فضای سیاسی جدید در اسرائیل |
10 May 2006 |
||||
اهمیت: برگزاری انتخابات پارلمانی در اواخر مارس (اوائل فروردین ماه) در اسرائیل در مقطعی صورت گرفت که به دنبال تحولات دو سال اخیر، فضای سیاسی در اسرائیل دستخوش تغییرات عمدهای گردیده است. طرح شارون مبنی بر خروج از غزه و اجرایی شدن آن، تغییر در کادر رهبری دو حزب اصلی اسرائیل،تشکیل حزب ”کادیما“، مدعی جدید صحنه سیاست اسرائیل وافزایش التهاب سیاسی، مذهبی واجتماعی در جامعه اسرائیل به دلیل تحولات فوق، انتخابات اخیر را در واقع به آزمونی برای سنجش میزان پذیرش افکار و ایدههای سیاسی از سوی افکار عمومی تبدیل کرده بود. نتایج انتخابات اگرچه از نقطه نظر تعداد کرسیهای کسب شده از سوی گروههای سیاسی و فکری مختلف و پیروزی حزب جدید کادیما قابل انتظار بود، اما از این منظر که آن را میتوان نشانگر راه و مسیر آینده سیاسی در اسرائیل تلقی نمود، نیز قابل اهمیت است. مقاله حاضر با نگاهی به نتایج به دست آمده توسط احزاب مختلف در کارزار انتخاباتی به علل و زمینههای رویکرد مثبت افکار عمومی به حزب تازه تأسیس کادیما پرداخته و تأثیر این نتایج را در آرایش سیاسی جدید در اسرائیل بررسی میکند. تحلیل: برگزاری انتخابات در هر کشوری به طور معمول فرصتی برای ارائه دیدگاهها، نظرات و برنامههای گروههای مختلف فکری، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و قراردادن آن برنامهها در بوته نقد و آزمایش افکار عمومی میباشد تا از این طریق تغییرات سیاسی براساس نظر و رویکرد رأی دهندگان و شهروندان به شیوهای سیاسی و آرام صورت پذیرد. نظریه پردازان و دولتمردان یهود از ابتدای تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948 همواره کوشیدهاند تا علیرغم وجود تمامی شکافهای قومی، مذهبی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی موجود در اسرائیل، چهرهای دموکراتیک از دولت یهود ارائه دهند. سیستم سیاسی پارلمانی و وجود احزاب مختلف که هر کدام بسترهای سیاسی و مذهبی مختلفی را در جامعه چند پاره اسرائیل نمایندگی میکنند، همواره مورد اشاره دولتمردان اسرائیل برای تأیید نظراتشان در باب دموکراسی در اسرائیل بوده است. با نگاهی گذرا به تاریخ انتخابات در اسرائیل در طول دهههای گذشته نمایان میگردد که قدرت سیاسی همواره در اختیار دو حزب اصلی اسرائیل یعنی لیکود، نماینده دست راستیها و کارگر، معرف جبهه چپگرایان بوده است. تفاوت دیدگاه لیکود و کارگر در عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در داخل و طرز برخورد با مناقشه فلسطینیها همواره مشهود بوده است. به دلیل نوع سیستم سیاسی اسرائیل، حزب پیروز در انتخابات به دلیل نداشتن اکثریت کرسیهای پارلمان مجبور به ائتلاف با احزاب دیگر و سهم دادن به احزاب رقیب در کابینه میگردد و به همین دلیل کابینه که رهبر حزب اکثریت در رأس آن قرار میگیرد همواره در حال چالش با پارلمان بوده و در مقاطعی نیز برگزاری انتخابات زودتر از موعد ضرورت پیدا کرده است. در سه دهه اخیر و پس از تشکیل حزب دست راستی لیکود در سال 1973، این حزب در اغلب موارد پیروز میدان بوده است. لیکود همواره در این دوران حمایت جناح راست و تندروهای مذهبی را به دنبال داشته است. حزب کارگر که بر بستری از توسعه، رفاه و عدالت اجتماعی و با تمسک به شعارهای سوسیالیستی در عرصه سیاست اسرائیل فعال میباشد در مورد برخورد با موضوع مناقشه اسرائیل با اعراب و فلسطینیها دکترین ”زمین در برابر صلح“ را مطرح میکند. در طول دهههای اخیر، هرگاه رهبران حزب کارگر در رأس کابینه قرار گرفتهاند در پی تحقق این ایده یعنی صلح با طرف فلسطینی در قبال خروج از بخشی از اراضی اشغالی برآمدهاند. تفاوت اصلی دیدگاه لیکود و کارگر نیز در همین موضوع نمایان میباشد و دست راستیها همواره معتقد به صلح در برابر امنیت بوده و خواستار سرکوب بیشتر فلسطینیها و تداوم اشغالگری اسرائیل بودهاند. آریل شارون که خود یکی از بنیانگذاران لیکود بود و مشخصه بارز وی سرکوب، آزار و ترور فلسطینیها و تلاش برای توسعه و گسترش شهرکهای یهودینشین در اراضی اشغالی بوده است،در طول دو سال اخیر برای آنچه که ”تأمین امنیت اسرائیل و حفظ دولت اسرائیل به مثابه یک کشور یهودی و دموکراتیک“ میخواند، برخلاف تمامی آرا و نظرات خود گام برداشت و با ارائه طرحی جنجالی خروج ارتش اسرائیل و شهرکنشینان را از غزه پس از 38 سال اشغالگری سبب گردید. شارون که برای عملی شدن طرح خود از همراهی احزاب مؤتلف مذهبی چون شاس و NRP (ملی – مذهبی) نا امید شده بود با حزب کارگر به رهبری شیمون پرز ائتلاف نمود. ائتلاف کارگر و لیکود، در واقع، نشانگر کمرنگ شدن خطوط متمایز فکری و سیاسی دو حزب اصلی در اسرائیل بود. این تغییر رویکرد شارون و همچنین دوری بیش از حد حزب کارگر از شعارها و اصول اولیه خود، خوشایند اعضا و هواداران دو حزب واقع نگردید و در واقعهای که میتوان آن را زلزلهای سیاسی نامید، رهبر حزب اکثریت در پارلمان و نخستوزیر از حزبی که خود مؤسس آن بود، جدا گردید و متعاقب آن شیمون پرز کار کشته و پیر از رقیب هم حزبیاش، امیر پرتز شکست خورد.
آرایش سیاسی جدید شارون که به تعبیر نتانیاهو ”لیکود متلاشی شده و تکه تکه شده“ را ترک نمود، حزب کادیما را بنیاد نهاد و اندکی بعد به کما رفت. شارون و همفکرانش از احزاب مختلف اسرائیل در کادیما به این نقطهنظر رسیده بودند که اسرائیل تا ابد نمیتواند به کنترل بر اراضی فلسطینی ادامه دهد و وضعیت جمعیت شناختی منطقه به گونهای است که اکثریت جمعیت اعراب فلسطینی در آیندهای نه چندان دور میتواند مهمترین تهدید برای دولت اسرائیل باشد. چنین بود که اولمرت، رهبر کادیما و نخستوزیر جدید اسرائیل که در طول دو سال اخیر همراه و همفکر شارون بود قبل از انتخابات اخیر از تعیین مرزهای اسرائیل تا سال 2010 سخن گفت، بر تخلیه برخی شهرکهای یهودینشین در کرانه غربی تأکید نمود و حفظ سایر شهرکهای یهودینشین و تسلط بر بیتالمقدس شرقی و ادامه احداث دیوار حائل را مورد اشاره قرار داد.[1] کادیما با این رویکرد و نگاه تازه و وقوف به این نکته که بقای دولت یهودی اسرائیل در دراز مدت بستگی به وجود اکثریت یهودی در اسرائیل و ممانعت از تسلط جمعیتی اکثریت فلسطینی دارد و راهکار آن خروج از اراضی بیشتری در سرزمینهای فلسطینی است، در واقع نقشه راهی را برای آینده در نزد رأی دهندگان اسرائیلی قرار داد. نتایج انتخابات 28 مارس نشان داد که کادیما اگر چه برای اولین بار به عنوان حزب سوم و نوپا در صحنه سیاست اسرائیل موفق به کسب کرسیهای بیشتری گردیده است، اما پیروزی این حزب مطابق با نظرسنجیهای اولیه نبود. کادیما به رهبری اولمرت تنها 28 کرسی از مجموع 120 کرسی پارلمان را کسب نمود. پس از کادیما، حزب کارگر به رهبری امیر پرتز که به شعارها و بسترهای اصلی خود بازگشته بود به جایگاه دوم با کسب 20 کرسی دست یافت. حزب اولتراارتدوکس شاس مهمترین شگفتی این انتخابات شکست بیسابقه حزب لیکود بود که با کسب 11 کرسی در جایگاه پنجم ایستاد (لیکود حزب غالب در 3 دهه گذشته بوده است). در این انتخابات، احزاب عربی 2 کرسی بیشتر از دور قبلی کسب نمودند و در مجموع 10 نماینده عرب اسرائیلی وارد پارلمان شدند. دیگر احزاب به ترتیب، اتحاد ملی - مذهبی (افراطیون مذهبی) 9 کرسی، بازنشستگان 7 کرسی، یهودیت توراتی (اولترا ارتدوکس) 6 کرسی و میرتص (چپگرا) 5 کرسی را تصاحب نمودند.[2] راه دشوار المرت بررسی انتخابات اخیر حکایت از آن دارد که اولمرت برای تداوم و بقا در آینده سیاسی خود راه چندان آسانی در پیشرو نخواهد داشت. کادیما برای تحقق وعدههای انتخاباتی خود که به هیچوجه خوشایند دست راستیها و مذهبیون افراطی نیست در آینده با چالشهایی در پارلمان مواجه خواهد شد. المرت با دعوت از حزب الترا ارتدوکس شاس برای پیوستن به کابینه، نیرویی بنیادگرا را در جمع ائتلاف کادیما – کارگر پذیرا شده است، مخالفتهای آتی این حزب دست راستی با سیاستهای کادیما در قبال خروج از شهرکهایی در کرانه غربی محتمل به نظر میرسد. اولمرت، نخست وزیر اسرائیل، اگر چه برخلاف اکثر نخستوزیران قبلی اسرائیل، سابقه نظامی مشخصی ندارد، اما در طول فعالیت سیاسی خود همواره در اردوگاه راستگرایان بوده است. وی در اوائل دهه 70 به لیکود پیوست و تا تشکیل حزب کادیما عضو فعال لیکود بود. اولمرت در گذشته با هر گونه مصالحه و دادن امتیاز به اعراب و فلسطینیها مخالف بود. وی توافق کمپ دیوید بین اسرائیل و مصر را که منجر به خروج اسرائیل از سینا شد، در همان زمان به چالش کشیده بود. اولمرت به همراه دیگر اعضای لیکود در پارلمان در سال 1993 به توافق صلح اسلو که بین رابین و عرفات منعقد گردید، اعتراض نمود و به آن رأی منفی داد. وی در طول دوره مسئولیتش به عنوان شهردار بیتالمقدس، نتانیاهو نخستوزیر پیشین را برای حفر تونل زیرزمینی در قسمت قدیمی بیتالمقدس مورد تشویق و حمایت قرار داد و در سال 2000 نیز در جریان مذاکرات کمپ دیوید 2 بین باراک و عرفات، از باراک به دلیل آنچه که آن را امتیازات بیش از حد به فلسطینیها در مورد بیتالمقدس میخواند به شدت انتقاد کرد. اولمرت همواره مخالف دیدگاهی بود که ”اصل جداییناپذیر بودن اورشلیم از خاک اسرائیل“ را مورد تردید قرار میداد. [3] اولمرت سرانجام مانند شارون در افکار و آرای سیاسی خود تغییر عقیده داد و به مشی پراگماتسیتی و میانهروی سیاسی روی آورد. او در ماه اوت گذشته و در جریان خروج اسرائیل از غزه در نطقی مخالفت خود را با کمپ دیوید اشتباهی تأسفبار خواند. وی طی چند ماه گذشته که در غیاب شارون، کفالت نخستوزیری اسرائیل را بر عهده داشت بسیار محتاط عمل نمود و سعی کرد به راه شارون ادامه دهد. نتیجهگیری: موفقیت کادیما یا هر حزب سیاسی دیگری در آینده سیاسی اسرائیل منوط به درک واقعیتهای موجود سیاست در اسرائیل و همراهی با افکار عمومی خسته از چالشها، تمایزات و شکافهای اجتماعی و اقتصادی و بیزار از تداوم اشغالگری و خشونت میباشد. هیأت حاکمه اسرائیل که در این مورد همراهی و نظر مساعد ایالات متحده را نیز به دنبال دارد، در صدد است که: 1- با تعریف مجدد از امنیت سرزمینی، امنیت اسرائیل را در آینده نه در قالب گسترش و حفظ سرزمینهای اشغالی برای تحقق وعدههای توراتی بلکه با تعریف مرز، ترجیحاً در روندی یک جانبه و بدون مذاکره با طرف فلسطینی سامان دهد. 2- با توجه به اجماع به وجود آمده در بین افکار عمومی اسرائیلیها در مورد جدایی از فلسطینیها، هیأت حاکمة اسرائیل از این پس تمامی تلاش خود را در این زمینه و آنچه آن را ”متارکه از فلسطینیها“ میخواند، انجام دهد. 3- شهرکهای یهودینشین عمده کنار خط سبز (مرز 1967) و به طور مشخص سه بلوک پر جمعیت (گوش اتزیون، آریل و معال آدومیم) را جزء همیشگی قلمرو خاک اسرائیل بداند. این الحاق علاوه بر سرزمینهای فلسطینی، مزارع و منابع آبی آنها را نیز تحت تسلط اسرائیل قرار خواهد داد. اسرائیل در این مورد حمایت آمریکا را نیز به همراه دارد. بوش در دیدار خود با شارون در آوریل 2004 تخلیه این شهرکها و بازگشت اسرائیل به مناطق دارای اکثریت یهودینشین را با توجه به واقعیتهای موجود غیر واقعی توصیف نمود. 4- با توجه به پیروزی حماس که همچنان اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد و خواهان تخلیه تمامی اراضی اشغالی و برچیدن تمامی شهرکهای یهودینشین از کرانهغربی و تشکیل کشور فلسطین به پایتختی بیتالمقدس میباشد، با همراهی پارلمان سیاست یکجانبهگرایی را ادامه دهد. اگر چه اولمرت در این راه برای جلب حمایت حزب کارگر مؤتلف اصلی خود که قائل به مذاکرات دو جانبه است با چالشهایی مواجه خواهد شد، نتایج انتخابات اخیر، و پراکندگی آراء در احزاب مختلف با دیدگاههای متفاوت و اکثریت نداشتن حزب حاکم در پارلمان حکایت از آن دارد که باید تغییراتی در سیاستهای سنتی گذشته اسرائیل به وجود آید ضمن اینکه دولت برای اعمال سیاست جدید کار دشواری در پیشرو خواهد داشت.
|