28 October 2012
خاورمیانه همواره با بحرانهای سیاسی مواجه بوده است. بیداری ملتهای مسلمان در کشورهای عربی، آغازگر تغییرات اساسی در برخی از این کشورها شده است که بیشک پیآمدهای منطقهای مهمی به دنبال خواهد داشت. تحولات این منطقه از مهمترین مسائل و موضوعات بینالمللی طی یک سال گذشته بوده است. بر همین اساس، مطالعه نظری و میدانی بحرانهای سیاسی در دولتها، جامعه مدنی و جنبشهای اجتماعی در کشورهای عربی بیش از پیش ضرورت پیدا کرده است و برای درک و فهم بیشتر تحولات منطقه حائز اهمیت زیادی است.
گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن، زمینهساز بروز بحرانهایی با خصلت اجتماعی است. در واقع، با شکلگیری دولتهای مدرن، بعد اجتماعی و نقش مردم در حکومت بسیار پررنگتر شد و حل مسائل اجتماعی ضرورت بیشتری پیدا کرد که این خود عاملی برای به وجود آمدن علوم اجتماعی جدید گردید. یکی از دلمشغولیهای عمده این علوم پاسخ به این پرسش بود که تغییرات اجتماعی چگونه حادث میشوند و از همین جا بود که مفهوم بحران به عنوان عاملی مهم در تغییرات و دگرگونیهای اجتماعی مطرح گردید. آنگاه این سؤال پیش آمد که بحران چیست و چه مفهومی از آن میتوان ارائه داد. به طور کلی، اگر بحران را بروز اختلال در یک سیستم و بر هم خوردن تعادل آن تعریف کنیم، آن گاه درگیری و تنش پیامد اجتنابناپذیر آن به شمار میرود، در آن صورت باید درصدد برآمد که چگونه میتوان آن را مهار یا مدیریت کرد. شناخت نوع بحران برای مدیریت آن ضرورت دارد، ممکن است بحرانها منبعث از نظام یا عوامل داخلی و یا منبعث از عوامل محیطی باشند. در هر صورت، بررسی عوامل بحرانزا نظیر بیثباتی در اشکال و قالبهای گوناگون نظیر انتقال قهرآمیز قدرت، ما را به شناخت هرچه بهتر شیوههای پیشگیری و مهار بحرانها نزدیکتر میکند. با نگاهی دقیقتر به پدیده بحران، میتوان چهار مرحله پیدایش، گسترش، کاهش و تأثیر را در آن تشخیص داد و در هر مرحله پاسخهای مناسب برای آن جستجو کرد.
در این میان و در بررسی بحران به لحاظ نظری و در سطح داخلی، نوع ساختار دولت نقش مهمی ایفا میکند، از اینرو در تبیین بحرانها لازم است تحول در مفهوم دولت ملی مورد توجه قرار گیرد. بر ایناساس، میتوان نظریاتی را مورد مطالعه قرار داد که عمدتاً تحت عنوان نظریات نوسازی و نظریات مارکسیستی تقسیمبندی شدهاند. بنابر نظریههای نوسازی، دگرگونیهای سریع اجتماعی که با ورود نیروهای اجتماعی جدید به حوزه سیاسی همراه است، به دلیل تحول کند و آهسته نهادهای سیاسی به پیدایش بحران میانجامد، به عبارتی، بحران نتیجة دشواری در یافتن ساز و کارهای بازخوردی و ناتوانی در منطبق ساختن دولت با محیط داخلی و پیرامونی آن میباشد. در حالی که بنابر نظریههای مارکسیستی، بحران حاصل ماهیت از خود بیگانهساز روابط تولیدی – پولی نظام کالاییساز سرمایهداری است. براساس این دیدگاه، بحران ذاتی نظام سرمایهداری است.
اما جدا از مسئله دولت و نوع ساختار آن، طرف دیگر قضیه، جنبشهای اجتماعی میباشند که آنها نیز عاملی مهم در دگرگونی جوامع و بروز بحرانها هستند و خود موضوع نظریهپردازی در سطح وسیعی قرار گرفتهاند؛ نظریههایی که در طول سه نسل تکامل یافتند تا به شناخت بهتری از جنبشها با توجه به تحولات محیطی دست یابند. در تبیین جنبشهای اجتماعی، نسل اول نظریهپردازان بر رفتار جمعی تأکید داشتند و نارضایتی عمومی و سست شدن ارزشهای اجتماعی را زمینهساز جنبشهای اجتماعی معرفی کردند، در حالی که نسل دوم نظریهپردازان به بسیج منابع توجه بیشتری نشان دادند و با توسل به اصل انتخاب عقلانی و فایدهمندی به ارزیابی هزینهها و فواید مشارکت در جنبشهای اجتماعی پرداختند و کوشیدند از این طریق به توجیه شکلگیری جنبشهای اجتماعی بپردازند. اما نسل سوم نظریهپردازان با توجه به تحولات اجتماعی جدید، جنبشهای اجتماعی را براساس ویژگیهای برخورداری از شبکههای تعامل غیررسمی، اعتقادات مشترک و همبستگی، عمل جمعی متمرکز بر منازعات و استفاده از اعتراض و در مجموع هویتیابی مبتنی بر اعتراض یا هویتیابی اعتراضی تبیین میکنند. از دیدگاه آنان، در این جنبشها نوعی رادیکالیسم خود محدود سازنده مشاهده میشود که براندازی نظامهای موجود را هدف نمیگیرند. در این رویکرد، تلاش برای ساختن هویتی جدید در شکلگیری جنبشهای اجتماعی، نقشی مهم ایفا میکند.
آنچه در این میان به کمک جنبشهای اجتماعی جدید آمده است، بسترهای جدید ارتباطاتی و شبکههای اجتماعی مجازی است که به لطف جهانی شدن و ظهور انقلاب در عرصه فناوری اطلاعات و ارتباطات پدید آمدهاند. در واقع، اشکال جدید کنش اجتماعی سبب شدهاند تا جنبشهای اجتماعی از ماهیت طبقاتی به ماهیتی هویتی روی بیاورند و ویژگیهای جدیدی پیدا کنند که مهمترین آنها، تمرکززدایی، نداشتن رهبری مشخص، نمادین بودن و الگوی جدید بسیج است. در این بستر جدید، شبکههای تعامل غیررسمی الگوهای هویتی – معنایی مخالف الگوهای حاکم را اشاعه میدهند و این خود زمینهساز کنشهای سیاسی و اجتماعی هویتبخش جمعی میشود. در این معنا، اگر چه فاصلة فضای مجازی و جهان واقع از میان نمیرود، اما فضای مجازی با شکلدهی به هویتهای نوین به میزان زیادی بر واقعیت اثرگذار است؛ هویتهایی که میتوانند کنش جمعی را به ارمغان آورند.
خیزشهای مردمی که از اواخر سال 2010، با تحولات تونس در منطقه خاورمیانه آغاز شد، هم از جنبه نظری و مفهومی بحران و جنبش و هم از بعد منطقهای و بینالمللی، از اهمیت فراوانی در این بحث برخوردارند. از آنرو، پس از بررسی دیدگاههای نظری پیرامون بحران و جنبشهای اجتماعی، در بخش دوم کتاب به دلایل بروز خیزشهای مردمی در این منطقه میپردازیم و آنها را مورد تبیین قرار میدهیم. بر همین اساس و برای درک عمیقتر موضوع، بررسی جامعهشناختی دولت ملی در خاورمیانه اهمیت پیدا میکند. از آنجا که بسیاری از تحلیلگران، اعتراضات مردمی در جهان عرب را به ناکارآمدی و پاسخگو نبودن دولتها نسبت دادهاند، بررسی نحوه تکوین دولت مدرن در این منطقه و ویژگیهای آن از یک سو و عملکرد و رفتار دولتهای اقتدارگرا با مردم از سوی دیگر، میتواند ما را در رسیدن به سر منزل مقصود و شناخت ماهیت دولت در خاورمیانه یاری کند. وجود دولتهای نفتی و رانتیر در این بخش از جهان و نیز الگوهای حاکم بر جوامع آنها از جمله نئوپاتریمونیالیسم و سلطانیسم در کنار معضل هویت، زمینه شکلگیری اعتراضات مردمی در این منطقه را فراهم آورده است. البته روشن است که جنبشهای اعتراضی بیش از دولتهای رانتیر، دامنگیر دولتهای شبه رانتیر شدهاند؛ دولتهایی که به رغم تغییر در ماهیت قرارداد اجتماعی پیشین حکومت – جامعه (رفاه و اشتغال در ازای وفاداری و پیروی)، حاضر به پذیرش الزامات این تغییر در قرارداد اجتماعی در بعد سیاسی (مالیات در ازای نمایندگی) نشدند و در بهترین حالت، تنها به اصلاحاتی اقتصادی دست زدند.
در تبیین نظری جنبشهای اجتماعی جدید در خاورمیانه، توجه به نوع ساختار دولت در جوامع خاورمیانه درخور اهمیت است. اگر در قالب یک رهیافت ترکیبی به دو نوع رژیم موروثی پادشاهی و رژیم سلطانی در جوامع این منطقه قائل شویم، متوجه خواهیم شد که در جوامع دارای نظامهای پادشاهی موروثی، به دلیل قدرت سنتهای پدرسالارانه، کنشهای جمعی و اعتراضات شکل مسالمتآمیزتری دارند، در حالی که در جوامع دارای نظامهای سلطانی که عمدتاً برخاسته از کودتاهای نظامی هستند، حرکات اعتراضی از ماهیتی مخربتر برخوردارند و سرکوب نیز در آنها شدیدتر است. در این جوامع در مقایسه با جوامع دسته اول، حرکتهای آزادیخواهانه با سرعت بیشتری پیشروی میکنند و زودتر به نتیجه میرسند اما اغلب برگشتپذیر نیز هستند. به طور کلی، با توجه به شرایط جدید جهانی و وجود وسائل ارتباطی نوین، این جنبشها از ویژگیهایی نظیر محوریت جوانان، عدم وجود رهبری و سازماندهی واحد، گذار از بازیگران سیاسی موجود، افول اسلامگرایی رادیکال و ظهور اسلام میانهرو، ناکارآمدی بستن فضای سیاسی و بیاعتبار شدن ایدئولوژیهای پان عربیسم و سوسیالیسم برخوردارند.
خیزشهای جهان عرب که باعث ایجاد دگرگونیهای مهمی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا هستند، از منظرهای مختلف قابل بررسی میباشد. با این حال، نخستین پرسش در خصوص این تحولات به ماهیت خیزشها معطوف است و دیدگاههای مختلفی در این خصوص ارائه شدهاند. آنچه میتوان بر آن تأکید نمود این است که مردمی بودن، مهمترین مشخصه جنبشهای جدید جهان عرب میباشد و سایر ویژگیهای این جنبشها و تحولات نیز به نوعی از این مشخصه کانونی ناشی میشود. در کشورهای عربی دستخوش تحول، مردم با تمام ویژگیهای خاص خاورمیانهای خود و در قالب جنبشهایی گسترده و فراگیر به عنوان نیرویی مهم وارد عرصه سیاست شدهاند. در حالی که در دهههای گذشته حکومتها، نیروهای نظامی و برخی احزاب و گروهها و همچنین بازیگران خارجی در این کشورها مهمترین بازیگران عرصه سیاست بودهاند، اکنون مردم به عنوان نیرویی جدید با اتکا بر خود و بدون واسطه احزاب و گروهها یا مجوز حاکمیت و یا حمایت خارجی وارد عرصه سیاسی شدهاند و بر این اساس شاهد ویژگیهای دیگری مانند ضد استبدادی بودن، هویت اسلامی، استقلالخواهی، مشی مسالمتآمیز، رهبری جمعی و محوریت جوانان در جنبشها نیز هستیم.
با وجود این، از این نکته نیز نباید غافل ماند که شباهتهای زیادی میان جنبشهای اجتماعی جهان عرب و انقلاب اسلامی ایران وجود دارد که مهمترین آنها مردمی بودن و ضد استبدادی بودن هر دو میباشد. به همین جهت میتوان گفت که خیزشهای مردمی در جهان عرب ادامه حرکت انقلاب اسلامی در ایران و الهام گرفته از آن میباشد. هرچند خیزشهای مزبور صرفاً مولود این عامل نیستند و از عوامل متعدد دیگری که منشاء داخلی دارند نیز ریشه گرفتهاند، اما آنچه جنبشهای کشورهای عربی را مردمی نمود، عملکرد بسیار منفی و خشن نسبت به مردم و از جمله دینستیزی حاکمان و نادیده گرفتن احساسات دینی و مذهبی مردم بود. پیروزی انتخاباتی احزاب اسلامگرا در کشورهایی که جنبش در آنها به پیروزی انجامید، مانند تونس و مصر، گواه محکمی بر واقعیت اخیر است. از اینرو، در فهم این جنبشها از یک سو و شناخت نظامهای سیاسی جدید از سوی دیگر، باید به تبیین نقش گروههای اسلامگرا با اندیشههای مختلف در شکلگیری دولتهای جدید و نیز بررسی دیدگاههای جریانهای اصلی اسلامگرا به ویژه جماعت اخوانالمسلمین و گروههای سلفی و احزاب وابسته به آنها در خصوص ساختارها و مسائل سیاسی و اجتماعی در شرایط جدید توجه نشان داد.
با شروع موج تحولات در کشورهای شمال آفریقا و تسری آن به تعدادی دیگر از کشورهای عربی، در غرب از این تحولات به عنوان ادامه موج سوم دموکراتیزاسیون و یا موج چهارم دموکراتیزاسیون یاد شد، اما با توجه به بعد اسلامی قضایا میتوان چنین اظهارنظر کرد که در این کشورها، به صورت همزمان تقاضا برای دموکراسی بیشتر از یک سو و توجه بیشتر به دین در اداره امور کشور وجود دارد که در قالب گفتمان اسلامگرایی میانهرو تجلی یافته است. با نگرش عمیقتر به تحولات منطقه به آسانی میتوان متوجه شد که بازگشت به مبانی دینی در زمره یکی از اولویتهای مهم مردم قرار دارد. در یک نگاه کلی، در این کشورها سه جریان عمده نقش بازی میکنند. اول، جریان سکولار – لیبرال که به نقش اسلام در حیات سیاسی و اجتماعی کشور معتقد نیست و دین را مسئلهای شخصی و مربوط به زندگی خصوصی افراد میداند. دوم، جریان اسلامگرایی میانهرو که در گروههای اخوانی نمود پیدا کرده است و اسلامگرایی را با مدرنیته و دموکراسی تلفیق کرده است و سوم، جریان سنتگرا که در جریان یا گروههای سلفی نمود یافته است و سردمداران آن معتقدند مدرنیته و دموکراسی در تضاد با اسلام قرار دارند. البته در صحنه سیاسی امروز کشورهای عربی، دو گروه اخیر نقش بیشتری ایفا میکنند.
در هر صورت، در خصوص علل وقوع جنبشهای اجتماعی در کشورهای عربی، دیدگاههای متفاوتی ارائه شده که در آنها بر تأثیر عوامل داخلی و خارجی تأکید شده است. شکلگیری و گسترش طبقه متوسط، نحوه موضعگیری دولتها نسبت به مسئله فلسطین و نوع رابطه آنها با آمریکا و اسرائیل، فساد و ناکارآمدی، زوال مشروعیت، و عدم وجود نهادهای مدنی از جمله علل و عوامل بروز این جنبشها در خاورمیانه قلمداد شده است.
از جمله دلایل سیاسی جنبشهای مردمی در منطقه میتوان به حکومتهای غیرملی و غیردموکراتیک، رژیمهای اقتدارگرا، حکمرانی بد و فشار و سرکوب و از جمله علل اقتصادی جنبشهای مزبور میتوان به فساد مالی سران حاکم و فشارهای اقتصادی اشاره کرد که به وضعیت معیشتی نامناسب مردم و فقر و محرومیت گسترده منجر شده است. این حکومتها که پیشتر تأمین کنندة خدمات اجتماعی بوده و در ازای آن از مردم انتظار پیروی داشتند، از دهة 1980 دچار تحول شده و دیگر قادر به تأمین خدمات پیشین نبودند، با این حال آنها همچنان با بهرهگیری از قدرت امنیتی و نظامی، خواستار حفظ پیروی و وفاداری مردم بودند که از دید بسیاری از آنها «اتباع» به حساب میآیند. از جمله نکات جالب در این جنبشها، شباهتهایی است که میان آنها وجود دارد. نحوه بسیج افکار عمومی و شکل تظاهرات، دوری از خشونت، مشارکت معترضان دارای زمینههای اجتماعی و طبقاتی مختلف، نقش برجسته جوانان و زنان و استفاده از تکنولوژی جدید رسانهای در زمره این شباهتها قرار دارد. در این میان به ویژه نقش رسانههای مختلف اعم از دیداری، شنیداری و مجازی در آغاز و تداوم این جنبشها غیرقابل انکار است. پیشرفت در فناوری اطلاعات و ارتباطات و بهرهگیری از این ابزارهای جدید توسط مردم سبب تسریع در جنبشهای مردمی در خاورمیانه شد.
همان گونه که اشاره شد، مردمی بودن جنبشهای جهان عرب باعث شده تا ویژگی مسلمان بودن مردم منطقه در جنبشها بازتاب تعیین کنندهای پیدا کند. از اینرو، میتوان بر هویت اسلامی جنبشهای اخیر به عنوان یکی از ویژگیهای مهم آنها تأکید کرد. در اینجا پرسشی که مطرح میشود این است که اعتقادات مذهبی مردم چه جایگاهی میتواند در مراحل مختلف تغییر و دگرگونی این جوامع داشته باشد؟ و نیز اینکه گروههای اسلامگرا با توجه به کسب پیروزی در رقابتهای انتخاباتی که تاکنون صورت گرفته، بر عرصه سیاسی و اجتماعی این کشور چه تأثیری خواهند گذاشت؟ پاسخ به این پرسشها نیازمند تبیین نقش و جایگاه گروههای اسلامگرا در جنبشهای عربی و نیز بررسی تفکرات و دیدگاههای سیاسی آنهاست. به نظر میرسد با توجه به اینکه تقاضاهای همزمان برای به کارگیری ساز و کارهای دموکراتیک در اداره امور جامعه و توجه جدی به باورها و اعتقادات دینی مردم در جوامع عربی وجود دارد، گروههایی که پیرو گفتمان اسلامگرایی میانهرو هستند، قادر به ایفای نقش برجستهتری در این جوامع باشند.
در مجموع، میتوان چنین نتیجهگیری کرد که در جنبشهای عربی اخیر، عامل هویت نقش بسیار برجستهای دارد و آنچه در این جنبشهای مردمی بیش از مؤلفههای دیگر خود نمایی میکند، ساخت و احیای هویت اسلامی است. رژیمهای اقتدارگرا و به ویژه آن دسته از رژیمها که از گرایشهای سلطانی برخوردار بودند، در پی نفی این هویت بر آمدند؛ هویتی که مبتنی بر جایگاه اجتماعی و باورهای اسلامی مردم بود. نبود آزادیهای سیاسی، انواع تبعیضها، فقدان عدالت اجتماعی و ناکارآمدی دولتها سبب فساد مالی، فقر و شکاف طبقاتی گستردهای در جوامع عرب شد و هویت مقاومت را در میان اقشار مختلف مردم اشاعه داد.
از سوی دیگر، حمایتهای غرب و به ویژه آمریکا از رژیمهای اقتدارگرای منطقه به شکلگیری این هویت مقاومت کمک کرد. در این میان، به ویژه جوانان و زنان که فرصتهای خود را از دست رفته میدیدند، به نیرویی بزرگ برای مقاومت تبدیل شدند. همچنین در تحولات اخیر ارتشها نیز در جهت کنترل و مهار جنبشها نقشی عمده ایفا کردند که به ویژه در مرحله انتقال قدرت حائز اهمیت میباشد. نکته مهم در بررسی جنبشها ارتباط ماهیت دولت با سیر تحولات در کشورهای دستخوش تحول است که در تأیید فرضیه طرح شده در کتاب نشانگر سرعت تحولات در نظامهای دارای گرایش سلطانی و آسیبپذیرتر بودن چنین نظامهایی در کوتاه مدت است.
کتاب حاضر در ده فصل سازمان داده شده است که فصل اول با عنوان «بحرانهای اجتماعی؛ مفاهیم، تعریف و ابعاد» ابتدا به تعریف بحران، گونهشناسی آن و نیز مفاهیم مرتبط با آن میپردازد و ضمن بررسی منشاء بحران، به رابطه بحران با پدیده دولت و فرایند ملت – دولتسازی توجه نشان میدهد. از آنجا که بحران معمولاً در مواقعی رخ میدهد که کشورها و جوامع در فرایند گذار به سر میبرند، در این فصل به پنج نوع بحران رایج این دوران پرداخته میشود. در پایان نیز به مقوله دولت ورشکسته پرداخته خواهد شد، یعنی مفهومی که در اواخر قرن بیستم در حوزه امنیت بینالملل مطرح شد و از آن به عنوان عاملی برای به خطر افتادن صلح و امنیت یاد میشود.
فصل دوم تحت عنوان «رویکردهای نظری به بحران در فرایند گذار به دولت مدرن»، ابتدا به سیر تکوین دولت مدرن اشاره میکند، آن گاه تلاش میشود تا براساس رهیافتی کلان به نظریههای مطرح شده درباره بحران در نظامهای سیاسی نگاهی افکنده شود. از همینرو، کار با کلاسیکهای جامعهشناسی مانند آرای ماکس وبر و امیل دورکهایم آغاز میشود. سپس نظریههای نوسازی یا مدرنیزاسیون مورد بحث قرار میگیرد و بحران در پرتو فرایند گذار به دولت مدرن مورد بررسی قرار میگیرد. در همین راستا، نظریه توسعه ناموزون هانتینگتون به بحث گذاشته میشود و آن گاه بحران در نظامهای سیاسی از دیدگاه مارکسیستی مطالعه میشود و در پایان نیز دیدگاههای اندیشمندان متأثر از مارکس مانند هابرماس، کلاوس اوفه و رایت مورد بحث قرار میگیرد.
در فصل سوم با عنوان «نظریههای سه نسل جنبشهای اجتماعی جدید»، ابتدا مروری بر متون کلاسیک جامعهشناسی در خصوص جنبشهای اجتماعی صورت میگیرد و مشخصاً آرای مارکس، دورکهایم و وبر به بحث گذاشته میشود. آنگاه، نظریههای جنبش اجتماعی در قالب سه نسل مورد بررسی قرار میگیرد. نسل اول شامل مکتب شیکاگو و سنت دورکهایمی میشود که نظریه رفتار جمعی اسمسلر از آن میان از همه مهمتر است. در نسل دوم، نظریه بسیج منابع مورد توجه قرار میگیرد که از مکانیسمهای ساده رفتار جمعی فراتر میرود و با استفاده از اصل انتخاب عقلانی و فایدهمندی به ارزیابی هزینهها و فواید مشارکت در جنبشهای اجتماعی میپردازد. نسل سوم نظریهها که آلن تورن و آلبرتو ملوچی از جمله سردمداران آن به شمار میروند، از ویژگی رادیکالیسم خود محدود سازنده برخوردارند، بدین معنا که در پی براندازی نظامهای موجود نیستند و به مسئله ایجاد هویت توجه خاصی نشان میدهند.
فصل چهارم با عنوان «جنبشهای اجتماعی در عصر انقلاب اطلاعات»، ابتدا به پارادایم هویت در عصر انقلاب اطلاعات میپردازد. همچنین با توجه به اینکه شبکههای تعامل غیررسمی به اشاعه الگوهای هویتی – معنایی مخالف الگوهای حاکم میپردازند، جامعه شبکهای که از محصولات عصر جهانی شدن است، مورد بررسی قرار میگیرد. سپس به جنبشهای اجتماعی جدید و تمایز آنها با جنبشهای پیشین پرداخته میشود و آن گاه به اهمیت نهاد دولت در تحلیل جنبشهای اجتماعی نظری افکنده میشود.
در ادامه با پایان یافتن مباحث مربوط به مسائل نظری در خصوص بحرانها و جنبشهای اجتماعی، به مطالبی در خصوص علل و نحوه شکلگیری جنبشهای اجتماعی در خاورمیانه پرداخته میشود. از اینرو، در فصل پنجم با عنوان «جامعهشناسی دولت ملی در خاورمیانه» به بررسی جامعه شناختی پدیده دولت در خاورمیانه پرداخته میشود. از آنجا که جنبشهای اجتماعی مردم در خاورمیانه ناشی از سوء عملکرد دولتهاست، میتوان گفت که بحرانهای سیاسی در جهان عرب نوعی «بحران دولت ملی» است. بر این اساس، ابتدا پیشینه دولت در خاورمیانه مورد بحث قرار میگیرد. در این چهارچوب، در خصوص تکوین دولت ملی در این منطقه، به قرار داشتن دولتهای منطقه تحت سلطه امپراتوری عثمانی و تجربه مستعمره بودن این کشورها اشاره میشود و به اقتدارگرایی دولتهای خاورمیانه پرداخته میشود، آنگاه به تفاوتهای نحوه تکوین دولت مدرن یا همان ملت - دولت در خاورمیانه عربی با دولت ملی مدرن غربی اشاره میشود و وجود دولت نفتی و رانتیر که از ویژگیهای دولتهای این منطقه میباشد، به بحث گذاشته میشود که از پیامدهای مهمی در شکلگیری تحولات سیاسی در این منطقه از جهان برخوردارند. آن گاه، معضل هویت در دولتهای خاورمیانه به بحث گذاشته میشود و الگوهای حاکم بر جوامع این منطقه از جمله نئوپاتریمونیالیسم رانتی و سلطانیسم مورد بررسی قرار میگیرد و در پایان ماهیت دولت در خاورمیانه مورد بحث قرار میگیرد، با این نتیجه که دولتهای عربی با توجه به گرایشهای سلطانی، رانتی بودن، معضل هویت و غیره مورد اعتراض جنبشهای مردمی قرار گرفتهاند.
در فصل ششم تحت عنوان «جامعهشناسی جامعه مدنی و جنبشهای اجتماعی در خاورمیانه»، ابتدا مفهوم جامعه مدنی و نحوه تأثیرگذاری آن بر جنبشهای اجتماعی، به ویژه در بافت خاورمیانه را مورد بررسی قرار میدهد. همچنین به رابطه اسلام و جامعه مدنی، جامعه مدنی در کشورهای عربی، مفهوم شهروندی در جوامع عربی، تأثیر جریانهای بنیادگرا بر شکلگیری جامعه مدنی، نقش روشنفکران و زنان در جوامع عربی، ماهیت جنبشهای اجتماعی جدید در خاورمیانه، چالشها و چشمانداز دموکراسی در خاورمیانه اشاره میشود.
در فصل هفتم تحت عنوان «جنبشهای جدید در کشورهای عربی: ابعاد، ویژگیها و بازیگران داخلی»، ضمن تحلیل علل تکوین جنبشهای اجتماعی جدید در خاورمیانه ابعاد و ویژگیهای این جنبشهای جدید مورد بررسی قرار گرفته است.
در این فصل، ابتدا به علل بروز جنبشهای مردمی، نقش تسریع کننده رسانهها و تکثر الگوهای موجود پرداخته میشود. آنگاه، به عوامل مؤثر در ظهور نهضت بیداری پرداخته میشود، سپس به چالشهای نظامهای در حال نوسازی پرداخته خواهد شد و در این میان به فساد مالی، فقر و شکاف طبقاتی اشاره خواهد شد. همچنین از نفوذ و سیطره قدرتهای غربی و به ویژه آمریکا به عنوان عاملی مهم در کاهش مشروعیت و بروز مشکلات داخلی برای رژیمهای اقتدارگرای عرب یاد خواهد شد. در جنبشهای مردمی خاورمیانه عربی به رغم حضور همه اقشار و گروهها برخی بازیگران نقشی برجستهتر ایفا کردند که در این میان به ویژه باید بر نقش جوانان و زنان تأکید نهاد. از سوی دیگر، در این تحولات نباید از نقش و جایگاه ارتش غافل ماند. از همینرو، به نقش ارتش در حفظ رژیمهای حاکم، چگونگی رفتار ارتش با جنبشهای اجتماعی و جایگاه ارتش پس از سرنگونی رژیمهای اقتدارگرا به تفصیل پرداخته خواهد شد.
در این فصل، همچنین ویژگیهای جنبشهای جدید در خاورمیانه از جمله مردمی بودن، هویت اسلامی و هویت مقاومت، ضد استبدادی بودن، مشی مسالمتآمیز، فقدان رهبری مشخص و استقلالطلبی مورد بررسی قرار گرفته است.
فصل هشتم با عنوان «بیداری اسلامی و جریانهای اسلامگرای مؤثر در جهان عرب»، با توجه به اینکه خیزش مردم خاورمیانه بیشتر در چهارچوب بازخیزش اسلامی قابل تحلیل است تا امواج دموکراسی خواهی، ابتدا به مسئله بازخیزی اسلام معاصر و تأثیر آن بر تحولات کشورهای عربی میپردازد. در این چهارچوب ابتدا به امواج بیداری در جهان اسلام با تأکید بر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا پرداخته میشود و سپس اندیشهها و رویکرد جریانهای اسلامگرای مهم منطقه با تأکید بر دو جریان عمده اسلامگرایی میانهرو (اخوانالمسلمین) و اسلامگرایی افراطی (جریان سلفی) مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
در فصل نهم با عنوان «تحولات جهان عرب و تحول در اندیشه سیاسی جریانهای اسلامگرا» فرایند تغییر در اندیشههای سیاسی دو جریان اصلی اسلامگرا در منطقه یعنی جریان اخوانی و جریان سلفی در زمینههای مختلف از جمله بحث دموکراسی و حکومت اسلامی، مفهوم امت و ملت، تحزب و تکثرگرایی، حقوق و آزادیهای عمومی، تعامل با سایر مسلمانان و اقلیتهای غیرمسلمان و بسیاری از موضوعات دیگر مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
در فصل آخر کتاب تحت عنوان «چشمانداز نظامهای سیاسی و نظام منطقهای در خاورمیانه»، ضمن تشریح الگوهای انتقال قدرت در تحولات اخیر خاورمیانه، شرایط جدید در منطقه و همچنین چشمانداز آینده تحولات در دو سطح داخلی و منطقهای مورد بررسی قرار گرفته است. به نظر میرسد که شکلگیری حکومتهای مردمسالار و ورود احزاب اسلامگرا به عرصه سیاست شرایط منطقهای را به شکل قابل توجهی نسبت به گذشته متفاوت خواهد ساخت.
این کتاب در ادامه سلسله کتابهای پیشین در خصوص میانجیگری و بحران که با عناوین «ژئوپولیتیک بحران در آسیای مرکزی و قفقاز»، «میانجیگری در نظریه و عمل»، «میانجیگری در آسیای مرکزی و قفقاز: تجربه جمهوری اسلامی» و «بحرانهای بینالمللی: تحلیل نظری و مطالعه موردی» انتشار یافتند، با هدف ارتقا و تقویت ادبیات موجود در زمینه بحرانهای بینالمللی و مدیریت آنها به رشته تحریر در آمده است. امید است پس از انتشار این کتاب بتوان در مجموعهای دیگر به صورت مطالعه موردی، کشورهای دستخوش تحول را مورد بررسی قرار داد.