23 October 2005
مقدمه:
ملک فهد طی سالها فرمانروایی خود در پی مدرنیزاسیون پادشاهی صحرایی عربستان سعودی و همچنین ایجاد توازن بین تغییرات سریع از یک سو و سنت قبیلگی و ارتدوکسیزم وهابی از سوی دیگر بود. اما ده سال پیش وقوع یک حمله مغزی او را به رهبری کم رمق در سیاست عربستان بدل کرد و از قضا، این امر هنگامی اتفاق افتاد که عربستان یعنی بزرگترین تولیدکننده نفت جهان پرآشوبترین دوران تاریخ خود را از سر میگذراند. اینک ملک عبدالله که باهوشتر، محبوبتر، عملگراتر و اندکی ملیگراتر از فهد است، زمام امور را در دست گرفته است. او میراث فهد یعنی نوسازی و توازن را استمرار میدهد. اما نوسازی عبدالله در پرتو روابط جدید با آمریکا و ظهور متغیرهای جدید که به آن اشاره میشود، این بار بیشتر ماهیتی سیاسی – حکومتی خواهد داشت تا اقتصادی و اجتماعی و در توازن گرایی او نیز عنصر قاطعیت مدخلیت بیشتری نسبت به باجدهی خواهد یافت. مقاله حاضر به تقویت همین فرض میپردازد.
فهد فرزند بنیادگذار دولت سعودی ملک عبدالعزیز بود که در سال 1923 به دنیا آمده بود و در سال 1982 به عنوان پنجمین پادشاه خاندان آل سعود به این مقام دست یافت. وی دوره آموزش ابتدایی را در مدرسهای که عبدالعزیز اختصاصاً برای 42 فرزند خود تأسیس کرده بود، با غلظت دینی فراوان، طی کرده بود. او به خوشگذرانی علاقمند بود و اغلب در سفر به سر میبرد. اما در اواخر دهه دوم زندگی خود به حجاز فراخوانده شد و به او گفته شد که جانشین مقامی است که خود باید آن را شکل داده و تکامل بخشد و فهد نیز چنین کرد. عربستان که با وجود منابع غنی نفت، اجتماعی فقیر و قبیلگی بود، به طور ناگهانی و سریع و البته با کمکهای خارجی به سوی تغییر شتافت. فهد در سال 1953 اولین وزیر آموزش و پرورش در سطح ملی بود. او اولین سیستم فراگیر آموزشی را بنیاد نهاد که از 30 هزار دانشآموز اینک به 2/3 میلیون دانشآموز و دانشجو رسیده است که در هفت دانشگاه، 83 مدرسه عالی و کالج و 18 هزار مدرسه در سراسر کشور مشغول به تحصیل میباشند. در سال 1962، فهد وزیر کشور شد و به دنبال قتل ملک فیصل و جانشینی او توسط ملک خالد ، فهد حاکم دو فاکتوی عربستان طی هفت سال سلطنت او بود. ملک خالد شخصیتی غیر سیاسی و متشرّع داشت. فهد رسماً در سال 1982 پس از مرگ خالد به سلطنت رسید.
شرایط سیاسی – اجتماعی منطقه در دوران سلطنت فهد
او درست 3 سال پس از تأسیس نظام جمهوری اسلامی بر سر کار آمد؛ یعنی سالهایی که بیم و هراس، دولتهای کوچک منطقه خلیج فارس و خاورمیانه عربی را فرا گرفته بود و اسلامگرایان برای تصرف شهر مکه و خانه خدا دست به اقدام نظامی زده بودند. انقلاب اسلامی، این ایده را در سراسر منطقه پراکنده بود که حکومتهای عربی و مخصوصاً حکومت سعودی به معنای واقعی مسلمان نیستند. این تحولات در کنار اشتهای ملک فهد به زنبارگی و قماربازی، سبب شد تا پادشاهی سعودی به جای اتکا بر ارزشهای لیبرال به ارزشهای سنتی و دینی روی آورد نمونه این امر تأسیس پلیس مذهبی بود که وظیفة آن اجرای قوانین سختگیرانه در خصوص حجاب زنان و ممانعت از اختلاط زنان و مردان بود. روشن بود که فهد نمیخواست ایران شیعی کلید دار اسلامیت باشد و گوی سبقت را از پادشاهی سنی عربستان برباید، پادشاهیای که خود عرصه ظهور اسلام بوده است. از اینرو، فهد عنوان خادم حرمین شریفین را برای خود انتخاب نمود و میلیونها دلار برای تقویت نهادهای دینی و گسترش مدارس دینی بنیادگرا خرج کرد.
در حالی که علمای وهابی و جامعه دینی عربستان و منطقه خلیج فارس خود در برابر داعیههای سیاسی تشیع و انقلابیگری آن تحریک شده بودند و میخواستند در مسابقةاسلامی بودن از ایران شیعی سبقت بگیرند، فهد ناخواسته و در جهت خواستهای آمریکا، فضای مالی و فکری لازم برای رشد داعیههای سیاسی اسلامگرایی سنی را در اختیارش نهاد. نتیجه آن شد که در سالهای دهه 1980 دولت سعودی به همراه مجامع بنیادگرای تقویت شده آن و نیز دولت پاکستان، مسلمانان سنی را برای نبرد با نیروهای اشغالگر شوروی در افغانستان به آن کشور گسیل داشتند. میلیونها ریال سعودی به این کار اختصاص یافت و تحت حمایتهای دولتی، هزاران تبعة سعودی و از جمله اسامه بن لادن به جنگ علیه شوروی برخاستند. در بیانیههای رسمی دولت سعودی فهد ”حامی استوار مجاهدین“ لقب گرفت.
آغاز تعارض
اما پایان خوشایند داستان اشغال افغانستان توسط شوروی، به آغاز داستان ناخوشایند سیاستگرایی مذهب وهابیت در عرصة بینالمللی بدل شد. به ویژه اینکه بعد از خروج شوروی از افغانستان (1989) فهد، همچون پاکستان و آمریکا، مجاهدین را به حال خود گذاشت و در کنترل وهدایت افکار انقلابی آنان چندان اقدامی نکرد. در نتیجه بعد از شوروی، مجاهدین تدریجاً - و مشخصاً از سال 1990 - خشم انقلابی و مسلکی خود را متوجه آمریکا یعنی تنها ابرقدرت باقی مانده کردند که در نتیجة آن حادثه 11 سپتامبر پدید آمد. سیاست فهد سالها قبل از ظهور رویکرد اسلامی در سیاست عربستان آن بود که به رغم ساختارهای عمیقاً قبیلگی عربستان، این کشور را در روند مدرنیزاسیون در میان کشورهای عربی پیشگام سازد و این سیاست بذرهای وحشت را در میان محافظهکاران مذهبی عربستان پاشیده بود. بنابراین، رادیکالیزم سنی همچون کمانی کشیده شده، مترصد انگیزه و فرصت برای جاری شدن بود. هنگامی که صدام حسین در سال 1990 به کویت حمله کرد، فهد از بیم حمله صدام به عربستان، پذیرای صدها هزار نظامی، آمریکایی و غربی و از جمله نظامیان زن غربی شد. پذیرش حضور نظامیان بیگانه در خاک عربستان خشم بیسابقه مسلمانان جهان عرب و مخصوصاً بنیادگرایان را برانگیخت و نگرانیهای قبلی بنیادگرایان را به مجرای خصومت و دشمنی با فهد وارد کرد. از میانه دهة 1990 بمبگذاریها و اقدامات مسلحانه علیه منافع آمریکا در خاک عربستان شروع شد. حکومت عربستان که پیشنهاد بنلادن را دایر بر استفاده از مجاهدین به منظور اخراج صدام از کویت به جای توسل به نیروهای غربی رد کرده بود، بن لادن را در دشمنی با حکومت فهد راسختر کرد.
به علاوه، بحران کویت از لحاظ مالی نیز برای عربستان بسیار پرهزینه بود. 60 میلیارد دلار هزینه جنگ همراه با کاهش قیمت نفت، فهد را مجبور کرد که از اسرافکاریهایی که هدف آن جلب وفاداری اتباع به خاندان سعودی بود، بکاهد. آموزش، خدمات بهداشتی و دیگر خدمات رایگان برای خرید خانه و تجارت محدود شد. تنها در اواخر سال 2004 بود که با افزایش نسبی قیمت نفت، دولت عربستان برای اولین بار پس از حدود ده سال بودجه متوازنی یافت. سکته مغزی حافظه کوتاه مدت فهد را زایل ساخت و توان ذهنی او را برای تمرکز بر
امور مملکتی از میان برد. قبل از سکتة مغزی نیز او از دیابت، ناتوانی پاها و ورم مفاصل رنج میبرد. او در سالهای آخر عمر با عصا و سپس با صندلی چرخدار راه میپیمود. او در سال 2002 در شهر ژنو مورد عمل جراحی آب مروارید قرار گرفت و سال بعد در ریاض مجدداً این عمل بر روی او انجام شد. وی چند روز قبل از اینکه در ژنو مورد عمل جراحی آب مروارید قرار گیرد، عمل دیگری را برای خارج کردن لختههای خون از چشمش از سر گذرانده بود.
عیادتکنندگانی که بعد از سال 1995 یعنی زمان سکته فهد او را دیده بودند، میگفتند که او هشیاری اندکی نسبت به وقایع اطراف داشت و کسانی را که با او دست میدادند نمیشناخت. مقامات عالیرتبه خارجی فقط میتوانستند زمان کوتاهی او را ملاقات کنند. همچنین واکنشهای او نیز اصلاً قابل پیشبینی نبود و از اینرو تحت مراقبت شدید اعضای خانوادهاش قرار داشت. براین اساس، فهد، به طور ناخواسته، اصلیترین عامل رشد افراطگرایی سنی بود زیرا او در سالهای آغاز فرمانروایی خود برای تقویت جایگاهش امتیازاتی ساختاری به تندروهای وهابی بخشید، اما از دیگر سو، در اقدامی که بعدها معلوم شد متناقض با اقدام اولیه اوست، عربستان را به آمریکا نزدیکتر ساخت به گونهای که به دنبال حمله عراق به کویت، خاک این کشور را در اختیار نظامیان آمریکایی قرار داد، کاری که بسیاری از محافظهکاران وهابی را خشمگین ساخت. فهد در سالهای آخر عمر، بیشتر حالت فرمانروای تشریفاتی را داشت. روابط نزدیکی که او شخصاً بین دولت سعودی و آمریکا برقرار کرده بود، با انفجارهای 11 سپتامبر 2001 به افول گرایید. بنابر گزارش منابع غربی از 19 حمله کننده به برجها، 16 تن از اتباع سعودی بودند و بسیاری از غربیها از دولت سعودی برای تأسیس و تقویت مدارس دینی وهابی که ایده رادیکالیزم دینی را ترویج میدادند، انتقاد کردند.
ظهور شاهزاده عبدالله
از حادثه 11 سپتامبر به بعد، بیشتر احساس میشد که شاهزاده عبدالله زمام امور دولت سعودی را در دست گرفته است. عبدالله در همان حال که از روابط نزدیک با آمریکا نگران بود، بر اعمال محدودیتهای قانونی بر فعالیت ستیزهجویان مذهبی که به ویژه از دو سال پیش حملاتی را علیه اهداف غربی در عربستان ساماندهی میکردند، نظارت میکرد. به علاوه، او مبارزهای تبلیغاتی را علیه مواعظ و آموزشهای تندروانه در پیش گرفت و در کنار آن اولین انتخابات شهرداریها را در سال جاری به پایان رسانید. کنترلهای سخت بر روی فعالیتهای نظامیگرایان وهابی همزمان با بروز اختلاف بین عربستان و آمریکا اعمال میشد. برای مثال، دو کشور بر سر قیمت نفت منافع خود را متعارض دیدند. عربستان به عنوان بزرگترین صادر کننده نفت جهان که بر یک چهارم ذخایر شناخته شدة نفت زمین تسلط دارد و آمریکا که بزرگترین مصرف کنندة نفت جهان است، منافع متعارضی در کاهش یا افزایش قیمت نفت دارند. با رسیدن قیمت نفت به بشکهای بیش از 60 دلار، آمریکا بر عربستان به خاطر پمپاژ بیشتر نفت و کاهش قیمت آن فشار میآورد. احتمالاً اگر ملک فهد سلامت کافی میداشت کمتر از ملک عبدالله در برابر این نشانهها مقاومت میکرد. فهد زمانی درجزییترین اموردولتسعودی دخالت میکرد،اما درسالیان اخیر فقط یک نظارهگر بود.با اینحال، او در مراسم خاص و رسمی، در مواقعی که شاهزاده عبدا... حضور نداشت، ظاهر میشد.
به این ترتیب، میتوان ویژگیهای زندگی سیاسی فهد و عبدالله را با یکدیگر مقایسه کرد. زندگی سیاسی فهد دو مشخصه عمده داشته است. باور شخصی وی به مدرنیزاسیون اقتصادی – اجتماعی سریع که در برابر اقتضائات یک جامعه قبیلهای و متعصب، ضرورت بازی ظریفی را برای ارضای رهبران سنتی از یک سو و تسریع در تغییر نهادها از سوی دیگر ایجاب میکرد. این سیاست یعنی ایجاد توازنی سطحی بین اقتضائات قبیلگی و سرعت مدرنیزاسیون بیشتر به مذاکرات همدلانه و باجدهی به رهبران سنتی وابسته بود. باور شخصی فهد به تسریع در مدرنیزاسیون در همان ابتدای سلطنت وی، با الزام شخصی او به بیشتر مسلمان شدن همراه شد. ضرورت اسلامگرایی در دروان بعد از انقلاب ایران، موجب شد که توازنگرایی سطحی فهد در مواجهه با رهبران و نهادهای سنتی، پیچیدگی، ظرافت و جدیت بیشتری بیابد. دوران جدید و سخت توازنگرایی دولت سعودی پس از مرگ فهد نیز مطمئناً توسط ملک عبدالله استمرار خواهد یافت. دوران ملک عبدالله نیز عمدتاً دوران توازن و مدرنیزاسیون خواهد بود. اما دو چالش عمده پادشاه جدید را باید چالشهای ناشی از اسلامگرایی رادیکال و اسلامگرایی معتدل دانست. احتمالاً چالش اسلامگرایی معتدل که توأمان از ویژگیهای اسلامخواهی و تمایل به زندگی جمعی مدنیتر متأثر است، میراث مدرنیزاسیون اقتصادی – اجتماعی فهد را به سوی مدرنیزاسیون سیاسی – دولتی سوق میدهد و چالش اسلامگرایی رادیکال نیز پادشاه جدید را وا میدارد که قطار استمرار سیاست توازن خود را در ایستگاههایی از قاطعیت و خشونت متوقف سازد. دلیل عمده سیاست جدید، القاعده و اسلامگرایان رادیکال هستند. منابع آمریکایی – انگلیسی به موقعیت کوتاه مدت ملک عبدالله در حفظ ثبات امیدوارند، اما اعتقاد دارند که در دراز مدت این دولت ماندگار نخواهد بود و البته این دیدگاهی رایج و وسیع در میان تحلیلگران و سیاستمداران غربی است. واقعیت آن است که ناظران غربی دلایل معقول و قابل اتکایی برای سقوط دولت سعودی ندارند، اما تمایل عاطفی یا سلیقهای برای سقوط آن دارند. نکتة دیگر برای دولت آمریکا آن است که این کشور واقعاً تا چه اندازه میتواند یا باید در امور عربستان مداخله نماید تا اوضاع برای آن بدتر نشود. مثلاً بوش انجام انتخابات در عربستان را ستود اما نتیجه انتخابات پیروزی محافظهکاران بود. برای آمریکا، بحث بر سر دولتی محافظه کار نیست، بلکه بحث بر سر جامعهای محافظهکار و یا دورانی (گفتمانی) محافظهکارانه (در قیاس با منافع آمریکا) است.
نتیجهگیری:
احتمالاً ملک عبدالله همواره در مقابل فشارهای آمریکا سعی خواهد داشت در مراودات خود با این کشور وجود پویشهای مستقل جمعی در جامعه عربستان را به آن کشور یادآوری کند. به طور موازی ناسیونالیزم عربستانی در سیاست خارجی و گونهای اسلامگرایی مدنی – دولتی در سیاست داخلی رونق خواهد یافت. عبدالله میکوشد تحت فشارهای آمریکا، گرمای دیپلماتیک روابط خود را با واشنگتن حفظ کند، اما در عین حال گونه ملایمی از انزواگرایی عربستان در قیاس با نقشهای منطقهای گذشته آن قابل درک خواهد بود. زیرا عربستان در دوران ملک عبدالله با چالش تکوین هویت مدرن دولت و ظهور طبقة متوسط نوین مواجه است که هم از داخل طبقه شاهزادگان سعودی و هم از جامعه شهری عربستان برای خود سرباز میگیرد.
یک احتمال قابل تصور هم آن است که دولت ملک عبدالله در سطح منطقهای ابتکاراتی را برای کنترل و هدایت جریان اسلامگرایی مدنی یا دموکراسی خواهی ملایم در سیاست کشورهای خاورمیانه عربی آغاز کند و رهبری کشورهای عرب همسایه خود را در مسیری جدید بر عهده گیرد.