30 October 2010
چکیده
آغاز مذاکرات صلح میان فلسطین و اسرائیل، پس از وقفهای دو ساله و نقش ایالات متحده در میانجیگری این مذاکرات و جانبداری از راه حل دو دولت، پرسشهای متعددی را درباره رویکرد سیاست خارجی دولت اوباما در قبال مناقشه فلسطین و اسرائیل ایجاد کرده است. این نوشتار میکوشد تا به طور مشخص به این پرسش اصلی پاسخ دهد که آیا دولت اوباما از خواست و ابزار لازم برای میانجیگری مذاکرات صلح برخوردار است؟ براساس فرضیه مطرح، مذاکرات صلح در راستای خواست دولت اوباما قرار دارد ودولت وی از ابزارهای متعددی در میانجیگری آن برخوردار است.
انجام و استمرار مذاکرات صلح در راستای اهداف داخلی، منطقهای و بینالمللی امریکا از جمله نیاز ایالات متحده به ترمیم چهره بینالمللی خود، جلوگیری از ورود کشورهای دیگر در نقش میانجی، جلب حمایت در انتخابات امریکا، مبارزه با تروریسم و رادیکالیسم، مهار ایران، احیای ناموازنه منطقهای به نفع اسرائیل و کاهش فشار افکار عمومی بر متحدین منطقهای امریکا میباشد. در راستای نیل به اهداف یاد شده امریکا از ابزارهایی در مسیرهای بالا به پایین، پایین به بالا و منطقهای بهره میجوید. با وجود این تجارب تاریخی و حضور موانع و مشکلات پیشیین، احتمال اینکه این دور از مذاکرات صلح نیز به سرنوشتی مشابه مذاکرات قبلی تبدیل شود بسیار زیاد است و حتی امکان بروز مشکلات جدید در نتیجه شکست مذاکرات وجود دارد؛ وضعیتی که میتواند شرایط را بیش از گذشته شکننده سازد. به هر روی قصد این نوشتار نه بررسی نتیجه و احتمال شکست یا پیروزی مذاکرت، بلکه بررسی چرایی میانجیگری ایلات متحده در مذاکرات صلح، اهداف و ابزارهای آن میباشد.
مقدمه
با سفر بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل و محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین به واشنگتن، مذاکرات دو جانبه صلح در تاریخ دوم سپتامبر 2010، پس از حدود دو سال وقفه و در حالی که روند ناموفق 17 سالهای را در پشت سر خود دارد، آغاز شد. از زمان به قدرت رسیدن باراک اوباما، دولت وی تلاش کرده است تا از کانالهای مختلف، دو طرف را به از سرگیری مذاکرات ترغیب نماید. کاخ سفید خواستار به نتیجه رسیدن مذاکرات تا یک سال دیگر است.
در این نوشتار تلاش میشود تا به این سؤال اصلی پاسخ داده شود که آیا دولت اوباما از خواست و ابزار لازم برای میانجیگری مذاکرات صلح برخوردار است؟ فرضیه مطرح آن است که مذاکرات صلح در راستای خواست دولت اوباما قرار دارد و دولت وی از ابزارهای متعددی در میانجیگری آن برخوردار است.
به طور کلی با تغییر معادلات منطقهای در نتیجۀ حمله نظامی ایالات متحده به افغانستان و عراق و همچنین پیشرفت برنامه هستهای ایران و برداشتهای موجود از اهداف ایران در پیگیری این برنامه، ایالات متحده امریکا تحقق اهداف و منافع خود را نه در ادامة وضع موجود بلکه در تغییر آن میبیند. در این میان مناقشه فلسطین و اسرائیل، به عنوان یکی از مسائل کلیدی منطقه جایگاهی ویژه دارد. امریکا در تعقیب سیاست تغییر وضع موجود، بر ادامة روند مذاکرات صلح با محوریت راه حل دو دولت تأکید دارد و آن را در راستای منافع خود معرفی و تبیین میکند. در ادامه ضمن بررسی شرایط و بستر دور جدید مذاکرات صلح، به جایگاه این مذاکرات در استراتژی منطقهای امریکا اشاره میشود و سپس اهداف و ابزارهای دولت اوباما در میانجیگری این مذاکرات مورد مطالعه قرار میگیرد.
شرایط و بستر دور جدید مذاکرات صلح
برخی بر این باورند که مذاکرات اخیر میتواند سرانجام و چشمانداز روشنتری داشته باشد و پس از گذشت 17 سال از آغاز این روند، شرایط مذاکره برای ایجاد صلح بیش از هر زمانی در ده سال گذشته مناسبتر است. دلایل عمده این امر را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
1. کاهش سطح خشونت در منطقه
امروزه تشکیلات خودگردان کنترل کرانه باختری را در اختیار دارد و به جهت نمایش چهرهای که قائل به گفتوگو و مذاکره است، از انجام عملیات نظامی در این منطقه علیه اسرائیل جلوگیری میکند و حماس با اطمینان بیشتری از عدم مداخله اسرائیل، کنترل غزه را در دست گرفته است. در نتیجه این تحولات، تعداد غیر نظامیان اسرائیلی که به دنبال حملات گروههای فلسطینی در اوج انتفاضه سال 2002 کشته شدند، از 452 نفر به 6 نفر در سال گذشته و به 2 نفر در سال جاری کاهش یافته است.
2. کند شدن روند شهرکسازی
با اعلام مهلت زمانی 10 ماهه توقف شهرکسازی در کرانه باختری و همچنین کاهش پروژههای ساختمانی در شرق اورشلیم از ماه مارس و زمان بازدید جو بایدن، معاون اوباما از اسرائیل و محکومیت ساخت ١٦٠٠ واحد مسکونی اضافه از سوی وی، عملاً روند شهرکسازی کند شده است. به علاوه تخریب خانههای فلسطینیان در قیاس با سالهای دهة اخیر کاهش یافته است.
3. افزایش حمایت عمومی دو طرفه از راه حل دو دولت
به دلیل طولانی شدن این مناقشه، شهروندان اسرائیلی و فلسطینی، مردم خاورمیانه و اعراب نسبت به حل و فصل آن و تأسیس دو دولت استقبال بیشتری در قیاس با گذشته نشان میدهند.
4. کاهش موضوعات برای مذاکره (به دنبال تمرکز بر راهحل دو دولت)
با گذشت 17 سال از زمان امضای پیمان اسلو، به مقولات متعدد و مهمی پرداخته شده است و اگر قرار باشد یک دولت مستقل فلسطینی تأسیس شود، حوزة توافق روشنتر است.
از این دریچه امروز فضا و بستر مذاکره بیش از هر زمانی در یک دهة گذشته مناسب و آماده است. چشمانداز صلح اکنون به میزان زیادی به عزم و اراده رهبران وابسته است. با وجود این، بستر مناسب کنونی میتواند تحت تأثیر اقدامات و تحرکات مختلفی از جمله ادامة شهرکسازیها مجدداً تیره و پیچیده شود. در واقع بهنظر میرسد که همچنان عواملی که میتواند شکست مذاکرات را موجب شود، بیش از زمینههای مساعد آن است. از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
١. تداوم شهرک سازیها
تعداد شهرکهای اسرائیلی در تمامی سرزمینهای اشغالی در سالهای نخستین دهه 1970، به 30 عدد میرسید، این تعداد در حال حاضر تنها در کرانه باختری رود اردن به 121 شهرک رسیده است و یک جمعیت 300 هزار نفری اسرائیلی را در قلب سرزمینهای فلسطینی جای داده است.
٢. مسئله قدس شرقی
فلسطینیها و اعراب، قدس شرقی را پایتخت آینده فلسطین میدانند، اما دولت اسرائیل آن را بخش جدا نشدنی پایتخت خود قلمداد میکند. اسرائیل تاکنون آمادگی خود را برای امتیاز دادن به فلسطینیها اعلام نکرده و بیش از 200 هزار یهودی را با انتقال به بخش شرقی و قدیمی شهر، در آنجا اسکان دادهاند.
٣. پناهندگان فلسطینی
در حالی که فلسطینیها بر این اصرار دارند که پناهندگان فلسطینی ساکن کشورهای عربی که تعداد آنها حداقل به 5/4 میلیون نفر میرسد باید براساس هر توافق صلح به سرزمینهای خود برگردند، اسرائیلیها به ساکن شدن همیشگی آنها و تبدیل آنها به شهروند همیشگی کشورهای عرب میزبان اصرار میورزند. دولت خودگردان و سایر نخبگان فلسطینی، مسأله بازگشت آوارگان را یکی از شرایط صلح پایدار با اسرائیل عنوان میکنند.
٤. دولت فلسطینی
در حالی که جامعه جهانی بر شکلگیری دولت مستقل فلسطینی تاکید دارد، دولت اسرائیل همچنان بر استقرار یک شبه دولت ضعیف دارای اختیارات محلی محدود پافشاری میکند. بسیاری از کشورهای جهان از جمله اعراب، به شکلگیری یک دولت مستقل فلسطینی با توجه به پشتیبانی غرب از این راه حل امیدوار بودند. پس از گذشت بیش از هفت سال از طرح نقشه راه، امروزه به کشور مستقل فلسطینی به عنوان نوعی سراب و رویا نگریسته میشود.
علاوه بر موارد یاد شده، لابی ایپک و نیروهای طرفدار اسرائیل در کنگره و دیگر محافل رسمی امریکا که خواهان حمایت دولت اوباما از اسرائیل هستند و نیروهای تندرو در اسرائیل و فلسطین، از موانع مذاکرات صلح و افزایش ضریب عدم موفقیت آن محسوب میشوند.
جایگاه مذاکرات صلح در استراتژی منطقهای امریکا
چگونگی رویکرد امریکا به مسئلۀ فلسطین و اسرائیل، برآمده از استراتژی کلان ایالات متحده در منطقه است. اینکه آیا امریکا به دنبال حفظ وضع موجود در منطقه و یا تغییر آن است، محور کلیدی سیاستگذاری خارجی امریکا در این منطقه را شکل میدهد.
در سالهای اخیر و به دنبال تحولات رخ داده، موازنه قدرت هم در سطح منطقهای (خاورمیانه) و هم در سطح زیرمنطقهای (خلیج فارس)، دستخوش تغییر شده است. در سطح زیرمنطقهای (خلیج فارس)، با حمله نظامی امریکا به افغانستان و عراق و سقوط طالبان و صدام، دو همسایه متخاصم ایران از میدان قدرت خارج شدند و قدرت ایران بدون آنکه خود رأساً فعالیت و اقدام هدفمندی را دنبال کند، افزایش یافت. در نتیجۀ این وقایع، موازنه قدرت پیشین در زیر منطقه خلیج فارس، به یک ناموازنه به نفع ایران تبدیل شد. از سوی دیگر و در سطح منطقهای (خاورمیانه) نیز اسرائیل با برخورداری از تسلیحات نظامی پیشرفته و زرادخانههای هستهای و حمایت همهجانبه ایالات متحده از آن، به عنوان متحدی استراتژیک، عملاً ناموازنه منطقهای را به نفع خود شکل داده بود. اما مطرح شدن برنامه هستهای ایران و برداشتی که از هستهای شدن آن وجود دارد، این ناموازنة منطقهای را دستخوش تغییر کرده است. (هادیان، 8:1389)
حال این پرسش مطرح میشود که با توجه به تغییرات منطقهای و تبدیل یک موازنه زیر منطقهای به ناموازنه و نوسانات در حال شکلگیری در تبدیل یک ناموازنة منطقهای به موازنه، آیا ایالات متحده خواستار حفظ وضع موجود و یا تغییر آن است؟ تحولات رخ داده و در حال شکلگیری چه در سطح زیرمنطقهای و چه در سطح منطقهای، هیچ یک مطلوب امریکا نیست و این کشور خواستار تغییر آن میباشد. در واقع استراتژی امریکا در قبال مناقشه فلسطین و اسرائیل به عنوان حلقه طلایی مسائل خاورمیانه، در بستر تغییر وضع موجود شکل میگیرد. این تغییر به طور مشخص در مورد مسئله فلسطین و اسرائیل باید به گونهای باشد که اهداف امریکا در ورود به این مسئله را تأمین کند. آنچه از جانب محافل سیاسی امریکا در راستای تغییر وضع موجود، حل و یا به ادعای برخی مدیریت مسئله فلسطین و اسرائیل مطرح میشود، غالباً در دو رویکرد اصلی میگنجد:
1. راه حل سه دولت؛
2. راه حل دو دولت.
راه حل سه دولت که به راه حل مصری ـ اردنی نیز معروف است، کنترل کرانه باختری را به اردن و نوار غزه را به مصر واگذار میکند. از جمله حامیان این طرح جان بولتون است.
راه حل سه دولت به مانند «راه حل یک دولت»، چندان در محافل رسمی سیاسی و سیاستگذاری با استقبال مواجه نیست، هر چند غالباً به عنوان رویکردی مقابل راهحل دو دولت قرار میگیرد. راه حل دو دولت از منظر دولتمردان امریکا دارای بیشترین امکان تحقق در جهت حل و یا مدیریت مسئله با کمترین هزینه تلقی میشود، هرچند اکثر اعراب در نظرسنجی معتقدند که راهحل دو دولت هیچ گاه به واقعیت نمیپیوندد.
با وجود این، مذاکرات صلح با هدف عملی شدن ایدة دو دولت به طور جدی در دستور کار ایالات متحده قرار دارد. ثمربخشی این امر در دولت اوباما بسیار پراهمیت است و شخص اوباما به عنوان برنده جایزة صلح نوبل هم منفعت و وجهة شخصی و هم منفعت ملی و حزبی خود را در آن جستوجو میکند. انتصاب نماینده ویژه خاورمیانه و اعزام چندباره جورج میچل برای مذاکره با طرفین مناقشه و همچنین فاصلهگیری نسبی ایالات متحده از حمایت «بیقید و شرط» از اسرائیل، که از نشانههای آن فشار امریکا بر اسرائیل برای توقف شهرکسازی در سرزمینهای مورد مناقشه و تلاش در جهت جلب اعتماد فلسطینیان میباشد، همگی حکایت از خواست امریکا و یا به عبارت دیگر همسویی مذاکرات صلح و راه حل دو دولت با منافع ایالات متحده دارد.
اهداف دولت اوباما در میانجیگری مذاکرات صلح
دولت اوباما اهداف متعددی را در میانجیگری مذاکرات صلح میان فلسطین و اسرائیل تعقیب میکند. این اهداف شامل اهداف داخلی، بینالمللی و منطقهای میباشد و از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. نیاز امریکا به ترمیم چهرة بینالمللی خود (به ویژه بعد از سیاست خارجی ماجراجویانه دولت بوش)؛ توجه به صلح و ثبات منطقهای و مسئله اسرائیل و فلسطین نزد افکار عمومی جهان به ویژه اعراب و کشورهای منطقه میتواند نقش بسیار مثبتی در ترمیم چهره بینالمللی امریکا داشته باشد و این همان چیزی است که دولت اوباما بعد از چهرة ترسیم شده از امریکا در نتیجۀ سیاستهای دولت بوش، به شدت بدان نیازمند است.
2. جلوگیری از ورود کشورهای دیگر در نقش میانجی؛ احتمال ورود دولت روسیه، اتحادیه اروپا و یا حتی دولت ایران به جای ایالات متحده در نقش میانجی، میتواند میدان عمل امریکا را در این حوزه و مسائل مرتبط با آن محدود کند، پیگیری منافع امریکا را با اخلال مواجه سازد و ادامه مذاکرات را پیچیدهتر و دشوارتر سازد. بدین سبب امریکا با جلوداری در این امر، عملاً جلوتر از دیگر بازیگران قرار گرفته است.
3. جلب حمایت در انتخابات امریکا؛ انتخابات میان دورهای کنگره امریکا در ماه نوامبر و حتی انتخابات آتی ریاست جمهوری در این کشور، میتواند انگیزه و هدفی برای دموکراتها در نمایش چهرهای موفق در عرصه سیاست خارجی و به ویژه توانایی حل معضلات مزمن باشد. بنابراین، مصرف داخلی میانجیگری در روند صلح خاورمیانه برای ایالات متحده را نباید از نظر دور نگاه داشت. این در حالی است که نسبت به ماههای آغازین ریاست جمهوری اوباما، از محبوبیت و اقبال عمومی جامعه امریکا نسبت به دولت وی کاسته شده و جمهوری خواهان طبق نظرسنجیها وضعیت مناسبی را احراز کردهاند.
4. مبارزه با تروریسم و رادیکالیسم؛ دولت اوباما به خوبی آگاه است که یکی از منابع اصلی تقویت رادیکالیسم و تروریسم، مناقشه اسرائیل و فلسطین است و این کشمکش به نوعی حلقه طلایی زنجیرة ناملایمات و نارضایتیها و اقدامات افراطی از سوی اعراب و مسلمانان است. لذا در استراتژی مبارزه با تروریسم، استمرار مذاکرات صلح میتواند حکم شاهکلید را داشته باشد.
5. مهار ایران؛ به دنبال قدرتیابی منطقهای ایران در نتیجه حمله نظامی امریکا به عراق و افغانستان و همچنین ادامة برنامة هستهای کشور با وجود فشارها و مخالفتهای بینالمللی، امریکا سعی دارد تا در قالب استراتژی مهار، از وسعت و قدرت میدان عمل ایران در منطقه بکاهد. باتوجه به نفوذ ایران در فلسطین، لبنان و سوریه، و همچنین فضای خصومتبار میان ایران و اسرائیل، این استدلال وجود دارد که در صورت استمرار مذاکرات صلح، بازوان جمهوری اسلامی ایران در منطقه کم تحرک میشود و اساساً حلقههای پیوندی میان ایران و متحدین آن سستتر میگردد. از اینرو ایالات متحده در پیگیری مذاکرات صلح، مهار ایران را نیز در نظر دارد.
6. احیای ناموازنة منطقهای به نفع اسرائیل؛ با ادامه و پیشرفت برنامه هستهای ایران، اسرائیل با این استدلال که برنامه هستهای ایران، دستیابی به سلاح اتمی را هدف قرار داده است، ادامة این برنامه را تهدیدی وجودی علیه خود تلقی میکند. این برداشت از برنامه هستهای ایران ناموازنة منطقهای به نفع اسرائیل را متزلزل ساخته است. احیای این ناموازنه در راستای خواست و منافع ایالات متحده قرار دارد. در صورت استمرار مذاکرات صلح، تأمین هدف مهار ایران محتملتر خواهد بود و تبعات آن از جمله کاهش ضریب تهدید ایران علیه اسرائیل، میتواند احتمال بازگرداندن ناموازنة منطقهای به نفع اسرائیل را افزایش دهد.
7. کاهش فشار افکار عمومی بر متحدین منطقهای امریکا؛ تعرض و اقدامات اسرائیل علیه مسلمانان فلسطینی، تخریب منازل فلسطینیان، شهرک سازیهای یهودینشین در مناطق مورد مناقشه، حصر نوار غزه و حمایت امریکا از اسرائیل، خشم مسلمانان منطقه را از دولتهای خود که دارای روابط حسنه با امریکا هستند، برانگیخته است. میانجیگری امریکا در مذاکرات صلح میتواند قدری از فشار افکار عمومی بر متحدین منطقهای امریکا بکاهد.
باتوجه به اختلافات درونی گروههای فلسطینی (حماس ـ فتح) و فشار گروههای افراطی و تندرو در اسرائیل، توقف مذاکرات صلح میتواند در وهلة نخست موج افراطگرایی و اقدامات رادیکالی را در هر دو سوی منازعه دامن زند و در وهلة دوم، موجب سرایت موج افراط به منطقه شود. این امر میتواند ثبات منطقهای را شکننده و منافع امریکا در منطقه تهدید کند. از اینرو حال که دور جدید مذاکرات با امیدهایی جدید آغاز شده است، استمرار آن و تلاش در جهت موفقیت آن از جمله اهداف امریکا در میانجیگری مذاکرات صلح محسوب میشود.
ابزارهای دولت اوباما در میانجیگری مذاکرات صلح
با توجه به خواست و اهداف دولت اوباما در میانجیگری مذاکرات صلح، اکنون این پرسش مطرح میشود که آیا امریکا توانایی بسیج منابع در جهت خواست و اهداف خود را دارد و یا به عبارت دیگر دولت اوباما تاکنون از چه ابزارهایی در جهت نیل به اهداف یاد شده در میانجیگری مذاکرات صلح بهره جسته است؟ در پاسخ میتوان به برخی از ابزارها و اقدامات در سه مسیر بالا به پائین؟، پائین به بالا و منطقهای اشاره کرد:
الف) ابزارهای مسیر بالا به پائین
تعیین جورج میچل به عنوان فرستاده ویژه ایالات متحده برای صلح خاورمیانه، نشان از عزم و خواست دولت اوباما در پیگیری روند صلح خاورمیانه و بکارگیری ابزارهای رسمی و ویژه دارد. همچنین باراک اوباما در موارد متعدد ضمن حمایت از ایده دو دولت، خواستار توقف شهرک سازیها شده است. وی به دنبال حمله نظامی اسرائیل به کشتیهایی که در پی شکست حصر نوار غزه بودند، از بیانیه شورای امنیت سازمان ملل در اول ژوئن که این عمل را محکوم و خواستار رسیدگی بیطرفانه بدان شده بود، حمایت کرد.
در این سطح از اقدامات سیاسی باید به دیدارها و گفتوگوهای انجام شده میان مقامات امریکا، اسرائیل و فلسطین نیز اشاره کرد؛ از جمله حضور محمود عباس در کاخ سفید در نهم ژوئن، دیدار ایهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل با هیلاری کلینتون، وزیر خارجه امریکا در 23 ژوئن، و پنجمین دیدار بنیامین نتانیاهو با اوباما در 6 جولای سال جاری.
ب) ابزارهای مسیر پائین به بالا
دولت اوباما تلاش کرده است تا با کمک ابزارهای مختلف از مسیرهای پائین به بالا بر مناقشه میان فلسطین و اسرائیل اثر گذارد. این اقدامات در بخشهایی چون اقتصادی، امنیتی، حکومتی و... انجام میگیرد.
اقتصادی: در بخش اقتصادی ایالات متحده ضمن حمایت مالی و نهادی از کنفرانس سرمایهگذاری فلسطین در ماه ژوئن، به همراه فرانسه و ایتالیا متعهد به پرداخت 655 میلیون دلار به منظور نهادسازی در کرانه باختری شد. همچنین در زمان بازدید محمود عباس از کاخ سفید، امریکا اعلام کرد که مبلغ ٤٠٠ میلیون دلار به تشکیلات خودگردان فلسطین به منظور هزینه در بخش مسکن، آموزش و زیر بنا در نوار غزه و کرانه باختری اختصاص میدهد.
امنیتی: امریکا به همراه انگلیس، کانادا و اردن به نیروهای امنیتی فلسطین آموزش میدهد. در حدود پنج گردان از این نیروها به شهرهای اصلی کرانه باختری اعزام شدهاند. همچنین امریکا به وزارت کشور تشکیلات خودگردان فلسطین با ارائه طرحهای امنیتی استراتژیک مشاوره میدهد.
نهادی: آژانس ایالات متحده برای توسعة بینالمللی از پروژههایی که ارتقای ساختار حکومتی و سطح دموکراسی را در قلمروهای فلسطین در دستور کار دارند، حمایت میکند. در دوم ژوئن، این نهاد متعهد به پرداخت 25 میلیون دلار به منظور کمک به تلاشهای تشکیلات خودگردان فلسطین در جهت توسعه چهارچوب قانونگذاری برای ارتقاء تجارت و سرمایهگذاری گردید.
ج) ابزارهای مسیر منطقهای
علاوه بر دیدارهای مقامات فلسطینی و اسرائیلی که پیشتر به آن اشاره شد، رؤسای دول منطقه از جمله بحرین، کویت، لبنان، عربستان سعودی و ترکیه در سفر به واشنگتن، مسائل منطقه و روند صلح خاورمیانه را با مقامات امریکا مورد بررسی قرار دادهاند. تعیین رابرت فورد به عنوان سفیر امریکا در سوریه که اولین سفیر ایالات متحده در آن کشور پس از ترور رفیق حریری، نخستوزیر لبنان در سال 2005 و ظن دست داشتن سوریه در آن محسوب میشود، نشان دیگری از تلاشهای امریکا در این سطح است. به این ترتیب ایالات متحده مناسبات منطقهای و مذاکره با کشورهای تأثیرگذار بر مناقشه فلسطین و اسرائیل را در دستور کار دارد.
در کنار سیاستها و اقدامات یاد شده از سوی ایالات متحده در جریان مناقشه فلسطین و اسرائیل، توجه به این نکته حائز اهمیت است که حمایتهای امریکا از اسرائیل در ابعاد مختلف، همچنان به قدرت خود باقی است. به عنوان مثال در ماه می سال جاری، اوباما از کنگره درخواست تصویب 205 میلیون دلار برای سیستم دفاعی اسرائیل کرد و همچنین برای سال 2010، کمک سالانه 775/2 میلیارد دلاری در بخش امنیتی را تمدید کرد. به عبارت دیگر، دولت اوباما ضمن حفظ سیاست حمایت از اسرائیل، با انجام مجموعهای از اقدامات در جهت جلب اعتماد فلسطینیان، سعی در ادامة مذاکرات صلح و ثمربخشی آن دارد؛ تا از رهگذر آن اهداف منطقهای، بینالمللی و داخلی خود را نیز تأمین نماید. بر این اساس دولت اوباما ناگزیر از کمک، حمایت و جلب اعتماد دو طرف، هر چند با نسبتهای متفاوت، است. میتوان گفت که دولت اوباما در این مسیر نه سیاست «سلب حمایت» از اسرائیل بلکه فاصلهگیری از سیاست «حمایت بیقید و شرط» از اسرائیل را در پیش گرفته است و در تلاش است تا از این طریق تداوم مذاکرات صلح را امکانپذیر گرداند.
نتیجهگیری
آنچه دولت اوباما تلاش دارد تا به عنوان چهارچوب کلی سیاست خارجی خود تبیین کند و به نمایش گذارد، بر محورهایی چون چندجانبهگرایی و تأکید بر نهادهای بینالمللی و قانون استوار است. در چنین بستری، دولت اوباما حل و فصل مناقشه فلسطین و اسرائیل و در مقطع کنونی استمرار مذاکرات صلح را در راستای منافع ایالات متحده معرفی میکند. به عبارت دیگر، امنیت اسرائیل نه فقط جزء اصول کلی سیاست خارجی امریکا بلکه حل و فصل مناقشه میان فلسطین و اسرائیل در جهت اهداف منطقهای، بینالمللی و داخلی ایالات متحده نیز عنوان میشود؛ به ویژه آنکه تغییرات در موازنة زیر منطقهای (خلیج فارس) و ناموازنة منطقهای (خاورمیانه)، که به دنبال حمله امریکا به افغانستان و عراق و سپس برداشت از هستهای شدن جمهوری اسلامی ایران پدید آمد، اهمیت پرداختن به حلقة طلایی ناملایمات خاورمیانه را نزد سیاستمداران امریکا مضاعف ساخته است. از اینرو امریکا در تلاش است تا با میانجیگری در مذاکرات صلح و تکیه بر راهحل دو دولت، آثار منفی تحولات منطقهای دهة اخیر را کاهش و به مجموعهای از اهداف خود دست یابد. به عبارت دیگر، انجام مذاکرات صلح در راستای خواست و مجموعه اهداف دولت اوباما قرار دارد و از سوی دیگر دولت وی تلاش کرده است تا با بهرهگیری از ابزارهای متعدد از جمله انتصاب نماینده ویژه، اختصاص بودجه، دیدارها و مذاکرات دو و چندجانبه با طرفین مناقشه و کشورهای مؤثر منطقه، ورود به بخشهای اقتصادی و امنیتی دو طرف و...، منابع موجود را در راستای اهداف خود بسیج کند. با این وجود نتایج این دور از مذاکرات نیز چندان متفاوت از دورههای گذشته بهنظر نمیرسد.