17 May 2007
اهمیت
کشمیر یکی از کانون های اصلی بحران در آسیا به شمار می آید و تحولات آن بر محیط امنیتی این منطقه تاُثیرات مهمی می گذارد.این کانون بحران تاکنون موجبات سه جنگ را میان دو کشور هند و پاکستان پدید آورده است.
در سال های اخیر با شکل گیری گفتگوهای صلح میان هند و پاکستان، روزنه هایی به سوی تخفیف این بحران پدیدار شده است و امیدهایی برای ایجاد ثبات در جنوب آسیا، در حال شکل گیری است.بر این مبنا، هدف این گزارش، بررسی روند ایجاد این تنش و تلاش در جهت رفع این اختلافات با تأکید بر رویکرد هند میباشد.
پیشینه کشمکش میان هند و پاکستان
تا پیش از سال 1947, یعنی زمان خروج بریتانیا از شبه قاره , هند و پاکستان یک کشور را تشکیل میدادند اما از آن سال به بعد, هند به دو بخش تقسیم شد. از آن زمان تا کنون یعنی پس از حدود بیش از نیم قرن این دو به صورت دشمنان اصلی یکدیگر در آمدهاند و تا به حال، سه بار وارد جنگ با یکدیگر شدهاند و بارها تا نزدیکی یک درگیری تمام عیار پیش رفتهاند،اما علی رغم تلاشهایی که تاکنون صورت گرفته تنش بین دو کشور همچنین با افت و خیزهای فراوان ادامه دارد؛گرچه اخیراً روزنه هایی به سوی صلح باز شده است.
تقسیم شبه قاره به دو کشور هند و پاکستان به آرامی صورت نگرفت بلکه با شورشها و تنشهای قومی و مذهبی به خصوص بین مسلمانان و هندوها همراه بود؛ به نحوی که در حدود نیم میلیون نفر در این درگیریها جان خود را از دست دادند. تعداد کشته شدگان در ایالت پنجاب از بقیه نقاط بالاتر بود چرا که در واقع به هنگام تقسیم، این منطقه دو تکه شد. بخشی از جزء هند و بخشی دیگر آن جزء پاکستان قرار گرفت.
کشمیر در زمان تسلط بریتانیا بر شبه قاره هند و قبل از استقلال هند و پاکستان، با وجودی که اکثر مردم آن مسلمان بودند،تحت حکومت فرمانروای هندو مذهب منطقه قرار داشت.هنگام تقسیم مستعمره هند به دو کشور مستقل هند و پاکستان، قرار بود سرزمینهای مسلمان نشین به پاکستان و سرزمینهای هندو نشین به هند واگذار شود، اما فرمانروای کشمیر شخصا تصمیم گرفت سرزمین خود را در اختیار هند بگذارد. پاکستان به این تصمیم اعتراض کرد و در اکتبر سال 1947 بین دو کشور تازه استقلال یافته، جنگی رخ داد که تا ژانویه سال 1949 ادامه داشت. سرانجام با میانجیگری سازمان ملل متحد دو کشور با آتش بس موافقت کردند.اگرچه سازمان ملل توصیه کرده بود سرنوشت کشمیر با مراجعه به آرای مردم آن سرزمین تعیین شود، اما این همه پرسی هرگز انجام نشد.
موضع رسمی پاکستان در قبال مسئُله کشمیر، این است که بدلیل اینکه اکثریت مردم این ایالت مسلمان هستند، کشمیر باید در سال 1947 به پاکستان میپیوست. مقامات پاکستان بر این عقیده هستند که قطعنامههای متعدد سازمان ملل متحد در خصوص کشمیر بدین معنی است که مردم کشمیر باید اجازه داشته باشند تا دریک همه پرسی بتوانند سرنوشت خود را برای پیوستن به هند و یا پاکستان تعیین کنند.
اما دولتمردان هند موضع دیگری دارند و معتقدند که کشمیر بخشی از هند است؛ چرا که بر اساس سند الحاقی که مهاراجه وقت کشمیر با دولت هند در اکتبر سال 1947 به امضا رساند، وی اختیارات مربوط به ارتباطات، دفاع، و امور خارجی را به دهلی نو واگذار کرد.
هنگام برقراری آتش بس سال 1949، حدود یک سوم از سرزمین کشمیر - که پاکستان آن را کشمیر آزاد مینامد - در تصرف پاکستان باقی ماند و هند نیز در سال 1954 انضمام رسمی بخش تحت کنترل خود - موسوم به جامو و کشمیر - را به خاک خود اعلام کرد.
چند سال بعد مجدداً جنگ دیگری بین دو کشور رخ داد.بدین ترتیب که در سال 1965، حملات ارتش پاکستان در خط آتش بس، واکنش نظامی هند و عبور نیروهای هندی از خط مرزی دو کشور در ناحیه لاهور پاکستان را در پی آورد.جنگ دوم نیز سرانجام با میانجیگری روسیه خاتمه یافت و در ژانویه سال 1966، رهبران وقت دو کشور در تاشکند، موافقتنامهای را مبنی بر خروج نیروهای خود از خاک یکدیگر و تعهد به حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات دوجانبه امضا کردند. با این همه، بحران کشمیر و تیرگی روابط هند و پاکستان همچنان ادامه یافت.
جنگ سوم، در سال 1971 و در پی حمایت هند از شورش استقلال طلبان پاکستان شرقی در مقابل پاکستان اتفاق افتاد که نهایتاً به تشکیل کشور مستقل بنگلادش منتهی شد که آتش بس سال 1972 و شناسایی بنگلادش توسط پاکستان در سال 1974، به این بحران خاتمه داد.
از سوی دیگر مقامات هندی معتقدند که براساس معاهده شیملا که در سال 1972 بین خانم ایندیرا گاندی نخست وزیر وقت هند و ذوالفقار علی بوتو همتای پاکستانی او بسته شد دو کشور موافقت کردهاند تا قضیه کشمیر را در مذاکرات دوجانبه و نه از طریق سازمانهای بینالمللی مانند سازمان ملل متحد حل و فصل کنند.
تداوم بحران، روزنه هایی به سوی صلح: گفتگوهای صلح
شورش و ناآرآمی در کشمیر از سال 1989 شروع شد. دراین سال، شبه نظامیان مسلمان مخالف حکومت هند در کشمیر با هدف الحاق دو بخش این سرزمین دست به شورش مسلحانه زدند که در جریان آن تا کنون بیش از 40 هزار نفر کشته شدهاند و 10 گروه شبه نظامی به فعالیت علیه دولت هند مشغول هستند. از آن زمان تا کنون ادعای مقامات هندی این است که پاکستان به شورشیان منطقه که خواستار جدایی کشمیر هستند کمک میکند. اما مقامات اسلام آباد میگویند که پاکستان فقط از این افراد حمایت معنوی به عمل میآورد.
در سالهای بعد نیز اختلاف بر سر کشمیر باعث بروز دورههای متناوب تنش بین هند و پاکستان و تلاش هایی برای رفع اختلافات شد.در سال 1996، دو دولت کوشیدند مذاکراتی را برای حل اختلاف خود به صورت جدی دنبال کنند، در حالی که هر دو کشور به فن آوری تولید تسلیحات هسته ای دست یافته بودند.این اقدامات به خصوص در سال 1997 و مذاکرات وزیران خارجه هند و پاکستان در دهلی امیدهایی را برای رفع نهایی بحران به همراه داشت.با این همه، تنش در روابط دو کشور،که فعالیت جدایی طلبان کشمیر هند به آن دامن میزد، هرگز به طور کامل رفع نشد.
در دسامبر همان سال، افراد مسلح به پارلمان فدرال هند در دهلی حمله کردند که در جریان آن، 14 نفر کشته شدند. از اواخر سال 2001 و حمله مسلحانه به پارلمان هند، که دولت آن کشور،آن را به جداییطلبان مسلمان کشمیر تحت حاکمیت هند نسبت داد، روابط دو کشور به شدت تیره شد. از سوی دیگر، صف آرایی نظامی و تبادل آتش بین نیروهای مسلح هند و پاکستان مستقر در خط کنترل کشمیر احتمال بروز جنگ تمام عیار بین دو کشور را تشدید کرد. دولت هند بلافاصله این حمله را به "تروریست های" مورد حمایت پاکستان نسبت داد و بحران روابط دو کشور شدت گرفت.
تیرگی روابط بین هند و پاکستان به مدت دو سال ادامه داشت و به کاهش سطح روابط سیاسی و حتی ارتباطات ترابری و اقتصاد آنها انجامید و در مواردی، تبادل آتش توپخانه از دو سوی مرز به نگرانی در مورد بروز جنگ دیگری بین دو کشور دامن زد.در همان حال، میانجیگری بین المللی، از جمله توسط ایالات متحده، نیز به رفع تنش کمکی نکرد. تا اینکه، در ماه آوریل سال 2003، آتال بیهاری واجپایی، نخست وزیر هند، طی ملاقاتی با پرویز مشرف، رئیس جمهور پاکستان با وی در مورد عادیسازی روابط و خاتمه بحران در روابط دو کشور به گفتگو پرداخت.
دور دوم گفتگوهای صلح, در سال 2004 شروع شد.با وجود این، بین هند و پاکستان در مورد محوریت بحران کشمیر در این گفتگوها اختلاف نظر وجود داشت. پاکستان تمایل داشت که مساله کشمیر به موضوع اصلی مذاکرات تبدیل شود، در حالی که هند با محوریت بخشیدن به موضوع کشمیر در مذاکرات صلح، مخالف بود و مترصد بود تا با استفاده از این فرصت به بررسی جنبههای دیگر روابط دوجانبه، مانند تجارت و مبادلات فرهنگی، بپردازد.
دور سوم گفتگوهای صلح که در پی بمب گذاری در قطارهای بمبئی در یازدهم ژوئیه متوقف شده بود، از اواخر سال 2006 آغاز شد.دو طرف در مورد حل مناقشه پیرامون مرز آبی که از یک باریکه تنگ باتلاقی عبور می کند، مذاکرات خود را آغاز کردند.منطقهُ کم جمعیت سرکریک بین ایالت گوجرات در غرب هند و استان سند در پاکستان اداره می شود.هند معتقد است که خط مرزی از وسط دهانهُ 60 کیلومتری رودخانه می گذرد و این درحالی است که پاکستان مرز را در ساحل شرقی قلمداد می کند.
در واقع گسترش تحرکات مذهبی و اقدامات تروریستی در هند و کشمیر، مانع جدی بر سر راه حل اختلافات دو کشور است چه اینکه پس از بمبگذاری اخیر،هند،پاکستان را به عدم انجام اقدامات کافی در جهت مهار تروریسم متهم کرد و همین امر، دور دوم گفتگوها را به پایان رساند. از سوی دیگر، تحرکات و اقدامات گروههای مهاجم علیه هند، عامدانه و با هدف دامن زدن به اختلافات و عدم دستیابی به صلح پایدار بین هند و پاکستان انجام میپذیرد، زیرا آنها به روشنی میدانند که قطعاً مولود این مصالحه، فرزند خلفی برای مردم کشمیر نخواهد بود.
استراتژی حل بحران
مجموعه مسائل و تحولات داخلی، منطقه ای و بین المللی براستراتژی هند در مدیریت و حل بحران کشمیر تاُثیر گذاردهاند.
الف ) بعد داخلی
تغییرات بنیادین در سیاست خارجی کشورها تنها زمانی رخ میدهد که در داخل کشور و یا در عرصه جهانی، تغییرات اساسی رخ داده باشد. همان گونه که دنگ شیائوپینگ، رهبر اصلاحات در چین در دهه 1970، تغییرات عمیقی را در سیاست خارجی آن کشور ایجاد کرد، روابط هند نیز با جهان طی دو دهه اخیر، دستخوش تحولات اساسی شده است.
در واقع با ایجاد تغییر در عرصه بینالمللی، رهبران هند نیز همگام و همسو با آنها، جسورانه قدم در راهی نهادند که گامی نوین در راستای توسعه و پیشرفت این کشور تلقی میشد. با اتمام جنگ سرد و پایان یافتن نظام سیاسی و اقتصادی سنتی هند که بسیار متمرکز و شبه سوسیالیستی بود، اولویتها و معیارهای گذشته سیاست خارجی این کشور نیز دستخوش تغییر شد و بسیاری از نخبگان در مورد تغییر کلی جهتگیری سیاست خارجی و تدوین نوع جدیدی از آن، متناسب با شرایط نوین داخلی و بینالمللی، به اجماع رسیدند.
لذا میتوان گفت که فروپاشی اتحاد شوروی (به عنوان حامی اقتصادی و ایدئولوژیک هند) و موج جدید جهانی شدن اقتصاد، جهت حرکت سیاست خارجی این کشور را تغییر داد و به سمت کشف راههای جدید برقراری روابط با سایر کشورها رهنمون شد.
ب ) بعد منطقهای:
سیاست جدید هند تنها بر ارتباط با قدرتهای بزرگ تمرکز ندارد بلکه بخش مهمی از آن، مسائل منطقه ای و نحوهُ ارتباط این کشور با همسایگان است. این کشور در همین راستا، گامهای مؤثر زیادی را در جهت افزایش تأثیرگذاری خود بر نظم منطقهای برداشته است. تمایل هند به دسترسی به بازارهای آزاد منطقهای که حوزه تمدنی هند را تشکیل میدهند, از اوائل دههُ1990، بهبود چشمگیری در روابط هند با همسایگانش به همراه آورده است.
در حال حاضر,هند مهمترین مشکل منطقه ای خود را اختلافات حل نشده خود با دو همسایه چین و پاکستان میداند.هر دوی آنها به تقویت و گسترش ناسیونالیسم منطقه ای میپردازند که خطرات مهمی را برای امنیت ملی هند ایجاد میکند. با وجود این، رهبران هند به حل این مسائل و رفع ناامنیها به صورتی خوشبینانه برخورد میکنند.از اوائل دههُ 1990، هند همواره خود را یک قدرت برتر در منطقهُ جنوب آسیا در نظر گرفته و سعی کرده تا روابط خود با همسایگانش را باز تعریف کند. این امر مستلزم تغییر سیاست جنوب آسیایی هند است.یکی از مهمترین اقدامات هند در این راستا، در پیش گرفتن سیاست جهانی سازی اقتصاد است تا در پرتو آن، از طریق افزایش منافع و پیوند های مشترک، هزینههای درگیری را بالا برده و نهایتاً ثبات را بر منطقه حاکم سازد.
ج ) بعد بینالمللی:
در گذشته به سبب رقابت قدرتهای بزرگ و وجود اختلافات جدی بین هند و دو کشور چین و پاکستان,اقدامات هند به منظور حفظ و برقراری نظم در منطقه, با مشکلات فراوانی مواجه بود. اما امروزه تمامی قدرتهای بزرگ، به ویژه ایالات متحده و چین، از مواضع هند در جهت تشویق همگرایی اقتصادی منطقه ای حمایت میکنند.نمونهُ اخیر آن را میتوان در بیانیه نشست گروه آ.سه.آن مشاهده کرد که از تلاشهای هند در این زمینه تقدیر به عمل آمد و کشورهای عضو به همراه ژاپن، چین و هند، بر سر تشکیل یک منطقه آزاد تجاری تا سال 2015 به توافق رسیدند. به علاوه، محیط بین المللی نیز بستر مناسبی برای حل اختلاف هند و پاکستان فراهم آورده است. بدین معنا که موضوع کشمیر، پیوسته از تأثیرگذاری و اهمیت کمتری در نوع رابطه هند با قدرتهای بزرگ برخوردار میشود که همین امر، امکان دستیابی به مصالحه بین هند و پاکستان را افزایش میدهد؛ این در حالی است که به طور سنتی, ایالات متحده از مواضع پاکستان در مقابل هند حمایت میکرد و هند نیز به منظور برقراری توازن در مقابل آنها، محورشوروی و چین را شکل داده بود.
اما این روند سنتی اواخر دههُ 1990 دستخوش تحول شد و حمایت ایالات متحده از هند در قبال کاهش منازعه کشمیر در سال 1999، نقطه عطفی در روابط هند با ایالات متحده ایجاد کرد و این تصور را که واشنگتن همواره در مناقشات منطقهای،سیاستهای همسویی با پاکستان را اتخاذ میکند، با چالش مواجه کرد؛ هر چند که هند به روشهای مهار بحران بوش که از دخالت مستقیم در مناقشه خودداری میکند, در مقایسه با رویکرد تجویزی کلینتون، دیدگاه خوشبینانهتر و مثبتتری دارد.
هند سعی دارد تا روابط خود با پاکستان را عادی سازد تا از یک سو اختلافات فیمابین دو کشور کاهش یابد و از سوی دیگر، به ارتقای موقعیت منطقه ای و بین المللی خود کمک کند.در همین راستا، هند برای اولین بار مذاکرات جدی را با پاکستان آغاز کرده است و دو طرف در مورد شاخصههای اطمینان ساز به تفاهم رسیده اند.در همن راستا، مان موهان سینگ، نخست وزیر هند، مشخصاَ ابراز داشته که از تمام ظرفیتهای سیاسی خود در جهت دستیابی به راه حل دیپلماتیک با پاکستان استفاده خواهد کرد.به علاوه، اگرچه وی ایده صرف نظر کردن از کشمیر را کاملاً منتفی دانسته است، و بارها اعلام کرده که کشورش هرگز و تحت هیچ عنوان از کشمیر چشمپوشی نخواهد کرد، اما همواره بر تلاش دو کشور در جهت ایجاد شرایط مطلوب زندگی برای تمام افرادی که در سراسر خط کنترل زندگی میکنند، تاُکید کرده است.
اراده جدی دو کشور، بر کنترل و مدیریت بحران و حل اختلافات فیمابین، متمرکز شده است و در همین راستا، رهبران دو کشور پایبندی خود نسبت به تداوم گفتگوها را متعهد شدهاند و حتی تأُکید کردهاند که در صورت بروز خشونتهای احتمالی نیز این روند را ادامه دهند؛ این موضوع، میتواند نقش مهمی را در پیشبرد حل اختلافات ایفا کند. دو کشور اقدامات تسهیل کننده و مثبتی نیز به انجام رساندهاند از قبیل: گسترش ارتباطات و پیوندهای مردمی، تسهیل قوانین اخذ ویزا و راه اندازی یک خط اتوبوس بین مناطق تحت کنترل دو کشور که در اقدامی نمادین، توسط نخست وزیر، مان موهان سینگ، صورت گرفت.به علاوه، آنها میانگین تجارت دوجانبه را از طریق بازگشایی مجدد مسیر جاده ای و نیز انجام گفتگو بر سر تجارت مستقیم میان دو کشمیر، افزایش داده اند.
نتیجه گیری
استراتژی سیاست خارجی هند پس از جنگ سرد، تغییر شرایط بین المللی و افزایش قدرت این کشور، توان باز تعریف نظم منطقه ای را به آن اعطا کرده است.
بحران کشمیر، یکی از نمادهای افزایش توان هند در بازتعریف نظم منطقه ای به شمار می آید.البته در میان متغیرهای تاُثیرگذار بر حل این بحران، باید به ارتقای نقش اقتصاد در تعاملات میان کشورهای منطقه نیز توجه ویژه داشت؛ زیرا این امر باعث شده است تا اولاً ثبات و تداوم آن برای کشورهای منطقه حائز اهمیت شود و ثانیاً منافع مشترک و همپوش پدید آید که این دو، در ترکیب با یکدیگر، زمینه های اولیه نیل به صلح در بحران کشمیر را فراهم آوردهاند.
شایان ذکر است که هند با به کارگیری دیپلماسی پیچیده و بسیار دقیق، تاکنون توانسته است در ارتباط با مسئله کشمیر که اغلب جمعیت آن را مسلمانان تشکیل میدهند، در مقابل کشورهای مسلمان قرار نگیرد و حتی رابطه خوبی با بسیاری از آنها داشته باشد.همچنین هند پیوسته سعی کرده تا از بینالمللی شدن موضوع کشمیر جلوگیری کند. همان گونه که پیشتر اشاره شد، طی موافقتنامه شیملا در سال 1972 بین هند و پاکستان، هند این اختلاف را در حد اختلاف مرزی صرف، بین دو کشور نگاه داشت و سعی کرد تا از ارجاع این موضوع به سازمانها و مجامع بینالمللی جلوگیری کند، چه اینکه تاکنون در این امر، موفق نیز شده است.
ذکر این نکته ضروری است که این گفتگوها، گام های اولیه در جهت دستیابی به صلح در بحران کشمیر به شمار می آید؛ بی شک مسیر صلح، مسیری به شدت ناهموار و طولانی است.