03 March 2009
اهمیت
تحرکات دیپلماتیک درسطح منطقه خاورمیانه وارد مرحله تازهای شده است. مشخصه این مرحله کمرنگ شدن مشارکت و نقش ایالات متحده در عرصه دیپلماسی منطقهای است. توافق دوحه و پایان بنبست سیاسی در لبنان با میانجیگری قطر، مذاکرات غیرمستقیم سوریه و اسرائیل با ابتکار و وساطت ترکیه و برگزاری نشست چهار جانبه دمشق با حضور رئیسجمهور فرانسه، نخستوزیر ترکیه و امیر قطر، نمونههایی از تحولات رخ داده در صحنه دیپلماسی منطقه در سال 2008 است که آمریکا در آن حضور ندارد. غیبت واشنگتن در تحولات فوق، ناکارآمدی نقش آمریکا در روند صلح خاورمیانه و مشکلات پیشروی این کشور درسطح منطقه، همزمان با افزایش فعالیت سیاسی و دیپلماتیک دیگر بازیگران منطقهای، و بهطور خاص ترکیه و قطر و درسطحی دیگر عربستان و ایران بوده است. مقاله حاضر با نگاهی به علل کاهش نقش دیپلماتیک آمریکا و بررسی تحولات جاری در عرصه دیپلماسی منطقه، فرصتهای پیش روی جمهوری اسلامی را مورد ملاحظه قرار میدهد.
تحلیل
1- علل ضعف ديپلماسي آمريكا در منطقه
یکی از انتقادات مطرح از سوی مخالفان دولت بوش، ناکامی و به تعبیری دیگر شکست سیاستهای خاورمیانهای ایالات متحده در دوره تصدی نومحافظهکاران بود. برطبق نظر مخالفان، اشغال پرهزینه عراق تبعات و پیامدهای کوتاهمدت و میان مدتی را بر دیپلماسی، اقتصاد و در سطحی وسیعتر بر تصویر و وجهه بینالمللی آمریکا برجای گذاشته است و در آینده نیز پیامدهای درازمدتی برجای خواهد گذاشت.
از نگاه مخالفان، بیاعتباری و غیرمؤثر بودن دیپلماسی آمریکا در سطح منطقه، یکی از پیامدهای استراتژی اشتباه آمریکا در قبال عراق تلقی میگردد. تقویت نقش منطقهای ایران و بسط نفوذ سیاسی جمهوری اسلامی درسطح منطقه، طی چند سال گذشته، دستمایه انتقادات مستمر نامزد دموکراتها در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از جمهوریخواهان و تیم بوش شده بود. براساس این دیدگاه، استراتژی غلط ایالات متحده پس از سقوط رژیم بعث و تأکید و اصرار بر «تهدید جلوه دادن ایران و سوریه»، در بین متحدان منطقهای آمریکا نتیجه معکوس داده است و با حاکمیت شیعیان در عراق و تحولات رخ داده در لبنان و فلسطین، عملاً نفوذ و تأثیرگذاری ایران افزایش یافته است. یکی دیگر از علل کاهش توانایی آمریکا در صحنه دیپلماسی منطقه، از دید منتقدان داخلی و دیگر صاحبنظران منطقه، ناکامی آمریکا در عرصه مبارزه علیه تروریسم و از سوی دیگر عدم موفقیت واشنگتن در آنچه که «ائتلاف نیروهای میانهرو در قبال دولتهای سرکش» میخواند، عنوان میگردد.
هفت سال پس از حمله به افغانستان، القاعده و دیگر گروههای سلفی همچنان به فعالیت خود ادامه میدهند و علیرغم حضور نیروهای ایساف در خاک افغانستان، قسمتهای جنوبی این کشور و مرزهای آن با پاکستان همچنان کانون فعالیت القاعده و طالبان است. ازسوی دیگر، آمریکا در طی سالهای پس از 11سپتامبر با شعار دموکراسیسازی و طرح خاورمیانه بزرگ درصدد اشاعه دموکراسی در سطح منطقه برآمد. شعار دموکراسیخواهی واشنگتن از همان ابتدا از سوی غالب محافل سیاسی و رسانهای منطقه با دید تردید نگریسته میشد. آنچه که آمریکا طی سالهای تصدی جمهوریخواهان به طور آشکار دنبال مینمود، منزوی کردن و تحت فشار قرار دادن ایران و سوریه و همچنین حماس و حزب الله، به عنوان دو نیروی چالشگر نظم مدنظر آمریکا، و تلاش برای ایجاد ائتلاف علیه ایران در سطح منطقه بود. این سیاست دولت آمریکا از ابتدا با انتقادات داخلی مواجه بود. در اوج خشونتها و درگیریهای عراق، کمیته «بیکرـ همیلتون» با انتشار گزارشی با اشاره به اشتباهات آمریکا در قبال اوضاع عراق، خواستار مذاکرات واشنگتن با دمشق و تهران شده بود. خواستی که از سوی بوش بدون پاسخ ماند.
در شرایط حاضر، هدف ایالات متحده مبنی بر ائتلاف علیه ایران در سطح منطقه، هدفی ناکام تلقی میشود. کشورهای حوزه خلیجفارس اگرچه بهطور تاریخی نگرانیهایی از بابت ایران دارند، اما طی سالهای گذشته هیچگونه همسویی و همراهی با سیاستهای ضدایرانی آمریکا از خود نشان ندادهاند. میزبانی دوحه از رئیسجمهور ایران در دسامبر 2007 و در جریان برگزاری نشست سران شورای همکاری خلیجفارس، بهطور بالقوه میتوانست این پیام را با خود به دنبال داشته باشد که این سفر گامی در راه زدودن سوءتفاهمات رسوب شده بین ایران و همسایگان جنوبیاش طی سه دهه اخیر است. این سفر ميتواند در زمانی رخ میداد که ایالات متحده تمام تلاشهای سیاسی و دیپلماتیک خود را مصروف «تهدید نشان دادن و خطرناک خواندن ایران»، برای کشورهای کوچک خلیجفارس کرده بود. چند روز پس از برگزاری نشست مذکور، بحرین میزبان نشست بنیاد بینالمللی مطالعات استراتژیک لندن بود. در این نشست، در حالی که رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا بر آنچه که «خطر ایران هستهای» میخواند متمرکز شده بود، شرکتکنندگان عرب مسئله اصلی خاورمیانه را سلاحهای هستهای اسرائیل میدانستند. نخستوزیر قطر، شیخ حمد بن جاسم آل ثانی نيز با اشاره به همسایگی ایران با کشورهای حوزه خلیجفارس، دشمن دانستن و تهدید خواندن ایران را غیرواقعی دانست.
برخی از تحلیلگران بر این اعتقادند که توافق سیاسی بین گروههای لبنانی نمیتوانست بدون رایزنی و مفاهمه ایران و عربستان باشد. تهران و ریاض هرکدام بهطور آشکار از جریانهای رقیب لبنانی حمایت مینمودند.
پس میتوان گفت پیامدها و آثار پرهزینه اشغال عراق، ناکامی در پروژه دموکراسیسازی و مبارزه علیه تروریسم و شکست در ایجاد ائتلاف ضدایرانی را می توان ازجمله علل کاهش نقش و تأثیر دیپلماسی آمریکا دانست. شکست برنامه دولت بوش در تشکیل دولت مستقل فلسطینی تا پایان سال 2008 و ادامه نقشآفرینی حماس و سرسختی و کارشکنیهای مستمر اسرائیل و درنتیجه به بنبست رسیدن روند صلح خاورمیانه نیز در ضعف دیپلماسی آمریکا در منطقه مؤثر بوده است.
بازیگران موفق در عرصه دیپلماسی
1ـ قطر
قطر، کشور کوچک و ثروتمند حاشیه جنوبی خلیجفارس، به یکی از بازیگران قابل اعتنا و تأثیرگذار در سطح منطقه تبديل شده است. این کشور با داشتن ذخایر عظیم گاز و نفت، سرشار از ظرفیتهای اقتصادی است اما آنچه که نقش قطر را در دیپلماسی منطقهای طی چند سال گذشته پررنگ ساخته، تواناییهای سیاسی و تأثیرگذاری رسانهای این شیخنشین کوچک است. شبکه الجزیره طی یک دهه گذشته به عنوان رسانهای چالشگر، سیاستهای منطقهای آمریکا را مورد نقد قرار داده است و با در پیش گرفتن مشی مستقلانهای توانسته است بخش بزرگی از افکار عمومی منطقه را تحت تأثیر خود قرار دهد. در عرصه دیپلماسی جدید منطقه، نقش قطر نقشی متمایز و متفاوت از دیگر بازیگران منطقهای بوده است. بازی چندگانه و ظريف پادشاهی قطر در صحنه سیاسی، اقتصادی و رسانهای، به اعتقاد رابرت وورث سرمقالهنویس نیویورک تایمز، به یک بازی طنز و جالب تبدیل شده است.
قطر روابط نزدیک سیاسی با واشنگتن دارد و میزبان بزرگترین پایگاه هوایی ارتش آمریکا (CENTCOM) در پایگاه هوایی العدید میباشد. دوحه به دفعات میزبان مقامات سیاسي و اقتصادی اسرائیلی بوده است و روابط تجاری با اسرائیل برقرار نموده است.
قطر روابط نزدیکی با سوریه و ایران، به عنوان دو کشور چالشگر از دید ایالات متحده و اسرائیل، برقرار نموده است و با پخش اخبار و تحلیلهای خاص خود از شبکه الجزیره، تاکنون عربستان و دیگر مونارشیهای حاکم در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس را به چالش طلبیده و آنها را آزرده ساخته است. روابط مطلوب سیاسی قطر با آمریکا در حالی است که الجزیره، سیاستهای منطقهای آمریکا طی زمامداری بوش را کاملاً به چالش میکشد و مورد انتقاد جدی قرار میدهد و اخبار و تحولات مربوط به القاعده و طالبان در عراق و افغانستان را مورد پوشش قرار میدهد. دوحه کمکهای مالی و اقتصادی به جنبش حماس ارائه میدهد و اخیراً با میانجیگری در مناقشه سیاسی لبنان، که منجر به تقویت نقش و تأثیرگذاری حزبالله و عقبنشینی ائتلاف ۱۴ مارس (جریان ضدسوری و مخالف حزبالله) شده، موجب نارضایتی پنهان واشنگتن شده است. از سوی دیگر قطر روابط مطلوب و مناسبی با جمهوری اسلامی دارد. میزبانی قطر از رئیسجمهور ایران در نشست شورای همکاری خلیجفارس بدین معنی بود که قطر میتواند پیشگام احیای دور تازهای از مناسبات بین ایران و کشورهای عضو این شورا باشد. از سوی دیگر، قطر روابط گرمی با دولت بشار اسد دارد. روابط نزدیک دوحه و دمشق درحالی نمایان میگردد که روابط سوریه با بخشی ازجهان عرب طی سالهای گذشته به شدت آسیب دیده است. قطر روابط سیاسی و اقتصادی مطلوبی با سوریه برقرار نموده است، میلیونها دلار در پروژههای اقتصادی سوریه سرمایهگذاری کرده است وشیخ حمد بن خلیفه میزبان بشار اسد و همسرش در مواقع مسافرت و تفریح میباشد.
موفقیت قطر در برگزاری نشست دوحه و پایان مناقشه سیاسی در لبنان، نقش ویژه و قابل اعتنایی به پادشاهی قطر داده است. قطر برخلاف عربستان و مصر و یا ایران، سمتگیری و همسویی خاصی با هیچکدام از طرفهای رقیب در لبنان نداشت و همین مسئله در میانجیگری موفق قطر مؤثر واقع گردید. قطر میکوشد خود را بهعنوان کشوری بیطرف نشان دهد که علیرغم روابط مطلوب با طرفهای درگیر و بازیگران مختلف، جهتگیری سیاسی خاصی (عربی یا اسلامی) ندارد. توانایيهای شیخنشین کوچک محدود به فضای سیاست و رسانه نمیگردد. قطر سومین دارنده ذخایر گاز طبیعی جهان میباشد و سال گذشته یکی از عمدهترین صادرکنندگان گاز جهان بود. این ظرفیت اقتصادی ویژه در دیپلماسی قطر نیز کارگر افتاده است و پادشاهی قطر توانسته است بر روی افکار عمومی (به جز تأثیر رسانهای) تأثیرگذار باشد. کمک ۱۰۰ میلیون دلاری قطر به حادثهدیدگان طوفان کاترینا در آمریکا، ساخت پالایشگاه در زیمبابوه به ارزش ۱/۵ میلیارد دلار، احداث مجموعه اقامتی بزرگ در سودان و سرمایهگذاری ۳۵۰ میلیون دلاری در پروژههای اقتصادی سوریه و كمك به بازسازي جنوب لبنان پس از جنگ 33 روزه از جمله اقدامات اقتصادی قطر محسوب میگردد. دوحه سال ۲۰۰۷ میزبان نشست سازمان تجارت جهانی (دور دوحه) بود و در سال ۲۰۰۶، با میزبانی بازیهای آسیایی، تواناییهای خود را در عرصههای بینالمللی و قارهای نیز نشان داد.
بازی چندگانه قطر را میتوان بازی ظریف و دقیقی دانست. قطر به تعریف جامعی از دیپلماسی به عنون ابزار و وسیله (و بهطور مشخص به مثابه فن و هنر)، به منظور فرصتسازی و تأمین منافع ملی خود در عرصه سیاست خارجی دست یافته است. رويكرد سياسي قطر نسبت به آمريكا را ميتوان در دو نكته اشاره نمود.
اول، آنكه نقش قطر در چالش با سياستهاي آمريكا نيست. قطريها از فضاهاي خالي و زير خط قرمزهاي آمريكا حركت كرده و به هيچ وجه نبايد اين تحركات را در مقابله با آمريكا دانست.
دوم، حضور رئيس جمهور ايران در نشست دوحهه را نبايد به معناي تمايل كشورهاي شوراي همكاري خليج فارس براي خارج كردن ايران از انزوا تلقي كرد. دوحه انگيزههاي خاص خود از اين دعوت را دنبال ميكرد كه برخي از اين انگيزهها را بايد در رقابتهاي دروني شورا به ويژه رقابت قطر با عربستان جستوجو نمود.
كشورهاي عضو شورا به جز قطر و تا حدودي عمان، در مورد محدودسازي فعاليتهاي اقتصادي بنگاههاي اقتصادي وابسته به ايران با آمريكا همكاري داشتهاند.
۲ـ ترکیه
ترکیه را نیز میتوان به عنوان یکی دیگر از بازیگران پرتحرك در عرصه جدید دیپلماسی منطقهای محسوب کرد. ترکیه علیرغم روابط مطلوب با اسرائیل، روابط نزدیکی نیز با جهان عرب دارد. روابط دوجانبه با اسرائیل و اعراب نقش ویژهای به ترکیه اعطا نموده است. ترکیه میانجی مذاکرات غیرمستقیم سوریه و اسرائیل است. ترکیه خود نیز از این فرصت نهایت بهره را خواهد برد و بهعنوان بازیگری کلیدی و تأثیرگذار در روند تحولات منطقه خاورمیانه، پیش از گذشته شناخته خواهد شد. موفقیت ترکیه در دیپلماسی منطقه پرتنش خاورمیانه، بهطور بالقوه جایگاه و موقعیت ترکیه را در نزد اروپا و آمریکا تقویت میسازد و میتواند در روند عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا، کمک شایانی به آنکارا نماید. حضور ترکیه در نشست دمشق در کنار فرانسه و حمایت سارکوزی از نقش میانجیگرانه ترکیه در مذاکرات سوریه و اسرائیل، تا حدودی میتواند به تلطیف فضای مناسبات پاریس و آنکارا بیانجامد. (فرانسه جدیترین مخالف الحاق ترکیه به اتحادیه اروپاست).
پس از به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه در ترکیه، فصل جدیدی در روابط بین ترکیه و کشورهای خاورمیانه آغاز گردید. روابط ترکیه و اعراب به دلیل آنکه کشورهای کنونی خاورمیانه و خلیجفارس قرنها تحت حاکمیت و سیطره امپراتوری عثمانی بودهاند، روابطی سرد و همراه با سوءظن بوده است. حاکمیت احزاب عمدتاً ملیگرا و سکولار طی دهههای گذشته در ترکیه و همسویی دولتهای حاکم با غرب، موجب دوری بیشتر ترکیه از کشورهای منطقه خاورمیانه و خلیجفارس گردیده بود و ترکیه میکوشید تعمداً و آگاهانه عنصر اسلام و تعلقات منطقهای را در سياست خارجی خود وارد نسازد. با روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه (با ریشهها وعلائق منطقهای و اسلامی)، دیدگاه دولت ترکیه به کشورهای پیرامونی عربی دچار تغییراتی گردید.
ترکیه به دلیل مشکلات خود با کردها و ناخرسندی از خودمختاری کردستان عراق، تلاش مینماید سنیهای عراقی را به دخالت بیشتر در امور سیاسی تشویق کند. ترغیب رهبران سنی به مشارکت در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۰۵ (پس از تشکیل جلسه محرمانه رهبران سنی عراق در استانبول)، نمونهای از دیپلماسی فعال ترکیه در عراق است. ترکیه در سال 2007 بهطور همزمان میزبان محمود عباس و شیمون پرز بود و آنكارا همواره كوشيده است خود را به عنوان میانجی بیطرف در مذاکرات آتی بین اسرائیل و فلسطینیها نشان دهد. دولت ترکیه سال ۲۰۰۶، با وجود انتقاد محافل آمریکایی و اسرائیلی، میزبان خالد مشعل از رهبران ارشد حماس بود.
دولت ترکیه آمادگی خود را برای میانجیگری در مناقشه هستهای ایران و غرب اعلام نموده است. سفرهای متقابل وزرای خارجه ایران و ترکیه طی سال 2008 میلادی و افزایش مناسبات سیاسی و اقتصادی طرفین، حاکی از نگاه مطلوب حزب حاکم ترکیه به روابط با جمهوری اسلامی دارد. ترکیه از سوی دیگر با میانجیگری در مذاکرات غیرمستقیم بین سوریه و اسرائیل و شرکت در نشست چهار جانبه دمشق، تلاش مینماید به خروج سوریه از انزوای تحمیلی ایالاتمتحده کمک نماید.
دولت ترکیه همچنان روابط سطح بالا و مطلوبی با ایالات متحده دارد و آمریکا از عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا حمایت میکنند. طی ماه های گذشته ترکیه روابط خود را با ارمنستان بهبود و ارتقاء داده است و علیرغم عضویت در ناتو و همپیمانی با آمریکا، روابط مطلوب و سطح بالایی نیز با روسیه دارد.
نتیجهگیری (فرصتهای پیشرو)
كم رنگ شدن نقش آمریکا در تحولات منطقه و غیبت این کشور در تحرکات دیپلماتیک، طي ماههای گذشته در خاورمیانه، بهطور بالقوه میتواند فرصتی برای جمهوری اسلامی تلقی گردد. طی ۳ دهه گذشته ایالات متحده بهطور آشکار سیاستهای منطقهای خود در منطقه را در ضدیت با ایران و محور ایران تنظیم و تعریف نموده است. ناکامی آمریکا در ائتلاف و تشکیل جبهه ضدایرانی در سطح منطقه، تبعات و آثار دنبالهدار اشغال عراق و ناکامی در برنامه مبارزه علیه تروریسم و در مجموع کاهش اعتبار و وجهه ایالات متحده در بین افکار عمومی منطقه، میتواند به مثابه فرصتی برای بازیگران چالشگر سیاستهای واشنگتن باشد. نفس حضور قطر و ترکیه و یا هر کشور دیگر منطقه در حل وفصل مناقشات منطقهای و عدم دخالت ایالات متحده و دیگر قدرتهای فرامنطقهای (که یکی از سیاستهای اعلامی جمهوری اسلامی ایران در طول سه دهه خیر بوده است)، میتواند امری مثبت تلقی گردد. قطر و ترکیه هیچکدام چالشگر نقش منطقهای ایران نمیباشند و به تأثیرگذاری و موقعیت ایران در سطح منطقه وقوف دارند. دیپلماسی فعال قطر بهطور مشخص توانسته است از توان دیپلماسی عربستان و مصر بکاهد.
ریاض و قاهره هیچکدام نفوذ منطقهای ایران را برنمیتابند و از ابزارهای خود برای به حاشیه راندن ایران استفاده میبرند. آنچه که میتواند این دو فرصت بالقوه (کاهش نقش آمریکا در عرصه دیپلماسی منطقه و حضور بازیگران جدید در این عرصه) را به فرصتی بالفعل تبدیل نماید، اتحاذ راهکارها و سیاستهای متناسب از سوی دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی است. عراق همواره ظرفیت ورود به مناقشات گسترده داخلی را دارا میباشد و وضعیت این کشور، علیرغم بهبود نسبی اوضاع امنیتی، نگرانکننده است. جمهوری اسلامی ایران با اتخاذ سیاست مناسب در امور عراق، در جهت اقناع کشورهای سنی عرب، تلاش نماید. درصورتی که ایران موفق به القای این نکته به سعودیها (و دیگر مونارشیهای حاکم در منطقه) شود که تهران نقش، جایگاه و سهم عربستان را در معادلات منطقه و بهویژه صحنه عراق و ترتیبات امنیتی خلیجفارس مدنظر گرفته و آن را لحاظ میکند، اطمینان خاطری را که عربستان از جانب ایران نیاز دارد، به دست خواهد آمد. دیپلماسی مدبرانه ایران بهخصوص در مورد عراق و لبنان میتواند در ارتقا و تقویت موقعیت منطقهای جمهوری اسلامی بیشتر کارگر افتد. جمهوری اسلامی در هر حالت از جانب آمریکا به مداخله متهم و به عنوان تهدیدی در سطح منطقه معرفی میگردد. مسئله مهم در جلوگیری از تعمیم این اتهامات به کشورهای منطقه و افکار عمومی، استفاده بهینه از فرصتهای ایجاد شده در عرصه دیپلماسی منطقهای است.