08 July 2006
مقدمه
آمریکا برای ورود به مرحله اشغال عراق نیاز به طی یک سلسله مقدماتی داشت که در پی اقدام عراق به اشغال کویت، آمریکا ظرف 13 سال ( 1990 تا 2003) این مقدمات را از طریق تضعیف بنیانهای حکومتی عراق در داخل و تخریب فضای بین المللی علیه عراق فراهم کرد تا بهنگام اشغال عراق با کمترین هزینه و مقاومتی به اهداف خود برسد. متقابلاً دولت عراق نیز طی این مدت دست به اقداماتی در عرصه داخلی و خارجی زد تا مانع تهاجم آمریکا شود. این گزارش تحلیلی، به وضعیت عراق در آستانه تهاجم نظامی آمریکا در صحنه داخلی وبین المللی که نتیجه اقدامات طرفین تا قبل از آغاز تهاجم گسترده نظامی آمریکا به عراق در 19 مارس 2003 میباشد اشاراتی دارد تا زمینهای برای بررسیهای تفصیلی پژوهشگران در این موضوع مهیا سازد.
الف- وضعیت عراق در صحنه داخلی:
1- نتایج تحریمهای بین المللی:
عراق به مدت 13 سال تحت شدیدترین تحریمها از سوی سازمان ملل قرار داشت، به گونهای که تا آن زمان تحریمهایی به این گستردگی علیه هیچ کشوری اعمال نشده بود. عراق کشوری نفت خیز و دارای بودجهای با 90% وابستگی به فروش نفت بود و تا قبل از تحریمها روزانه حدود 5/2 میلیون بشکه نفت صادر می کرد. در پی ممنوعیت فروش نفت این کشور، مردم تحت فشار شدیدی حتی برای تأمین مایحتاج اولیه روزانه خود برای نجات از گرسنگی قرار گرفتند. سازمان ملل برای تسکین بخشیدن به آلام مردم عراق پذیرفت تا با صدور مجوزی اجازه فروش نفت محدود عراق برای تأمین بخشی از مایحتاج اولیه زندگی مردم را بدهد، اما حکومت صدام با این امر مخالفت میکرد تا شاید تحریمها از اساس بر چیده شود، اما ناگزیر به عقب نشینی شد و نهایتاً پس از 6 سال از اعمال تحریمها، عراق و سازمان ملل به فرمول ”برنامه نفت در مقابل غذا“ دست یافتند تا این کشور بتواند با فروش میزان محدود و کنترل شده نفت ما یحتاج اساسی را برای مردم خود فراهم نماید. پول نفت به حساب سپرده واریز و با نظارت کمیته تحریم بر اساس قطعنامه 661 شورای امنیت، قراردادهای منعقده مورد تأیید قرار میگرفت و از سوی کمیته مزبور گشایش اعتبار میشد و کالاهای وارداتی با نظارت بازرسان سازمان ملل توسط دولت عراق میان مردم توزیع میشد.
راهبرد دولت عراق به تصویر کشاندن هزینههای انسانی این تحریمها برای جلب همدردی و برانگیختن عواطف انسانی در سطح جهانی بود. بر اساس گزارش دولت عراق سالانه حداقل یکصد و بیست هزار نفر در نتیجه این تحریمها به ویژه به خاطر سوء تغذیه و کمبود امکانات بهداشتی و درمانی از بین میرفتند. این راهبرد دولت عراق تا حدودی مؤثر بود. اگرچه صدام خواهان لغو کامل تحریمها بود، اما در پی انتشار خسارات انسانی ناشی از تحریمهای گسترده، دامنه تحریمها محدودتر گردید و از آن به عنوان ”تحریمهای هوشمند“ یاد شد. آمریکا تحریمهای هوشمند را نوعی موفقیت در جهت تثبیت اصل تحریمها در مقابل بر چیده شدن تحریمها خواند. در این میان، روسها، فرانسویها و چینیها در برنامه نفت مقابل غذا بیش از دیگر کشورها منتفع شدند.
2- جدا شدن شمال عراق :
اگر چه منطقه کردستان عراق از سال 1970 میلادی دارای نوعی خود مختاری محلی بود، اما پس از بیرون راندن عراق از کویت، سه استان سلیمانیه، اربیل و دهوک از جمع 18 استان عراق به عنوان مناطق کاملاً خود مختار اعلام شدند و به صورت کامل از سیطره رژیم صدام خارج گردیدند و حتی مرزهای کردستان عراق با کشورهای ترکیه و ایران نیز از کنترل دولت مرکزی خارج شد و فقط دولت مرکزی عراق موظف بود 13% از درآمد فروش نفت را بدون هر گونه دخل و تصرفی به این منطقه اختصاص دهد تا زیر نظر کمیته تحریم سازمان ملل توسط دولتهای خود مختار تحت سیطره دو حزب اتحادیه میهنی و دمکرات کردستان هزینه شود.شیعیان در جنوب عراق هم مترصد استفاده از چنین فرصتی بودند، اما موفق نشدند.
3- تخریب زیر ساختهای کشور:
خسارات ناشی ازجنگ 8 ساله با ایران و عملیات بیرون راندن عراق از کویت که طی 38 روز متوالی با بمبارانهای گسترده هوائی روبرو بود و حملات هوایی مستمر 13 ساله آمریکا و انگلیس در گشتهای هوایی به مواضع عراق ودر کنار آن اعمال تحریمها و توقف هرگونه فعالیتهای بازسازی، زیر ساختهای اقتصادی، صنعتی، کشاورزی، ارتباطاتی و مواصلاتی عراق را در آستانه نابودی کامل قرار داده بود.
4- نابودی توانمندی نظامی و موشکی:
بلا فاصله بعد از بیرون راندن عراق از کویت ودر پی حملات موشکی عراق به رژیم اشغالگر قدس، آمریکا با به تصویب رساندن قطعنامه 687 درشورای امنیت سازمان ملل که شدیداللحنترین قطعنامه علیه این کشور محسوب میشد، عراق را وادار کرد تا زیر نظر بازرسان سازمان ملل تمامی سلاحهای شیمیایی و بیولوژیک و تجهیزات مربوطه، برنامههای هستهای و حتی بخشی از سلاحهای متعارف از جمله کلیه موشکهای بالستیک با برد بیش از 150 کیلومتر خود را منهدم نماید.در طول 13 سال پس از آن نیز نظارت شدید و تحقیرآمیزی بر فعالیتهای بخشهای مختلف نظامی عراق به عمل آمد و با توجه به تخلف مختصر عراق در تولید موشکهای جدید با برد 180 کیلومتر، تنها چند ماه قبل از تهاجم نظامی آمریکا، شورای امنیت بر اساس قطعنامه 1441 با دادن یک فرصت یک ماهه این بخش از توانمندی جدید نظامی عراق را نیز به دست عراقیها منهدم کرد. سیستمهای پدافند نظامی عراق نیز در طول این 13 سال کاملا منهدم و غیر از چند مجموعه که عراق توانسته بود با معامله پنهان از اکراین وارد نماید توان دیگری در پدافند برایش باقی نمانده بود.
5- زمین گیر بودن نیروی هوایی :
عراق در دوران تحریم با ممنوعیت پروازی در بالای مدار 36 درجه و پائین مدار 33 درجه یعنی بیش از 70% خاک کشورش مواجه بود و اجازه نداشت از هواپیما یا هلی کوپتر حتی در بخش غیر نظامی استفاده نماید. اگرچه صدام در سه سال آخر حکومت خود علیرغم ممنوعیت پروازی، در بخش غیر نظامی، پروازهای نمادین را راه اندازی کرد، اما در بخش نظامی کاملاً خود را مقید نگاه داشت. تعداد محدود هواپیماهای نظامی ناوگان هوایی عراق و عدم تامین قطعات و نگهداری، عملاً نیروی هوائی عراق را زمین گیر کرده بود.
6- بی انگیزگی فرماندهان نظامی و مسئولین امنیتی:
حکومت صدام عمدتاً بر سه پایه نظامیان، مأموران امنیتی و بعثیها اداره میشد. اکثر فرماندهان که به سیاستهای رژیم اعتقادی نداشتند و تحت تاثیر حاکمیت رعب و وحشت بودند، انگیزه جدی برای دفاع از رژیم نداشتند و حتی آمریکا توانسته بود در لایههایی از آنها نفوذ اطلاعاتی پیدا کند و آنها را به کار بگیرد. بدنه نیروهای مسلح و امنیتی نیز فاقد انگیزه بود. راهبرد صدام تقویت آموزش نظامی شاخههای حزب بعث و سازماندهی آنها و تقسیم عراق به 4 منطقه عملیاتی تحت فرماندهی عالی نظامی 4 تن از نزدیکان خود و همچنین بسیج نیروهای داوطلب غیر عراقی برای ایجاد سپر انسانی و جنگ با مهاجمین آمریکایی بود. بر این اساس طی چند ماه قبل از آغاز جنگ، بیش از 5000 نفر عرب را به عراق آورد و آنها را سازماندهی کرد. مقاومت محدود سه روزهای نیز که قبل ازسقوط بغداد صورت گرفت عمدتاً از سوی این نیروهای داوطلب وارداتی بود که تحت عنوان مجاهدین برای جهاد با آمریکا با کمک دولت عراق به آن کشور وارد شده بودند.
7- جدایی مردم از حاکمیت:
رژیم صدام صرفنظر از تعداد معدودی از وابستگان به رژیم فاقد پایگاه مردمی بود. امید به زندگی در میان مردم عراق نابود شده بود. مردم در دوران بعثیها واز سال بعد از روی کار آمدن صدام، طی 23 سال (1980-2003) در جنگ و تحریم به سر برده بودند و آن را نه هزینه دفاع از کیان کشور بلکه به خاطر جاه طلبیهای صدام میدیدند. مردم عراق، به خصوص در دوران پس از اشغال کویت، در بدترین شرایط که همراه با تحقیر هویت ملی بود، به سر میبردند و این وضعیت را ناشی از بی درایتی حاکمان عراق میدانستند و لذا هیچ انگیزهای برای دفاع از رژیم عراق نداشتند.حتی مقاومت علیه اشغالگران را در آن مقطع خدمت به رژیم صدام می دیدند، اما پس از سرنگونی صدام با مقاومت، ماهیت دفاع از استقلال کشور به تدریج شکل گرفت.
راهبرد صدام تلاش برای ایجاد انگیزه در مردم، برگزاری انتخابات نمایشی مجلس ملی، انجام اصلاحات در حزب بعث، روی کار آوردن چهرههای جدید، گرایش به جوانگرایی، کاهش نسبی محدودیتهای اعمالی علیه شیعیان( باز سازی عتبات مقدسه و اجازه برگزاری نماز جمعه) و رنگ و لعاب دینی بخشیدن به اظهارات و تصمیمات دولت بود، اما جدایی مردم از دولت به قدری عمیق بود که این تلاشها موثر واقع نشد. بدیهی است عملیات فشرده و سنگین روانی آمریکا در تبلیغات علیه رژیم در سالهای آخر نیز بیتاثیر نبوده است.
ب- وضعیت عراق در صحنه خارجی:
1- تخریب چهره عراق در سطح بین المللی:
دولت عراق یک رژیم اشغا لگر و متجاوز به دو همسایه خود و بیرحم نسبت به مردم خود تلقی میشد که پرونده سیاهی در قتل عامهای دسته جمعی دارد. علاوه بر این، صدور 16 قطعنامه الزامآور و تعهد آفرین علیه این رژیم و نقض تعهدات و پنهانکاری در همکاری با بازرسان سازمان ملل و فضاسازی سنگین آمریکا به خصوص در شرایط امنیتی حاکم بر جهان پس از 11 سپتامبر در قالب وارد آوردن اتهام ارتباط این رژیم با القاعده و نگرانی از مجهز شدن القاعده به توانمندی سلاح کشتار جمعی در پرتو این ارتباط، از دولت عراق یک چهره مخرب امنیت بین الملل و منشا تهدید ساخته بود. راهبرد دولت عراق نیز در خنثی سازی این فضا در دو مسیر بود:
1-1- برقراری ارتباط با ملتها از طریق توجیه و تطمیع چهرههای جنجالی (از جمله ژیرینوفسکی نماینده دومای روسیه و جورج گالوی نماینده مجلس عوام انگلیس) و نیز راه اندازی جریانات سیاسی تبلیغی درکشورهای مختلف جهان و به خصوص در سطح اروپا در مخالفت با جنگ. همچنین راه اندازی کارناوالهای تبلیغاتی از اروپا تا عراق از طریق مسیر زمینی در جهت همدردی با مردم عراق، که برگزاری تظاهرات در کشورهای مختلف نیز در همین راستا صورت میگرفت. سفارتخانههای عراق در کشورهای مختلف این اقدامات را در رأس برنامههای خود قرار داده بودند.
1-2- راهبرد دوم ایجاد اختلاف در میان اعضای دائم شورای امنیت و شکستن اجماع میان آنها با دادن سهم بیشتر در فرصتهای اقتصادی در عراق و تلاش در ایجاد شکاف میان اروپا و آمریکا به خصوص از طریق فروش نفت به یورو در مقابل دلار و کلاً جایگزین کردن یورو به جای دلار در برنامه نفت مقابل غذا بود. آمریکا در ابتدا مقاومت کرد اما چون اروپا برای منافع خود از ایده صدام حمایت کرد، مجبور شد بدون درگیری به آن تن دهد. این راهبرد صدام برای مدت چهار سال ( 1998-2002) به جدایی نسبی اروپا از آمریکا و عدم اجماع در قطعنامههای سازمان ملل منجر شد، اما آمریکا توانست با قطعنامه 1441 در 8 نوامبر 2002مجددا به اجماع علیه عراق در شورای امنیت دست یابد. ضمناً عراق به خاطر عدم پرداخت حق عضویت در سازمان ملل از حق رأی در کمیتههای مختلف سازمان ملل محروم شده بود.
2- جایگاه عراق در اتحادیه عرب:
عراق که در سال 1945 از بنیانگذاران اتحادیه عرب بود و خود طراح اخراج مصر از اتحادیه به خاطر امضای معاهده کمپ دیوید به شمار میرفت، پس از اشغال کویت، عضویت آن در این اتحادیه به حالت تعلیق در آمد و 10 سال طول کشید تا این کشور مجدداً به اجلاس اتحادیه عرب دعوت شود.روابط دولتهای عربی با صدام بسیار سرد شده بود. راهبرد صدام تحریک احساسات مردم عرب در مسئله فلسطین و استفاده از خلأ موجود در جهان عرب به لحاظ وجود یک رهبر انقلابی و کاریزماتیک پس از جمال عبدالناصر بود. شلیک موشک به اسرائیل و راه اندازی جریان تبلیغی برای ثبت نام داوطلبین آزادی قدس و رژه مسلحانه هفت میلیون نفری این داوطلبان در شهرهای عراق، مخاطب قرار دادن امت عربی، انتقاد از رهبران و حکام عرب و پرداخت مبالغ قابل توجهی از پول برنامه نفت در مقابل غذا به خانوادههای شهدا و مجروحان انتفاضه فلسطین تاکتیکهای این راهبرد بود که تا حدودی هم اثرات مقطعی بر جای گذاشت.
3- بازی روسیه:
با توجه به اینکه پیمان نظامی میان عراق و روسیه به قوت خود باقی بود، صدام در خصوص پشتیبانی سیاسی روسیه حساب باز کرده بود .بر اساس تحلیل صدام، امکان قیام مخالفان در داخل کشور منتفی بود و احتمال وقوع کودتا از داخل وجود نداشت. مخالفان خارج از کشور نیز فاقد توانائیهای لازم برای سرنگونی رژیم بودند. عملیاتهای مکرر نظامی آمریکا و انگلیس هم اگر چه خساراتی را وارد می کرد، اما هیچ گاه نمیتوانست منجر به سرنگونی رژیم شود. در نتیجه، صدام تنها راه سرنگونی را در اشغال کشورمی دید. وی اعتقاد داشت آمریکا بدون مجوز سازمان ملل دست به اشغال عراق نمیزند و در شورای امنیت نیز روسیه بر اساس قولی که داده بود، مانع صدور چنین مجوزی خواهد شد. اما وی از این نکته غافل بود که ممکن است آمریکا با دور زدن شورای امنیت دست به تهاجم نظامی علیه عراق بزند.
4- عدم وابستگی دنیا به نفت عراق:
عراق که در اواخر عمر رژیم صدام روزانه حدود دو میلیون بشکه نفت صادر می کرد، به دلیل استفاده از نفت به عنوان ابزاری در به کرسی نشاندن خواستههایش مکرراً دست به توقف صادرات نفت میزد. لذا صادرات نفت عراق از حالت منظم خارج شده بود و به نوعی دنیا را به این نتیجه رسانده بود تا حساب جدی روی نفت عراق باز نکند و خود را به آن وابسته نسازد. از سوی دیگر، آمریکا بر این باور بود که جنگ چند هفته بیشتر به طول نخواهد انجامید و بلا فاصله صادرات نفت عراق در حجم بالاتری از سر گرفته می شود . صدام مقدمات به آتش کشیدن چاههای نفت عراق را نیز فراهم کرده بود و بدین منظور یک رشته عملیات روانی را نیز آغاز کرد، اما فرصت اجرای آن را نیافت. قیمت نفت نیز با بالا گرفتن بحران، افزایش معنی داری نیافت.
5- موقعیت صدام در عرصه بین المللی:
صدام در کشورش هم رهبر بود، هم رئیس جمهور و هم نخست وزیر. وی عزت ابراهیم، طه یاسین رمضان و طارق عزیز را به ترتیب به عنوان معاونین خود در این سه پست قرار داده بود. همه چیز در عراق حول یک نفر میگردید و این امر از او یک دیکتاتور در عرصه بینالمللی ساخته بود. صدام طی 13 سال تحریم هیچگاه به خارج از عراق سفر نکرد. دیدارها و ارتباطات تلفنی وی با رؤسای کشورها قطع شده بود و به دلایل امنیتی در انزوای بین المللی بسر می برد و فاقد هر نوع حامی در سطح رهبران کشورها و حتی در میان اعراب بود.
6- تأثیر عملیات آمریکا در افغانستان:
در حافظه ملت آمریکا کابوس خسارات سنگین آمریکا در جنگ کره و جنگ ویتنام سنگینی میکرد، اما بعد از تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان در 7 اکتبر2001 و سرنگونی رژیم طالبان و سهلالوصول بودن این عملیات برای آمریکا شرایط روحی مناسبی در داخل آمریکا و برای سربازان آمریکایی فراهم شد و متقابلاً شرایط روحی بدی برای عراقیها به وجود آمد.
نتیجه گیری:
آمریکا برای آغاز تهاجم نظامی گسترده به عراق باید در سه حوزه ایجاد آمادگی می کرد:
الف- افکار عمومی داخل آمریکا و اخذ موافقت کنگره و آمادگی نظامی.
ب- فضای بین المللی در ابعاد رسمی و رسانهای.
ج- فراهم شدن شرایط مناسب در داخل عراق.
آمریکا در هر سه حوزه کار را پیش برده بود. در حوزه اول کاملا موفق بود . در حوزه دوم اگرچه دست یابی به اجماع در مورد قطعنامه 1441 یک موفقیت بود، اما آمریکا نتوانست به یک تفسیر واحد از ترجمان لغت عواقب جدی که در قطعنامه فوقالذکر به عنوان اولتیماتوم به عراق داده شده بود در شورای امنیت دست یابدو لذا بدون مجوز شورا عملیات را آغاز کرد. در حوزه سوم آمریکا قبل از عملیات مطمئن شده بود که عراق دارای توان برخورد نظامی نیست. سیستمهای پدافندی و موشکی آن کاملا نابود شده بود. آمریکا در مقابل خود ارتشی را نمیدید و نیروی مقاومتی در داخل و عکسالعمل جدی در سطح منطقهای یا بینالمللی را نیز پیشبینی نمینمود. آمریکا برای بیرون راندن عراق از کویت پانصد هزار نیرو به منطقه آورد و 38 روز آتش بر سر ارتش عراق ریخت و بعد عملیات زمینی را آغاز کرد، اما در این مرحله که حوزه عملیاتی آن به مراتب گسترده تر بود، یک سوم نیروهای قبل را کافی دید و دیگر نیازی نیز به حملات هوائی به عنوان مقدمه احساس نکرد و به طور همزمان تهاجم زمینی و هوایی را آغاز کرد. علاوه بر این، آمریکا برخی از عناصر کلیدی را نیز خریده بود. لذا وقتی مشاهده می کنیم که رئیس جمهور آمریکا به کرات اعلام می کند ایران عراق نیست و هر تهدیدی استراتژی خاص خود را می طلبد، این امر ریشه در نا کامی آمریکا در ایجاد آمادگی در سه حوزه فوق الذکر در قبال ایران دارد.