله به خاطر خدماتش به اسلام، نشان افتخار دریافت نمود. نکته جالب اینکه در دیدار بین پوتین و ملک عبدالله در ریاض، هیچ اشارهای به موضوع چچن نشد.
دولت روسیه به رهبری پوتین کوشیده است تا با برقراری روابط متوازن و پایدار با تمامی دولتها و بازیگران خاورمیانهای، سیاست خود را در این منطقه، از ایالات متحده آمریکا جدا نماید. از نظر مقامات کرملین، تنها راه ایمنسازی مرزهای جنوبی خود و نیز منطقه آسیای مرکزی و قفقاز از تحولات خاورمیانه در ابعاد تروریسم، بنیادگرایی دینی، تسلیحات کشتارجمعی و ... بهرهگیری از مکانیسمها و ابزارهای مختلف در نزدیکی به کشورهای واقع در این منطقه میباشد. براساس یک تقسیمبندی میتوان سیاست خاورمیانهای روسیه را در سایه لایه بررسی نمود:
الف) ایران و سوریه
ب) کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس
ج) مناقشه فلسطین ـ اسرائیل
الف ـ1) ایران
برقراری روابط مبتنی بر حسن همجواری میان ایران و شوروی، در دوره قبل از انقلاب اسلامی و تبدیل شدن ایران به سومین شریک تجاری مسکو بعد از مصر و هند در میان کشورهای جهان سوم طی دو دهه 1960 و 1970، آن هم در شرایطی که تهران متحد استراتژیک واشنگتن در خلیجفارس بود، نشان از آن دارد که از نظر کرملین، ایران به عنوان یک کشور پرجمعیت مسلمان در مجاورت سرزمینی آن کشور دارای اهمیت و وزن منطقهای بالایی میباشد. اگرچه در حال حاضر مرز 1250 مایلی میان ایران و شوروی از میان رفته و تهران دیگر با جمهوریهای استقلالیافته آسیای مرکزی و قفقاز همسایه میباشد، لیکن به دلیل اولویت نخست مناطق یاد شده به عنوان خارج نزدیک در سیاست خارجی روسیه، مسکو همچنان میکوشد تا از تهران به عنوان یک شریک منطقهای بهره ببرد. در دهه 1990، روسیه همکاری با ایران را ضرورتی انکارناپذیر جهت جلوگیری از صدور واکنشهای تند از سوی جوامع اسلامی نسبت به تدابیر این کشور در چچن میدانست. ایران نیز طی این دهه بحران چچن را یک موضوع داخلی روسیه دانسته و کوشی تا تلاشهای بینالمللی برخی از کشورهای اسلامی را در مخالفت با روسیه محدود سازد. مخالفت با گسترش وهابیگری در افغانستان که از حامیان اصلی مبارزین چچنی میباشند، یکی دیگر از عوامل نزدیکی میان تهران و مسکو در امور امنیتی است. براساس رویکرد امنیتی، از آنجا که روسیه برای ایران، اهمیتی راهبردی جهت حفظ ثبات و امنیت منطقهای خود قائل است، لذا مسکو همواره تلاش نموده است تا در برابر فشارهای ایالات متحده آمریکا در جهت محدودسازی روابط خود با ایران، خصوصاً در بعد نظامی مقاومت نماید.
از سوی دیگر، همکاری نظامی، مهمترین وجه روابط میان مسکو و تهران میباشد. ایران بعد از چین و هند، سومین شریک نظامی روسیه در جهان و مهمترین خریدار نظامی این کشور در خاورمیانه است. روسیه در فاصله سالهای 1995 تا 2002، 3/4 میلیارد دلار تسلیحات به ایران فروخته است. در حقیقت مسکو با فروش تسلیحات به تهران در شرایطی که این کشور تحت تحریم تسلیحاتی آمریکا و اتحادیه اروپا میباشد، نهتنها رونق دوبارهای به صنایع رو به رکود خود بخشیده است بلکه با در اختیار قرار دادن این امتیاز به ایران، به نوعی همکاری سیاسی آن کشور را در شناسایی منافع، امنیت و نفوذ روسیه در مناطق آسیای مرکزی و قفقاز خریداری نموده است.
فعالیتهای هستهای ایران یکی از موضوعاتی است که روسیه با نگرانی آن را تعقیب مینماید. این کشور مخالف دستیابی ایران به تکنولوژی هستهای بوده و با تأخیر در تکمیل نیروگاه بوشهر و یا عدم ارائه سوخت این نیروگاه، مخالفت خود را به شکلی پنهان اعلام نموده است. از سوی دیگر، مسکو نگران است که ایالات متحده آمریکا با تلاش در جهت منزویسازی ایران و کشاندن آن کشور به سوی تقابل، نهتنها شریک منطقهای خود را از دست بدهد، بلکه مرزهای جنوبی آن کشور نیز به واسطه تنشهای احتمالی ناآرام گردد. از اینرو، روسیه همواره بر حل پرونده هستهای ایران ازطریق مذاکره و در چارچوب آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) تأکید نموده است.
الف ـ2) سوریه
همکاری نظامی روسیه با سوریه نیز به چندین دهه پیش و دوره حاکمیت اتحاد جماهیر شوروی برمیگردد. پس از فروپاشی شوروی، به دلیل اقدام سوریه در عدم پرداخت بدهیهای نظامی خود به روسیه، فروش تسلیحات روسی به دمشق متوقف گردید. با این حال، با بخشوده شدن بخش اعظم این بدهیها توسط روسیه (که در حدود 73 درصد بوده است)، بار دیگر فروش تسلیحات از مسکو به دمشق در سال 1998 ازسر گرفته شد. سفر بشار اسد به مسکو در ژانویه 2005 را باید نقطه عطفی در روابط مسکو ـ دمشق قلمداد نمود. نیاز مبرم ارتش سوریه به نوسازی تسلیحات خود و تلاش صنایع نظامی روسیه برای کسب بازارهای جدید، جملگی باعث شدهاند تا مسکو به رغم مخالفتهای آمریکا و اسرائیل، به ارسال سیستمهای دفاعی پیشرفته به دمشق ارائه دهد.
برخی گزارشها حاکی از آن است که از سال 2003، روسیه موشکهای زمین به هوای Iskander –E، SA-18s، Strelets، موشکهای دفاع وایی، S-300 PMU2 و نیز سیستم دفاع هوایی پیشرفته Tor-Ml را در اختیار دولت سوریه قرار داده است. از نظر تحلیلگران دفاعی، خرید چنین تسلیحاتی با کیفیت و کمیت بالا میتواند برتری نظامی اسرائیل را در منطقه به مخاطره انداخته و حتی حضور سربازان آمریکایی در عراق را نیز تهدید نماید. با این همه، به دلیل فشار سنگین آمریکا و اسرائیل، پوتین در سال 2004 مجبور شد تا دستور توقف انتقال سیستمهای حساس را به دمشق صادر نماید. اسرائیل با اینکه سوریه بخشی از خرید تسلیحاتی خود را در اختیار نیروی حزبالله لبنان قرار میدهد، همواره مخالف همکاری نظامی مسکو با دمشق بوده است؛ تا آنجا که به دلیل افزایش صدور تسلیحات روسی به سوریه، شیمون پرز، معاون وقت نخستوزیر اسرائیل، خواستار اعمال فشار به مسکو جهت متوقفسازی انتقال این تسلیحات به دمشق به دلیل در مخاطره قرارگرفتن امنیت اسرائیل گردید. از نظر مارک کاتز، تسلیم شدن روسیه در مقابل فشارهای آمریکا و اسرائیل، نشانگر آن است که چگونه نگرانیهای امنیتی اسرائیل، محدود کننده همکاری مسکو با دمشق میباشد. مورد سوریه در سیاست خارجی دولت روسیه نشانگر آن است که مسکو در عین تلاش برای حفظ روابط با متحدین سنتی خود، خواهان صدمه یافتن مناسباتش با اسرائیل نیز نمیباشد. در توجیه نرمش روسیه نسبت به فشارهای اسرائیل و آمریکا در جهت محدودسازی فروش تسلیحات به سوریه دو دلیل میتوان اقامه کرد: نخست، روابط تجاری مسکو ـ تلآویو بسیار بیشتر از مناسبات مسکو با دمشق میباشد. (جدول شماره 1 نمایانگر این موضوع میباشد). دوم، سوریه نزد شرکتهای تسلیحاتی روسیه، کشوری خوشحساب که توانسته باشد بدهیهای خود را در این زمینه به موقع پرداخت کرده باشد، نیست. همچنین از نظر راسلان چوخوف، تحلیلگر دفاعی روسی، «فروش تسلیحات به این کشور [سوریه]، تنها مشکلات یک یا دو شرکت روسی را حل نخواهد کرد اما تغییری در وضعیت بخش صنایع نظامی روسی ایجاد نخواهد نمود».
در کنار این مسئله، همگامی روسیه با آمریکا، اروپا و اسرائیل جهت اعمال فشار به سوریه در عقبنشینی از لبنان متعاقب ترور رفیق حریری، نخستوزیر پیشین لبنان، نشان از آن دارد هک عامل اسرائیل، روابط مسکو ـ دمشق را آسیبپذیر نموده است.
ب) کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس
پوتین در راستای توازنبخشی به سیاست خاورمیانهای خود، کوشیده است تا به موازات برقراری روابط با کشورهایی همچون ایران و سوریه که عمدتاً از عمقی اقتصادی و نظامی برخوردار هستند؛ مانع از دورشدن کشورهای عرب محافظهکار از مسکو نیز گردد. از نظر مقامات کرملین، همانگونه که ایران به دلیل مجاورت جغرافیایی با آسیای مرکزی و قفقاز از وزن مهمی در برقراری ثبات منطقهای برخوردار است، دول محافظهکار خاورمیانه همچون عربستان، مصر، اردن، قطر و امارات متحده عربی نیز نفوذ بالایی نزد جوامع مسلمان دارند. در شرایطی که کرملین نگرش خاص خود را نسبت به تحولات شبه جزیره عربستان دارد، بسیاری از اولویتهای روسیه در چارچوب خاورمیانه بزرگ و نه نظام بینالملل، از اهمیت درجه دو برخوردار است. در میان کشورهای عرب محافظهکار، روسیه بیشترین توجه را به کشور عربستان دارد. زیرا از نظر مسکو، عربستان بیش از دیگر کشورهای عربی خاورمیانه به تأثیرگذاری مستقیم ـ و البته منفی ـ بر منافع حیاتی آن کشور ازطریق حمایت از اسلامگرایان افراطی در چچن و سراسر منطقه اقدام مینماید. روسیه جمع کل حمایتهای خارجی از گروههای شورشی چچنی در سال 2003 را بین 10 تا 200 میلیون دلار متغیر دانسته و معتقد است که ازطریق عربستان و تجارت مواد مخدر در افغانستان تأمین میشود.
با این همه، پس از دیدار پوتین با ملک عبدالله، ولیعهد وقت عربستان در سال 2002، چنین به نظر میرسد که باد ملایمی در روابط مسکو و ریاض به وزیدن گرفته است. از نظر روسیه دولتهای دیگر واقع در شبهجزیره عربستان نیز مظنون به حمایت مالی و معنوی از شورشیان چچنی هستند. در این رابطه پیشتر، رسانه های روسی، امارات متحده عربی را به ارائه کمکهای مالی به رهبران چچنی و قطر را به پناه دادن به رئیسجمهور سابق چچن، زلیم خان یانداربیف، متهم نمودند.
بر این اساس، چون روسیه خود را نسبت به بنیادگرایی دینی آسیبپذیر میبیند، نزدیکی سیاسی به این کشورها را گامی مهم در جهت جلوگیری از التهاب جریانهای تروریستی در منطقه خارج نزدیک خود تلقی میکند. به باور برخی تحلیلگران، تقاضای روسیه برای عضویت ناظر در سازمان کنفرانس اسلامی و اتحادیه عرب، اقدامی در جهت تلطیف روابط روسیه با کشورهای اسلامی با هدف جلوگیری از تزریق تنش به دیواره سرزمین آسیبپذیر روسیه ارزیابی میشود. همچنین طبق این دیدگاه، دعوت پوتین از سران کشورهای مصر و اردن برای دیدار از مسکو و نیز عزیمت وی به کشورهای عربستان، قطر، اردن و امارات متحده عربی در سال 2007، در تعقیب همین هدف صورت پذیرفته است. سفر پوتین به این کشورها در شرایطی صورت میپذیرد که بیلان تجاری روسیه با این کشورها کمتر از حجم تجاری روسیه با ایران است. طبق این نگرش، اگرچه روسیه پیشنهادهایی را به این کشورها در جهت احداث نیروگاه اتمی و نیز فروش تسلیحات نظامی متعارف داده است، لیکن ارزش اقتصادی این موارد به آن اندازه نیست که توجیهکننده تور دیپلماسی پوتین به آن کشورها باشد.
افزون بر آن، دو عامل مهمی که انگیزه مسکو را در نزدیکی به کشورهای عربی محافظهکار تشدید مینماید:
الف) رشد احساسات ضدآمریکایی در خاورمیانه به واسطه اقدام نظامی کرملین علیه دو دولت سنی مذهب عراق و افغانستان (در سطح جوامع اسلامی)؛
ب) بیتوجهی روسیه به موضوعاتی همچون حقوق بشر، دموکراسیی و نوسازی اقتصادی در خاورمیانه (در سطح دولتها).
ج) مناقشه فلسطین ـ اسرائیل
اگرچه روسیه به همراه ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل عضو گروه چهارجانبه کوارتت و از تنظیمکنندگان اصلی سند «نقشه راه» برای حل مناقشه فلسطین ـ اسرائیل است، لیکن به نظر میرسد که پس از پیروزی حماس در انتخابات پارلمانی 2006، و واکنش دول غربی در تعلیق کمک مالی به دولت جدید فلسطین به واسطه سیاستهای تحریمی آمریکا و دول اروپایی در انزوا قرار گرفته بود، با تفاسیر متفاوتی از سوی تحلیلگران بینالمللی مواجه گردید. در حقیقت، اقدام مسکو در آن شرایط و نیز ارائه کمک مالی 50 میلیون دلاری به دولت اسماعیل هنیه، موجب شگفتی برخی دول غربی گردید. با این همه به رغم آنکه برخی تحلیلگران این اقدام روسیه را حرکتی در جهت به چالش کشاندن سیاست سنتی آمریکا در خاورمیانه ارزیابی مینمایند، چنین به نظر میرسد که هدف روسیه در این رابطه اساساً میانجیگری باشد تا چالشگری. اقدام دولت روسیه در دعوت از محمود عباس، رئیسجمهور دولت خودگردان فلسطین، در سال 2007، به خوبی نشانه مهمی از دیپلماسی میانجیگرانه مسکو در فرآیند صلح خاورمیانه است. در حقیقت مسکو با استفاده از خلاء دیپلماتیک پیش آمده به واسطه دوری گزیدن آمریکا و اتحادیه اروپا از مذاکره با دولت جدید فلسطینی، تلاش نموده است تا ضمن متقاعدسازی حماس به پذیرش پیششرطهای ورود به مذاکرات صلح با اسرائیل، تصویر بینالمللی خود را نیز نزد کشورهای عربی و مسلمان بهبود و ارتقاء بخشد. این شروط عبارتند از نفی خشونت، شناسایی اسرائیل و پذیرش توافقات پیشین صلح.
در حقیقت، از نظر مسکو، پیروزی احتمالی این کشور در متقاعدسازی دولت جدید فلسطینی به میانهروی در فرآیند صلح، نهتنها به تحکیم موقعیت بینالمللی روسیه کمک خواهد کرد، بلکه با بهبود وجهه و تصویر بینالمللی این کشور نزد دول عربی و مسلمان، تدابیر احتمالی تروریستی و یا افراطگرانه علیه روسیه را نیز بسیار تخفیف خواهد داد. به همین سبب، به رغم واکنش اولیه و تند اسرائیل به اقدام روسیه در دعوت از رهبران حماس، به تدریج لحن مقامات تلآویو نسبت به دیپلماسی میانجیگرانه این کشور ملایم گردید. از نظر اسرائیل، از آنجا که آمریکا حماس را یک جنبش تروریستی خوانده و از برقراری تماس و مذاکره با آن امتناع میورزد، سیاستی که کاملاً مورد حمایت تلآویو میباشد، این اقدام روسیه میتواند پنجره دیپلماتیکی را به سوی هدایت دوباره فرآیند صلح به سمت مذاکره بازنماید.
2ـ رویکرد سیاسی
براساس این نگرش، سیاستها و تدابیر دیپلماتیک روسیه در خاورمیانه را باید در چارچوب روابط روسیه و آمریکا مشاهده نمود. طبق این رویکرد، نوع روابط میان مسکو و واشنگتن تأثیری مهم و مستقیم بر فهم سیاست خاورمیانهای روسیه دارد. پایه اصلی این استدلال، سیاستهای ایالات متحده آمریکا در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز پس از رویدادهای تروریستی 11 سپتامبر میباشد. بدین معنا که از نظر روسها، آمریکا نهتنها پاداش و امتیاز هم سنگی نسبت به همکاری این کشور در مبارزه علیه تروریسم در مناطق یاد شده نداده است، بلکه واشنگتن با بهرهگیری از فرصت پیش آمده تلاش کرده است تا حتیالامکان نسبت به کمرنگسازی مبانی نفوذ روسیه در آسیای مرکزی و قفقاز اقدام نماید.
بر این اساس، عمده سیاستمداران روسی، حضور آمریکا در منطقه خارج نزدیک خود را ضابعهای ژئوپولیتیک و همکاری خود با آن کشور را اقدامی اشتباه تلقی مینمایند. طبق این نگرش، روسیه به ازای همکاری خود با ایالات متحده آمریکا در زمینه مبارزه علیه تروریسم که پس از رویدادهای تروریستی 11 سپتامبر 2001 صورت گرفته است، آنچه را که انتظار داشته دریافت نکرده است. پریماکوف در مقالهای تحت عنوان «جهان پس از 11 سپتامبر»، معتقد است که پس از 11 سپتامبر، هیچ چیز تغییر نکرده است جز تحکیم موقعیت ژئوپولیتیک آمریکا در آسیای مرکزی و قفقاز و نیز افزایش یکجانبهگرایی این کشور در نظام بینالملل. از اینرو، چون ایالات متحده آمریکا دیگر منطقه آسیای مرکزی و قفقاز را به عنوان حیاط خلوت روسیه به رسمیت نمیشناسد و میکوشد تا نفوذ روسیه بر مناطق یاد شده را کمرنگ نماید، مسکو نیز مشارکت فعال در انواع مختلف تحولات و بحرانهای خاورمیانهای ـ منطقهای که به لحاظ سنتی حوزه نفوذ ایالات متحده آمریکا بوده است ـ در تلاش است تا به «موازنه نفوذ» در این رابطه دست یابد.
در همین رابطه، جورج فریدمن معتقد است که نخبگان روسی با چنین محیط روانشناختی کوشیدهاند تا با اعمال نفوذ در منطقه خاورمیانه و در جهتی مغایر با حضور آمریکا در این منطقه یک هدف مهم را دنبال نمایند، و آن تجدید نفوذ آمریکا میباشد. به بیان دیگر، همانگونه که واشنگتن بدون رعایت منافع روسیه وارد منطقه پیرامونی و حیاط خلوت آن کشور شده است و به تقویت و حمایت از رژیمهای ضدروسی همچون گرجستان میپردازد.، روسیه نیز تلاش دارد تا با تحکیم روابط خود با دولتهایی نظیر: ایران، سوریه و دولت جدید فلسطینی به رهبری حماس و یا نزدیک شدن بیشتر به متحدان سنتی آمریکا در خاورمیانه همچون عربستان، قطر، امارات متحده عربی، اردن و مصر، به نوعی آمریکا را در وضعیت مذاکرهپذیری قرار داده و نفوذ آن کشور را در مناطق آسیای مرکزی، قفقاز و خاورمیانه با محدودیت مواجه سازد.
در ارائه رویکردی سیاسی به پویشهای خاورمیانهای روسیه که جورج فریدمن نیز از باورمندان این نگرش است، میتوان نکات زیر را دریافت نمود: نخست، مسکو دیگر خود را شریکی قابل اتکاء برای ایالات متحده آمریکا در عرصه سیاست خارجی نمیداند. دوم، مقامات کرملین درصدد میباشند تا نشان دهند همانگونه که آمریکا برای روسیه مشکلاتی را در منطقه پیرامونی آن کشور فراهم مینماید، مسکو نیز قادر است تا واشنگتن را در حوزههایی که دارای منافع بنیادین میباشد، دچار دردسر و سردرگمی مینماید. سوم، به باور سیاستمداران روسی، هرچه آمریکا در بحرانها و مسائل مختلف خاورمیانهای نظیر: بیثباتی و ناامنی در عراق و افغانستان، برنامه هستهای ایران، فرآیند صلح خاورمیانه، تسلیحات کشتارجمعی، تروریسم و ... غوطهور شود، انرژی سیاست خارجی آن کشور جهت مداخله در حوزه نفوذ سنتی روسیه در منطقه اوراسیا تحلیل خواهد رفت. از این نظر، مقابله با نفوذ آمریکا در آسیای مرکزی و قفقاز، بالتیک و اروپای شرقی، به ویژه اوکراین به آسانی امکانپذیر نیست. تنها با چالش کشیدن منافع و سیاستهای آمریکا در خاورمیانه است که مسکو میتواند توجهات آن کشور را از نواحی یاد شده به دیگر نقاط سوق دهد.
طبق رویکرد سیاسی، مشارکت روسیه در فرآیند صلح اعراب و اسرائیل و دعوتهای اخیر این کشور از مقامات فلسطینی و اسرائیلی برای حضور در مسکو، یکی از مهمترین جلوههایی است که دال بر پوستاندازی روسیه در سیاست خاورمیانهای خود میباشد. در حقیقت روسیه با دعوت از خالد مشعل، رهبر جنبش حماس و محمود عباس، رئیس دولت فلسطینی از یکسو و نیز شائول موفاز وزیر دفاع اسرائیل، از سوی دیگر بر آن است تا خود را برخلاف ایالات متحده آمریکا یک «میانجی قابل اعتماد» و «بیطرف» در فرآیند صلح معرفی نماید.
اگرچه هماکنون، ایالات متحده آمریکا هدایتگر اصلی فرآیند صلح میان فلسطین و اسرائیل ـ و برگزاری کنفرانس آناپولیس در آمریاک نیز نمونه بارز این موضوع است ـ میباشد. اما این کشور در میان عمده دول عربی، متهم به جانبداری از اسرائیل در جریان مذاکرات صلح میباشد. لذا روسیه با بهرهگیری از این فرصت، سعی نموده است تا نقش خود را در فرآیند صلح پررنگتر از گذشته نماید. از آنجا که آمریکا حماس را یک سازمان تروریستی دانسته و پیروزی این گروه را در انتخابات پارلمانی 2006 فلسطین به رسمیت نشناخته است، این ظرفیت برای روسیه فراهم شده است تا به واسطه خلاء حضور جدی آمریکا در مذاکرات صلح، به یک میانجی ممتاز و کارآمد تبدیل شود.
3ـ رویکرد اقتصادی
طبق این نگرش، عملگرایی و توجه به ملاحظات اقتصادی مهمترین ویژگی سیاست خارجی روسیه در قبال منطقه خاورمیانه میباشد. از این نظر، خاورمیانه منطقه اصلی مورد توجه روسیه نمیباشد؛ حتی اگر روسها در این منطقه از نفوذ بالایی برخوردار باشند. به باور رابرت فریدمن، مسکو از یک استراتژی مشخص و درازمدت در خاورمیانه که از ویژگیهای سیاست خارجی یک قدرت بزرگ میباشد، بیبهره است. بر این اساس، روسیه برخلاف دوران اتحاد جماهیر شوروی نه توان اعمال نفوذ در خاورمیانه را دارد و نه لزوماً تمایلی به انجام آن. مسافت طولانی این منطقه از مرزهای روسیه موجب شده است تا این کشور برای اهداف خاورمیانهای خود، اولویت درجه دو قائل شود. بدین معنا که روسیه تنها کوشیده است تا نقش سنتی خود را در خاورمیانه به عنوان یکی از تأمینکنندگان اصلی تسلیحات برای کشورهای این منطقه حفظ نموده و همزمان بازارهای جدیدی را به روی شرکتهای روسی بازنماید. این موضوع به خوبی در سفر اول و دوم پوتین به خاورمیانه طی آوریل 2005، و فوریه 2007، قابل مشاهده میباشد. همراهی مدیران دو شرکت تسلیحاتی MIG و Rosoboroneksport با پوتین در جریان دیدارهای وی از کشورهای عربستان، مصر، قطر و اردن و نیز مذاکره پوتین با روسای کشورهای یاد شده درخصوص صدور تسلیحات به این دولتها، نشان از آن دارد که روسیه توجه ویژهای به سوی گسترش روابط با دول خاورمیانهای برای کسب درآمدهای خارجی بیشتر دارد. در کنار فروش تسلیحات نظامی به کشورهای عربی خاورمیانه، دومین موضوعی که مورد توجه پوتین در جریان دیدارش از این کشورها قرار گرفت، انرژی بود. در این دیدارها، نه تنها روسیه از قطر خواست تا در زمینه صدور گاز به بازارهای مصرف، هماهنگی بیشتری با دیگر کشورهای صادرکننده در این زمینه نماید، بلکه مسکو آمادگی خود را برای ساخت نیروگاههای اتمی به کشورهای عربستان و امارات متحده عربی نیز اعلام نمود.
در حقیقت روسیه نهتنها مایل به توسعه بازار فروش تسلیحات خود در خاورمیانه میباشد. بلکه میکوشد تا نقش شرکتهای روسی در بخش انرژی این کشورها را نیز تقویت نماید. شرکتهای روسی به مدت چندین سال نفت از عراق خریداری نموده و مجدداً آن را به کشورهای اروپایی و ایالات متحده آمریکا میفروختند. به تازهگی روسیه توانسته است قراردادهایی را در زمینه انرژی با کشورهایی همچون ایران، عربستان سعودی، سوریه، اردن، امارات متحده عربی و اسرائیل منعقد نماید.
براساس رویکرد اقتصادی، خاورمیانه یک بازار اقتصادی مهم برای اقتصاد روسیه تلقی میشود. جدول شماره 1 نشان میدهد که صادرات روسیه به خاورمیانه از سال 1995 تا 2003َ، حدود 175 درصد رشد داشته است و طبق آمارهای به دست آمده، سهم کل خاورمیانه در تجارت خارجی روسیه در فاصله زمانی یاد شده از 9/3 درصد به 6/6 ارتقاء یافته است. در سال 2002، ترکیه بزرگترین بازار خاورمیانهای روسیه بوده است، به طوری که این کشور 48 درصد از حجم تجارت خارجی روسیه با خاورمیانه را تشکیل میداد. پس از ترکیه، ایران با 11 درصد مقام دوم را دارا بوده است. علاوه بر این، دول ساحلی خلیجفارس نیز به دلیل بهرهمندی از درآمد بالای حاصل از فروش نفت، همواره مورد توجه شرکتهای تسلیحاتی روسی بودهاند. در این میان، مسکو همواره کوشیده است ـ اگرچه در مواقعی ناموفق بوده است ـ تا در سیاست تسلیحاتی خود در خاورمیانه نوعی توازن را میان کشورهای ایران، عراق و اعضای شورای همکاری خلیجفارسی برقرار نماید.
به رغم دو برابر شدن سهم خاورمیانه در تجارت خارجی روسیه، به نظر میرسد که فروش تسلیحات روسی به دول خاورمیانه، مهمترین نقش را در رشد تجارت روسیه با این منطقه داشته باشد. قرار گرفتن فدراسیون روسیه به جای اتحاد جماهیر شوروی، منجر به تغییر در سیاست صدور تسلیحات روسیه به خاورمیانه گردید. نیاز مالی روسیه به کسب درآمد خارجی، نقش اصلی در تصمیمات مقامات کرملین نسبت به فروش تسلیحات داشته است. با آغاز دهه 1990، بازار خاورمیانه برای روسیه شامل سه دسته از کشورها بود: دسته اول کشورهایی بودند که بدهیهای سنگینی به روسیه داشتند نظیر عراق و سوریه. دسته دوم شامل دولتهایی میشد که مسکو از روابط اقتصادی خوبی با آنها بهرهمند بود. مانند ترکیه و ایران. دسته سوم نیز کشورهایی بودند که در زمره شرکای تجاری مهم روسیه به شمار میآمدند و مصر یک نمونه از آنها بود.
یکی از تفاوتهایی که سیاست فروش تسلیحات روسیه با دوره اتحاد شوروی دارد، عدم توانایی و یا شاید تمایل دولتمردان جدید روسی به ارائه یارانه به متحدان سنتی خود در خاورمیانه، درست همانند یارانهای که آمریکا در فروش تسلیحات خود به کشورهایی چون اسرائیل و مصر میدهد، میباشد.
خاورمیانه پس از چین و هند، با ارزشی برابر با 10 میلیارد دلار در سال 2003، سومین بازار بزرگ روسیه در فروش تسلیحات میباشد. در مجموع، این منطقه، 17 درصد از صادرات جهانی تسلیحات روسیه را شامل میشود. در این میان ایران با 7/3 میلیارد دلار، الجزایر با 3/2 میلیارد دلار و امارات متحده عربی با 8/1 میلیارد دلار، بزرگترین خریداران خاورمیانهای روسیه را تشکیل میدهند. یمن، سوریه، کویت، سودان و ترکیه، دیگر بازارهای عمده روسیه در خاورمیانه محسوب میشوند. بین سالهای 1992 تا 1999، میانگین ارزش صادرات تسلیحات روسی به خاورمیانه 620 میلیون دلار در سال بود که در فاصله سالهای 1999 تا 2003، به 5/6 میلیارد دلار افزایش یافت. یکی از دلایل مهم رشد صادرات تسلیحات روسی به خاورمیان، ارتقاء توان خرید دول این منطقه به واسطه افزایش درآمدهای نفتی آنها میباشد.
نتیجه
سیاست خاورمیانهای روسیه در دور دوم ریاست جمهوری پوتین، جلوه و نمودی کاملاً متمایز از دوره پیشین ـ دست کم پس از فروپاشی شوروی ـ دارد. به نظر میرسد تحرک و پویایی بالای دیپلماسی روسیه در قبال خاورمیانه، با استقبال آشکار دول واقع در این منطقه روبهرو میشود. تداوم ناامنی و ناآرامی در عراق، در کنار نگرانی و نارضایتی دول و افکار عمومی خاورمیانهای نسبت به سیاستهای آمریکا در این منطقه، طی چند سال گذشته و پس از 11 سپتامبر 2001، و نیز افزایش چشمگیر و تداوم یافته بهای جهانی نفت و گاز به عنوان اصلیترین منبع ثروت ملی روسیه، انرژی مضاعفی را در عضلات دیپلماسی مسکو جمع و متمرکز نموده است.
با این همه، تبیین دقیق سیاست خاورمیانهای روسیه به دلیل وجود محرکها و متغیرهای متعدد، قدری دشوار به نظر میرسد. رویکردهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی، هر کدام از استدلالات قابل قبولی در تحلیل پویایی سیاست مسکو نسبت به خاورمیانه بهرهمند هستند. با آنکه نمیتوان رفتار خاورمیانهای روسیه را در قالب هیچ یک از رویکردهای فوق محصور کرد، لیکن به نظر میرسد که استدلال آن دسته از کسانی که برای نزدیک شدن بیشتر مسکو به خاورمیانه، اولویتهای امنیتی قائل هستند، از درجه استحکام بیشتری برخوردار باشد. موقعیت منحصر به فرد ژئوپولیتیک روسیه، در کنار ترکیب متنوع قومی، نژادی و مذهبی در این کشور، از مسکو اساساً یک بازیگر امنیتی ساخته است. درحقیقت، احساس ناامنی تاریخی و آسیبپذیری سرزمینی روسیه سبب شده است تا این کشور عقربه سیاست خارجی خود را نه برپایه رقابت با آمریکا و یا منافع اقتصادی، بلکه براساس احساس نگرانی و هراس از تهدیدات محیطی و مشرف بر تمامیت سرزمینی خود تنظیم نماید. به رغم وجود نشانههای آشکار از بروز تحرک و پویایی در سیاست خاورمیانهای مسکو، خط مشی روسیه در برابر این منطقه همچنان از الگوی سنتی حاکم بر سیاست خارجی آن کشور پیروی مینماید؛ و آن برقراری روابط متوازن با تمامی دول خاورمیانهای به منظور پرهیز از احتمال بروز و صدور تنش از سوی برخی نیروها و یا دول رادیکال این منطقه نسبت به برخی سرزمینهای مسلماننشین روسیه میباشد.
اگرچه روسیه، خاورمیانه را بازاری مناسب و جذاب برای فروش محصولات خود به ویژه در بخش تسلیحات میداند، اما روابط اقتصادی روسیه با کشورهای این منطقه حتی در 10 سال اخیر رشدی دو برابر داشته است، سهمی ناچیز در تجارت خارجی این کشور دارد. تقدم رویکرد امنیتی در تحلیل سیاست خاورمیانهای روسیه به معنای نفی دو رویکرد دیگر نیست بلکه به معنای آن است که محرکهای امنیتی، سهم بیشتری در جهتدهی به سیاست روسیه در خاورمیانه دارند.
منبع: پژوهشنامه سیاست خارجی قدرتهای بزرگ و اصلاحات در خاورمیانه، مرداد ١٣٨٧