30 April 2011
تشديد مشكلات در زمينه روند آشتي ملي در افغانستان و ناكامي نيروهاي ائتلاف در برقراري وضعيت امنيتي پایدار موجب شده است که دولتمردان افغان، مجبور به اتخاذ راهكارهايي براي برون رفت از این بحران شوند. راهكارهايي كه بخشي از آن به دليل سوءتفاهمات و ناهماهنگيهاي زیاد بين طرفين درگير در افغانستان، نيازمند كشور سوم و بيطرفی است. نيروهاي ائتلاف كه پس از گذشت حدود ١٠ سال از جنگ فرسايشي، هنوز نه تنها امنيت را برقرار نساخته بلكه اعتماد همسايگان اين كشور را نيز به روند آشتي ملي خدشهدار كردهاند، با بن بست جدياي مواجه هستند. بنبستي كه سرسختيهاي طالبان نيز آن را تشديد كرده است. این شرایط زمینه را برای نقش آفرینی بازیگرانی مانند روسیه و ترکیه در صحنه تحولات افغانستان فراهم ساخته است. در این میان، هر چند روسها با تحرکات مختلف دیپلماتیک، بهویژه برگزاري كنفرانس سوچي و با دعوت از افغانستان و برخي كشورهاي آسياي مركزي، درصدد برآمدند روند مصالحه و راههاي برقراري آشتي ملي و ايجاد امنيت را تسريع كنند، اما پیشینۀ منفی روسها نزد افغانها به دلیل اشغال افغانستان از سوی اتحاد جماهیر شوروی سابق، مانع از آن شده است که مسکو بتواند در قامت یک میانجی بیطرف در صحنه تحولات افغانستان ظاهر شود.
اما ترکها با برخورداری از پیشینه منفی کمتر در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی افغانستان، توانستند با گسترش روابط دو جانبه و برگزاری چندین نشست منطقهای، بهویژه اجلاسهای سه جانبه با افغانستان و پاکستان در راستای ایفای نقش پررنگتر در صحنه تحولات افغانستان، گامهای مهمی بردارند. در قیاس با روسیه، برگ برنده ترکها در این فرایند مقبولیت این کشور نزد دولتهای غربی از یک سو و دولت افغانستان از سویی دیگر است، که ميانجيگري تركيه را مطلوب و مفید میدانند. مرور تحولات یاد شده این پرسش را مطرح میکند که چه عوامل و زمینههایی موجب ورود جدیتر ترکیه (در مقایسه با گذشته)، به صحنه تحولات افغانستان شده است؟ و این امر چه تبعات و پیامدهایی را در سطح منطقهای و بینالمللی، بهویژه برای جمهوری اسلامی ایران به دنبال خواهد داشت؟ به منظور پاسخ به پرسشهای فوق، ابتدا اشارهاي به وضعيت بغرنج امنيتي در افغانستان و ناكاميهاي متعدد نيروهاي ائتلاف (به عنوان یكی از عوامل اصلی گرایش افغانستان و حتی پاکستان به ورود بازیگرانی چون ترکیه) خواهد شد، سپس سیر تحولات و مناسبات ترکیه و افغانستان، نقش ترکیه در تحولات سیاسی-امنیتی و اقتصادی-اجتماعی افغانستان، نشستهای سه جانبه میان ترکیه، افغانستان و پاکستان (موسوم به فرایند آنکارا) و در نهایت پیامدهای این تحولات مورد واکاوی قرار خواهد گرفت.
زمينهها و دلایل
تلاش براي درگير ساختن تركيه به عنوان كشور ثالث و بیطرف در تحولات افغانستان از سوی دولت و نیروهای ائتلاف افغانستان، در نتيجۀ مشكلات متعدد امنيتي، نااطميناني همسايگان از روندهاي در حال شكلگيري و از همه مهمتر ناكارآمدي راهبردهاي نيروهاي ائتلاف و عدم هماهنگي در فرايندهای سياسي و امنیتی، صحنه پیچیده تحولات افغانستان است. مسائلي كه هر كدام با توجه به تشديد مشكلات، افغانستان و همسايگان را مجبور به يافتن راههايي بديل براي حل مشكل فراخوانده است. در واقع با وجود گذشت بیش از ١٠ سال از اشغال افغانستان و شکلگیری دولت ملی، این کشور همچنان شاهد تداوم ناامنیها است. گسترش حملات تروریستی و انتحاری علیه افراد غیرنظامی، نیروهای دولتی افغان و نيروهای ائتلاف، درگیری نیروهای ائتلاف و دولت افغانستان با گروههای مسلح و تروریستی بهویژه القاعده و طالبان، گسترش کشت و ترانزیت مواد مخدر و... حاکی از تداوم ناامنی در افغانستان است. به عنوان مثال در سال 2010، در مقایسه با مدت زمان مشابه سال گذشته، بمبهای کنار جادهای در افغانستان 94 درصد افزایش یافته و به طور متوسط هر هفته سه انفجار انتحاری در این کشور رخ داده است. تعداد سوء قصدها نیز 45 درصد افزایش یافته و طالبان و دیگر گروههای شورشی، به شکل فزایندهای مقامهای دولت افغانستان را هدف حملات تروریستی و انتحاری خود قرار دادهاند. در واقع، گرايش گروههاي شورشي به اين نوع عمليات، پاسخی به فشار نظامي نیروهای ائتلاف است، تا از این طریق امكان عمليات گستردهتر توسط آنها را محدود سازند. به عبارتی دیگر، گروههاي شورشي با توسل به اينگونه عملياتها، بيثباتي را استمرار بخشيده و به لحاظ رواني مانع از افزايش اعتماد مردم به نيروهاي خارجي میشوند.
سازماندهی این حملات در مناطق مهمی چون کابل، قندهار، زابل و ايالت سرپل، مشکلات فزایندهای را برای دولت افغانستان و نیروهای ائتلاف به دنبال داشته است. از این رو است که پس از آن كه باراک اوباما در دسامبر 2010 اعلام کرد كه روند امنيتي در افغانستان بهبود يافته است، بلافاصله سازمان ملل متحد اين ادعا را به کلی رد كرد و اعلام داشت كه وضعيت امنیتی افغانستان، نسبت به سالهاي گذشته به مراتب وخیمتر شده است. در این شرایط، گروه طالبان موفق شده است حوزه فعاليت خود را به سراسر افغانستان گسترش دهد. این در حالی است که پایگاههای نظامي نيروهاي ائتلاف نيز در مناطقي مستقرند که با محدودیتهای متعددی مواجهاند و توانایی کنترل موثر شرایط موجود را ندارند؛ به گونهای که روند عملیات نیروهای ائتلاف در جنوب افغانستان، مطابق ارزيابيهاي اوليه پیش نمیرود و نميتوان گفت در قندهار و هلمند كه محور عمليات نيروهاي آمريكائي ظرف ماههاي گذشته بوده است، وضعیت پايدارتري به لحاظ امنيتي حاکم شده است.
ناكاميهاي رو به تزايد امنيتي در افغانستان، شرایط را به گونهای رقم زده است كه گروه طالبان پس از مدتها توانسته است دامنه فعالیتهای خود را به سمت شمال افغانستان گسترش دهد. از این رو است که ايساف اعلام نمود که اگر چه نيروهاي نظامي ناتو به رهبري آمريكا و انگليس توانستهاند طالبان را در جنوب تا حدودي شكست دهند، اما در همين حال و به دليل غفلت آنان از وضعيت سيال نيروهاي طالبان، این گروه در حال حاضر به جاي جنوب در شمال مستقر شده است. به همين دليل است که ژنرال جوزف بلاتز، سخنگوي ايساف، اعلام کرد طالبان خواهان پيگيري جنگ در ولايات شمالي است. وی ضمن اشاره به برنامههاي جديد نيروهاي انگليس و آمريكا در شمال، براي جلوگيري از بدتر شدن وضعيت، بيان داشت كه بخش جديد عمليات آنان به نام حمله اژدها نيز به منظور از بین بردن مراکز و پناهگاههای طالبان مسلح در ولایت قندهار راه اندازی شده است. ژنرال بلاتز در همين حال اشاره داشته که در برخی از ولسوالیهای ولایت قندهار، مشکلات امنیتی وجود دارد كه اين مسئله موفقيت عمليات را با ترديدي جدي مواجه كرده است.
نکته شایان توجه دیگر در خصوص اوضاع بغرنج افغانستان، نگرانی مقام های افغانی در خصوص شرایط افغانستان پس از خروج نیروهای ائتلاف است. پس از آن که باراک اوباما در تبیین استراتژی جدید ایالات متحده در افغانستان و پاکستان، در دسامبر 2010، اعلام نمود كه نيروهاي آمريكايي به صورت تدريجي از ژولاي 2011 از افغانستان خارج خواهند شد و مسئولیتهاي امنيتي را به نيروهاي اين كشور واگذار خواهند كرد، علیرغم مثبت بودن برخی از جنبههای این استراتژی بهویژه پایان اشغال افغانستان، نگرانیهایی نیز نزد برخی از رهبران این کشور بهوجود آمد. تنها گذاشتن مردم بیدفاع افغان در برابر تهديدات طالبان پس از خروج تدريجي نيروها، خلأ قدرت ایجاد شده، سطح پايين آموزش نيروهاي امنیتی و نظامی افغاني و از همه مهمتر طرح برخی موضوعات در ارتباط با ایجاد نظام فدرالیسم و تجزیۀ افغانستان و... از جمله مهمترین نگرانیهای رهبران افغانستان به شمار میرود.
از این رو است که اعلام طرحهای مختلف درباره شرایط افغانستان پس از خروج نيروهاي ائتلاف، از سوی مراکز مطالعاتی غرب، تردیدها و هراس را در ميان نخبگان سياسي افغانستان تشديد كرده است. از جمله انستیتوی بینالمللی مطالعات استراتژیک[1] در انگليس، با حمایت از خروج بیشتر نیروهای غربی از افغانستان، خواهان جابهجایی نیروهای باقي مانده به مناطق دیگر شده است. جان چپمن، رئیس این مرکز در طرح مورد نظر خود پیشنهاد میکند که یک حکومت نامنظم فدرالی برای افغانستان ايجاد شود. به عبارتی این طرح، افغانستان را با خطی فرضی به دو بخش شمال و جنوب تقسیم میکند. بدین ترتیب این طرح برای طالبان فرصتي را فراهم ميآورد تا ساماندهي مناسبي به فعاليتهايش در جنوب بدهد.
مطالب روزنامه فایننشال تایمز چاپ لندن که اخیراً به قلم احمد رشید، روزنامه نگار پاکستانی منتشر شده است نیز شایان توجه است. رشید در مقاله خود، پیشنهاد ایجاد نظام فدرالي در افغانستان را که روبرت بلک ویل، سفیر پیشین آمریکا در هند مطرح نمود، را مورد نقد قرار میدهد. بلیک در یکی از شمارههای قبلی فایننشال تایمز، این ایده را مطرح نمود که چون آمریکا نمیتواند در جنگ جاری در افغانستان برنده شود، پس باید تجزیه افغانستان بررسی شود. احمد رشید در پاسخ به این پیشنهاد و همچنين طرح موسسه انگليسي مینویسد که در ظرف 32 سال گذشته افغانها جنگیدهاند تا سرزمین خود را حفظ کنند و علیرغم همۀ دسیسههای قدرتهای بزرگ، هیچ یک از جنگ سالاران و رهبران افغان تن به فشارهای خارجی برای تجزیه کشورشان ندادهاند. احمد رشید در ادامه مقاله خود این نکته را یادآور میشود که اگر آمریکا و انگليس جنوب افغانستان را ترک کنند، این اقدام خیانت به آن پشتونهایی خواهد بود که در برابر طالبان مقاومت کردهاند. تجزیه و حتي ترك افغانستان، پشتونها را در موقعیت رانده شدهگان فراموش شدهاي قرار خواهد داد که به قول روبرت بلک ویل، هر زمان آمریکاییها و انگليسيها لازم ببینند، هواپیماهای بیسرنشین را برای حمله به آنها خواهند فرستاد. چنین سیاستی باعث شعلهور شدن جنگ داخلی ميشود و موقعیت پاکستان را نیز به خطر خواهد انداخت و در نتیجه امکان دارد پشتونهای پاکستان به پشتونهای افغانستان بپیوند که نتیجه آن چیزی جز تشکیل یک دولت افراطی قومی نخواهد بود.
نکته دیگری که باید بدان توجه نمود، موضوع مذاکره با گروه طالبان و ورود این گروه به فرایند صلح و آشتی ملی در افغانستان است که پس از برگزاری کنفراس لندن در ٢٨ ژانویه ٢٠١٠، و نیز تشکیل شورای عالی صلح به ریاست برهانالدین ربانی، به طور جدی مطرح شده است. هرچند که کشورهای غربی بهویژه آمریکا از تلاشهای مصالحه با طالبان استقبال نمودهاند، اما تاکنون با برنامهای مشخص و عملی وارد این فرایند نشدهاند. با توجه به این واقعیت که گروه طالبان بخش جداییناپذیری از جامعه افغانستان به شمار میرود که با توجه به پیشینه نسبتاً طولانی و موثر، از نفوذ سنتی در میان بخشهایی از جامعه افغانستان برخوردار است، از دید مقامات سیاسی و امنیتی نیروهای ائتلاف و دولت افغانستان، نياز به روند مصالحه و ترتیبات سیاسیع حتی با گروههای افراطی از جمله طالبان، مهم جلوه ميكند تا آنان نیز از جايگاه خود مطمئن شوند و نزاع را با دولت و نيروهاي خارجي كنار بگذارند. نکته مهم آن است که طالبان دولت كرزي را نامشروع ارزيابي ميكند و بر اين باور است كه قدرت واقعي در دست نيروهاي خارجي است. به همين دليل نياز است تا كرزي براي نيل به آشتي ملي، از ديگر بازيگراني كه در نگاه طالبان موجه هستند، كمك بگيرد.
تداوم اختلافات دولت مرکزی حامد کرزی با گروه طالبان، به موازات طرح ورود جریان میانهرو طالبان به فرایند صلح افغانستان در شورای عالی صلح این کشور، تداوم درگیریهای گروه طالبان با کشورهای عضو ائتلاف، سوءظنها و اختلافات تاریخی افغانستان با پاکستان و به رسمیت نشاختن گروه طالبان از سوی جهموری اسلامی ایران در فرایند صلح افغانستان، موجب شده است تا فضا برای ورود بازیگران منطقهای دیگری مانند روسیه و ترکیه به صحنه تحولات افغانستان فراهم شود؛ که با توجه به مقبولیت ترکیه نزد طرفهای غربی، دولت افغانستان و گروههای متخاصم بهویژه طالبان، آنکارا با برخورداری از پیوندهای دیرپا و مستحکم با جهان غرب و به عنوان تنها کشور مسلمان عضو ناتو از یک سو و اتخاذ سیاستهای متوازن حزب عدالت و توسعه از سویی دیگر، توانسته است از جایگاه مناسبی در مقایسه با سایر بازیگران در صحنه معادلات پیچیده افغانستان برخوردار شود که برگزاری اجلاس سه جانبه این کشور با افغانستان و پاکستان (فرایند آنکارا)، نمونه بارز آن به شمار میرود. در این میان به نظر میرسد با توجه به ورود بازیگران جدید به صحنه تحولات افغانستان، اتخاذ تحرک بیشتر از سوی جموری اسلامی ایران بیش از گذشته احساس میشود، تا در پرتو آن ایران بتواند از پویایی و تحرک بیشتری در فرایند صلح این کشور برخوردار شود. بنا به اهمیت این موضوع، در این نوشتار کوشش میشود نقش و اهداف آنکارا در روند تحولات افغانستان بهویژه در چهارچوب مناسبات سه جانبه ترکیه، پاکستان و افغانستان و پیامدهای این تحول، مورد بررسی قرار گیرد تا درک بهتری از اهداف و منافع این بازیگر در صحنه تحولات افغانستان حاصل شود.
سیر تحولات و مناسبات ترکیه و افغانستان
هرچند ترکیه در سال های اخیر، توجه جدیتری به تحولات افغانستان نموده است، اما روابط این کشور با افغانستان از پیشینهای نسبتاً طولانی برخوردار است؛ به گونهای که به فاصله کوتاهی پس از دستیابی افغانستان به استقلال سیاسی، به رهبری امانالله خان در 19 اوت 1919 میلادی، ترکیه دومین کشوری بود که پس از اتحاد جماهیر شوروی، موجودیت جمهوری افغانستان را به رسمیت شناخت. امضای توافقنامه اتحاد ترکیه و افغانستان1 در مسکو در مارس 1921، امضای پیمان دوستی پایدار2 بین دو کشور در پی دیدار امانالله خان با مصطفی کمال آتاتورک در می 1928، حضور دو کشور به همراه عراق و ایران در پیمان سعدآباد در ژوئیه ١٩٣٧ و... از جمله مهمترین تحولات تاریخی در روابط آنکارا-کابل به شمار میرود. هرچند وقوع تحولات منفی مانند کودتای داود خان، سرنگونی رژیم متمایل به غرب ظاهر شاه و استقرار نظام کمونیستی و در نهایت اشغال افغانستان از سوی اتحاد جماهیر شوروی سابق، روابط آنکارا-کابل را رو به افول نهاد. پس از خروج ارتش شوروی در سال ١٩٨٨ و متعاقب آن آغاز جنگهای داخلی در افغانستان طی دهه ١٩٩٠ میلادی، به موازات اتخاذ سیاستهای پان ترکیستی دولتمردان آنکارا، مانع جدیدی بر سر بهبود روابط پدید آورد. استقلال کشورهای آسیای مرکزی بهویژه ازبکستان، فرصتی را برای آنکارا فراهم آورد تا با استفاده از ویژگیهای مشترک زبانی و نژادی بین مردم آسیای مرکزی، نوعی وحدت سیاسی و فرهنگی بوجود آورد. از این رو ترکیه با همراهی ازبکستان، حمایت آشکاری را از اقلیت ازبک ساکن در شمال افغانستان بهویژه رهبر شاخص آن ژنرال دوستم، طی جنگهای داخلی افغانستان به عمل آورد. جدا از حمایت آنکارا از یکی از طرفهای درگیر، عواملی چون حاکمیت جریانهای تندرو مانند القاعده و طالبان، موجب شد تا در فضای بیثباتی سیاسی و امنیتی حاکم بر جامعه افغانستان، روابط سرد و شکنندهای بین آنکارا-کابل حاکم شود.
وقوع حادثه یازده سپتامبر 2001، حمله ایالات متحده به افغانستان، سرنگونی دولت طالبان و استقرار دولت ملی به رهبری حامد کرزی در افغانستان، فرصت مناسبی را برای ترکها فراهم آورد تا به بازسازی مناسبات تاریخی خود با افغانها بپردازند. موضوعی که به این امر سرعت بخشید، همزمانی تقریبی این تحول با روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه در ترکیه و سیاست گرایش به شرق دولتمردان این حزب بود که موجب بهبود و گسترش هرچه بیشتر مناسبات آنکارا-کابل، در فضایی جدید را فراهم ساخت. دیدار حامد کرزی از ترکیه در سال 2002، دیدار رجب طیب اردوغان از افغانستان در سال 2005، سفر حامد کرزی به آنکارا در سال 2006، دیدار عبدالله گل از افغانستان در سال ٢٠٠٧، برگزاری اجلاسهای سه جانبه میان ترکیه، افغانستان و پاکستان از سال ٢٠٠٧ تاکنون، برگزاری سه نشست بینالمللی با موضوع افغانستان تنها در فاصله ژانویه تا فوریه 2010 در ترکیه شامل چهارمین نشست سه جانبه ترکیه، افغانستان و پاکستان در استانبول (25 ژانویه)، نشست استانبول در زمینه دوستی و همکاری در قلب آسیا[2] (26 ژانویه)، نشست غیر رسمی وزرای دفاع ناتو در استانبول با محوریت موضوع افغانستان (4 و 5 فوریه)، برگزاری چهارمین کنفرانس همکاری اقتصادی منطقهای در افغانستان[3] در دوم و سوم نوامبر 2010 در استانبول و تدارک برگزاری نودمین سالگرد برقراری روابط ترکیه و افغانستان در اول مارس ٢٠١١ (روز دوستی ترکیه و افغانستان)،[4] به خوبی نشان دهندۀ بهبود قابل توجه مناسبات ترکیه و افغانستان در طی سالهای اخیر و حاکی از توجه ویژه آنکارا به تحولات افغانستان است. در ادامه کوشش میشود با مروری اجمالی بر نقش ترکیه در صحنه تحولات افغانستان در دو بعد سیاسی-امنیتی و اقتصادی-اجتماعی، درک بهتری از روند رو به رشد مناسبات دو کشور حاصل شود.
نقش ترکیه در صحنه تحولات افغانستان
چنانچه اشاره شد، استقرار دولت ملی در افغانستان از یک سو و به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه در ترکیه از سویی دیگرع موجب شد تا روابط تاریخی دو کشور وارد مرحله تازهای شود. در بعد سیاسی، آنکارا با به رسمیت شناختن دولت ملی حامد کرزی، حمایت از روند آشتی ملی و صلح در این کشور، مشارکت در کنفرانسهای منطقهای و بینالمللی مربوط به افغانستان و از همه مهمتر بهبود مناسبات دو جانبه و دیدار مقامات ارشد دو کشور از خاک یکدیگر (چنانچه در بخش قبلی بدان اشاره شد)، توانست گامهای مهمی در حوزه مناسبات سیاسی بردارد. در بعد امنیتی نیز پس از برگزاری کنفرانس بن و تشکیل نیروهای بینالمللی کمک به امنیت افغانستان موسوم به ایساف،[5] در چهارچوب تعهدات دولت ترکیه در پیمان ناتو، شورای امنیت ملی این کشور با صدور قطعنامه ٧٢٢ در تاریخ ١٠ اکتبر ٢٠٠١، و به موجب ماده ٩٢ قانون اساسی ترکیه، به دولت این کشور اجازه داد تا ارتش ترکیه را مطابق با قطعنامه سازمان ملل متحد به افغانستان اعزام نماید. به دنبال این تصمیم، ترکیه به عنوان یکی از اعضای پیمان ناتو، با اعزام ٣٠٠ سرباز مشارکت خود را در عملیاتهای ایساف در افغانستان آغاز نمود. هرچند ترکیه برخلاف تعدادي از اعضای ناتو، نیروهایش را تنها در بخش غیرنظامی ایساف به کار گرفت، با این وجود ترکیه در فاصله ژوئن 2002 تا فوریه 2003 و نیز فوریه تا اوت 2005، دوبار فرماندهی نیروهای ایساف و نیز فرماندهی مرکزی این نیروها در کابل را با مشارکت فرانسه و ایتالیا، از آوریل تا دسامبر ٢٠٠٧، برعهده گرفت و پس از این تحولات بود که ترکیه تعداد نیروهایش را به بیش از 1300 نفر رسانید. در حال حاضر بیش از 1700 نظامی ترکیه در افغانستان مشعول به خدمت هستند که حفاظت از مناطق حساسی چون فرودگاه بینالمللی کابل و فرماندهی نیروهای ائتلاف در این شهر را بر عهده دارند. در بعد نظامی، اگرچه دو کشور مسلمان اردن و آلبانی نیز در چهارچوب ماموریتهای ایساف مشارکت دارند، اما به دلیل ظرفیت و توان محدود این دو کشور، میتوان مدعی شد که ترکیه به عنوان تنها کشور مسلمان عضو ناتو و ایساف، از نقش منحصر به فردی در صحنه تحولات امنیتی افغانستان برخوردار است.
اما بعد مهم حضور ترکیه در صحنه تحولات افغانستان، بعد اقتصادی-اجتماعی است. بعد از سقوط طالبان و استقرار دولت ملی در افغانستان، ضرورت بازسازی اقتصادی و اجتماعی این کشور بیش از هر مسئلۀ دیگری در کانون توجه قرار گرفت. ترکیه نیز با بهرهگیری از فرصت پیش آمده برای نفوذ بیشتر در جامعه افغانستان، همواره این استدلال را مطرح مینمود که راه حل نظامی تنها راهحل برقراری ثبات و امنیت پایدار در افغانستان نیست. بر این اساس، ترکیه کوشید نقش پررنگتری را در فرایند بازسازی اقتصادی و اجتماعی افغانستان ایفا نماید. در بعد اقتصادی، کمکهای فنی و مالی ترکیه به افغانستان، بعد از استقرار دولت ملی در این کشور، آغاز شد. اعطای بیش از ١٠٠ میلیون دلار کمک مالی در چهارچوب تعهدات آنکارا در کنفرانس لندن، تشکیل کمیسیون مشترک اقتصادی[6] بین دو کشور (که از زمان تشکیل نخستین جلسه آن در سال ٢٠٠٥ در آنکارا تاکنون ادامه دارد)، از جمله اقدامات مهم دولت ترکیه در بعد اقتصادی به شمار میرود. از این رو است که حجم روابط اقتصادی ترکیه و افغانستان در سال ٢٠٠٨، به بیش از ١٤٥ میلیون دلار رسید و بیش از ٢١ شرکت خصوصی ترکیه موفق شدند با ٢٠٠ میلیون دلار سرمایهگذاری در بخشهای مختلف افغانستان، نام ترکیه را به عنوان یکی از بزرگترین سرمایهگذاران حاضر در افغانستان، مطرح نمایند. نکته شایان توجه این است که هزينه اين پروژهها از محل بودجه ملي تركيه نبوده و در واقع فرصت بهره گرفتن از منابع مالي بينالمللي را در اختيار شركتهاي تركيه قرار داده و از اين منظر افغانستان تبدیل به بازار مناسبی براي صدور خدمات فني و مهندسي تركيه شده است. ضمن این که حسن رابطه تركيه با غرب و آمريكا و عضويت این کشور در ناتو نیز در اين موضوع موثر بوده است.
یکی از اقدامات مهم و تاثیرگذار ترکیه در روند بازسازی افغانستان، تشکیل تیم بازسازی ولایتی[7] توسط دولت ترکیه در 12 نوامبر 2006 و در چهارچوب سياست ناتو براي بسط و توسعۀ نيروهاي اين سازمان در مناطق مختلف افغانستان بوده است. تیم یاد شده در استان وردک[8] واقع در 40 کیلومتری غرب کابل مستقر شده و از آن مقطع تاکنون، وظیفۀ بازسازی این منطقه را بر عهده گرفته است. تیم بازسازی ولایتی موفق شده است با مشارکت بیش از 130 نفر، نزدیک به 200 پروژه را طی چهار سال با مشارکت آژانس توسعه و همکاری بینالمللی ترکیه[9] و با صرف هزینهای معادل 30 میلیون دلار، به اجرا درآورد. این پروژهها عمدتاً با تمرکز بر مسائلی چون آموزش، بهداشت و سایر زیرساختهای اجتماعی و فرهنگی، طراحی و به اجرا درآمد. ساخت و بازسازی بیش از 68 مدرسه با ظرفیت پذیرش 65000 دانش آموز، ایجاد مراکز آموزش پرستاری و مامایی برای زنان افغان، ساخت یک مجموعه ورزشی در دانشگاه کابل، ارسال 250 تن کمکهای انسان دوستانه، ساخت و بازسازی بیش از 17 بیمارستان و مراکز درمان سرپایی، طراحی و اجرای برنامههای مختلف آموزشی برای قضات، فرمانداران و... از جمله مهمترین اقدامات تیم بازسازی ولایتی در افغانستان به شمار میرود.
در مجموع حضور موثر ترکیه در دو بعد سیاسی- امنیتی و اقتصادی- اجتماعی، موجب افزایش قدرت نرم این کشور در صحنه تحولات افغانستان شده است. به نظر میرسد آنکارا با هوشیاری درصدد است با فعالیت در بخش غیرنظامی ایساف و حضور موثرتر و پررنگتر در بخشهای اقتصادی و اجتماعی، اعتماد دولتمردان و مردم افغان را به خود جلب نماید. نمونه بارز این امر را میتوان در جریان سفر رجب طیب اردوغان به واشنگتن، در 7 دسامبر 2009، مشاهده نمود. در این سفر اوباما از نخستوزیر ترکیه درخواست نمود که دولت ترکیه در بخش نظامی عملیات ایساف در افغانستان مشارکت داشته باشد، اما اردوغان با رد درخواست اوباما اظهار داشت که آنکارا ترجیح میدهد مشارکت خود را به آموزش نیروهای امنیتی افغان، اجرای پروژههای اقتصادی و سایر ماموریتهای غیرنظامی معطوف نماید.([1])
اجلاسهای سه جانبه ترکیه، افغانستان و پاکستان: فرایند آنکارا
یکی از مهمترین شاخصهای گسترش مناسبات تركیه و افغانستان و نیز یکی از ابتکار عملهای مهم آنکارا در صحنه تحولات افغانستان را باید پیریزی اجلاسهای سه جانبه میان ترکیه، افغانستان و پاکستان دانست که از سال 2007 به این سو، به طور منظم میان مقامات ارشد سیاسی و نظامی سه کشور برگزار شده است. این ابتکار عمل منجر به شکلگیری فرایندی موسوم به «فرایند آنکارا»1 شده است. دستور کار اجلاسهای سه جانبه به تناسب وضعیت و شرایط سه کشور و روند تحولات منطقه، موضوعات مختلفی را اعم از گفتوگوهای سیاسی، مناسبات اقتصادی، چالشهای امنیتی، آموزش و... تشکیل دادهاست. به منظور اجرایی نمودن توافقات نیز نشستهای فرعی و کاری متعددی سازماندهی شد که تشکیل گروه کاری مشترک2 میان معاونان وزرای خارجه سه کشور در 19 جولای 2010 در کابل، یکی از نمونههای بارز آن به شمار میرود.
برگزاری یازدهمین اجلاس سران سازمان همکاری اقتصادی (اکو) در استانبول، در ٢١ دسامبر ٢٠١٠، فرصتی بود تا سران سه کشور ترکیه، افغانستان و پاکستان در حاشیه اجلاس مذکور، روند مذاکرات سه جانبه را پیگیری نمایند. توسعۀ مناسبات، ضرورت حل اختلافات پاکستان و افغانستان، ضرورت مذاکره با طالبان و گشایش نمایندگی این گروه در خاک ترکیه و برگزاری رزمایش مشترک مبارزه با تروریسم، از جمله مهمترین توافقات این نشست بود. چنانچه از موضوعات یادشده برمیآید، دو موضوع ضرورت مذاکره با طالبان و گشایش نمایندگی این گروه در خاک ترکیه و برگزاری رزمایش مشترک مبارزه با تروریسم، از مهمترین تصمیمات آخرین اجلاس سه جانبه ترکیه، افغانستان و پاکستان به شمار میرود.
طرح موضوع مذاکره با طالبان، اختصاص به نشست استانبول ندارد بلکه یکی از موضوعاتی است که در عرصه داخلی افغانستان، با تشکیل شورای عالی صلح و در سطح بینالمللی، در کنفرانسهایی مانند لندن مطرح شده است که در آن بر ضرورت مذاکره با طالبان با هدف تامین امنیت افغانستان تاکید شد و پیش از اجلاس لندن نیز چند عضو طالبان از لیست سیاه شورای امنیت خارج شدند، تا راه برای مذاکره با این گروه هموار شود. اما نکته شایان توجه، تکرار این موضوع در سطح منطقهای، یعنی در اجلاس سه جانبه استانبول است. اقدامی که برخی ناظران، آن را نوعی مشروعیت بخشی به موجودیت جریان طالبان میدانند که به این گروه اجازه میدهد به صورت رسمی وارد معادلات قدرت و سیاست در عرصه داخلی و بینالمللی شود. در واقع طرح موضوع گفتوگو با طالبان میانهرو و پیشنهاد گشایش نمایندگی این گروه در خاک ترکیه، از جمله مهمترین تصمیمات اجلاس سه جانبه استانبول به شمار میرود. در واقع عدم شناسایی گروه طالبان از سوی ایران، روابط خصمانه گروه طالبان با نیروهای ائتلاف، اختلافات دیرپای افغانستان با پاکستان و... فرصت گران سنگی را برای آنکارا فراهم آورد تا به عنوان یک بازیگر فعال و برخوردار از روابط حسنه با همۀ طرفهای درگیر در صحنه تحولات افغانستان، خود را معرفی نماید.
ذکر این نکته ضروری است که ترکها علیرغم طرح موضوع مذاکره با طالبان، محتطاطانه با آن برخورد نمودند. در این رابطه یکی از مقامات وزارت خارجه ترکیه عنوان نمود که «موضوع بازگشایی دفتر نمایندگی طالبان در خاک ترکیه، هنوز در حد یک فرضیه است و اگر دولت افغانستان آن را مورد توجه جدی قرار دهد، آنکارا آن را در دستور کار خود قرار خواهد داد. هرچند به دلیل آن که طالبان یک حزب سیاسی به شمار نمیرود، چهارچوب قانونی آن با دشواریهایی روبه رو خواهد بود». در این زمینه، عبدالله گل، رئیس جمهور ترکیه نیز در کنفرانس خبری اجلاس استانبول اظهار داشت که «ترکیه در مجموع از ایده گفتوگو با طالبان حمایت میکند، اما باید جزئیات و نحوه مشارکت ترکیه در مراحل بعد مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد». در مجموع به نظر میرسد علیرغم حمایت رهبران ترکیه و نیز اعلام حمایت حامد کرزی از این موضوع، برای تحقق آن باید منتظر روند تحولات آتی بهویژه هماهنگيهای تركيه با مقامات ناتو و خصوصاً آمريكا بود.
از سویی دیگر موضع روشن و جدیدی تاکنون از سوی گروه طالبان در این رابطه مطرح نشده است. طالبان همواره شرط گفتوگو را خروج نیروهای خارجی از افغانستان اعلام کرده است. اما در نبود موضع گیری رسمی، ملاعبدالسلام ضعیف، یکی از اعضای سابق طالبان در مصاحبه با روزنامه دیلی تلگراف اظهار داشت: «اگر من عضو طالبان بودم، یک کشور نزدیک افغانستان اما بیطرف مانند امارات متحده عربی را انتخاب میکردم نه کشوری مانند پاکستان که اهداف و منافع خاصی در افغانستان دارد». در همین رابطه، احمد رشید، روزنامه نگار پاكستاني نیز عنوان نمود که طالبان درصدد گشایش یک دفتر نمایندگی در یکی از کشورهای بیطرف مانند کشورهای حوزه خلیج فارس، آلمان یا ژاپن است.
در این رابطه کامران بخاری،1 مدیر بخش خاورمیانه و آسیای جنوب غربی در بنیاد اطلاعاتی استادرفور تگزاس، معتقد است که ایده ایجاد نمایندگی طالبان در خاک ترکیه، یک گام مهم در پیشبرد حل و فصل منازعه افغانستان به شمار میرود. نخست آن که این امر مشروعیت سیاسی به گروه طالبان میبخشد؛ امری که این گروه سالهاست در پی آن بوده است. دوم این که ورود ترکیه به این عرصه میتواند اثرات مثبتی در پی داشته باشد. با توجه به پیوندهای نزدیک پاکستان با طالبان افغان و دیگر گروههای نظامی، این کشور نمیتواند نقش یک شریک و میانجی قابل اعتماد را به تنهایی ایفا نماید. از این رو ترکیه با توجه به برخورداری از وزن و جایگاه سیاسی مناسب (هم از ناحیه غرب و هم از ناحیه جهان اسلام)، میتواند نقش فعال و مثبتتری نسبت به سایر بازیگران صحنه تحولات افغانستان ایفا نماید.
موضع دیگر شایان توجه در اجلاس استانبول، توافق سران سه کشور با برگزاری یک رزمایش مشترک نظامی در آوریل 2011 است. اگر چه جزئیات این رزمایش اعلام نشده است، اما بنا بر اعلام برخی منابع قرار است این رزمایش مشترک در منطقه توزلا2 در 50 کیلومتری استانبول برگزار شود؛ این امر نشان از حرکت جدی و عمیق سه کشور در عرصه تحولات نظامی-امنیتی است. در این میان نکته حائز اهمیت، حمایت ناتو و آمریکا از نقش ترکیه در عرصه تحولات افغانستان است. این موضوع بهویژه به موازات اعلام استراتژی جدید دولت اوباما در قبال افغانستان و پاکستان، ناکامی نیروهای ائتلاف و ضرورت عملیاتی ساختن طرح مذاکره با طالبان، این ایده را نزد رهبران غربی تقویت نموده که ترکیه کشوری است که میتواند نقش موثری در صحنه تحولات افغانستان ایفا نماید. در این رابطه فیلیپ کرولی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا اظهار داشت که ترکیه به عنوان یکی از اعضای ناتو و ایساف، نقش منحصر به فردی را در افغانستان بر عهده دارد. جيمز آپاتوراي، سخنگوی ناتو نیز عنوان نمود که هیچ کشوری نمیتواند نقش ترکیه را ایفا کند.
نتیجهگیری
در مجموع میتوان گفت که سیاست خارجی ترکیه از زمان روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه در سال ٢٠٠٣، تغییرات قابل توجهی به خود دیده است. تحت تاثیر دکترین عمق استراتژیک احمد داود اوغلو، وزیر خارجه و معمار سیاست خارجی نوین ترکیه، دولتمردان جدید آنکارا ضمن حفظ میراث کمال آتاتورک، با اتخاذ رویکرد نگاه به شرق، درصدد توازن بخشی به سیاست خارجی ترکیه هستند که بهبود مناسبات با روسیه، ایران، افغانستان و کشورهای عربی خاورمیانه از نمونههای بارز آن به شمار میرود. در این میان «میانجیگری» یکی از ابزارهای مهم سیاستمداران حزب عدالت و توسعه برای ارتقاء جایگاه ترکیه در صحنه معادلات منطقهای و بینالمللی است. میانجیگری در پرونده هستهای ایران از جمله میزبانی چند دور از مذاکرات در ترکیه، مشارکت با برزیل در صدور بیانیه تهران، میانجیگری میان سوریه و اسرائیل (هرچند با توجه به تحولات غزه و برخی مسائل دیگر ناکام ماند) و اخیراً میانجیگری در روند تحولات صلح افغانستان، به خوبی گویای توجه خاص سیاستمداران حزب عدالت و توسعه به این عنصر دیپلماتیک است. در واقع ترکیه با اتکا به اصل میانجیگری در حل مسائل جهانی، سعی دارد به بازیگری فعال در صحنه معادلات منطقهای و بینالمللی بدل شود. امری که ضمن حفظ و ارتقای جایگاه منطقهای و بینالمللی ترکیه، میتواند به تمدید حضور ترکیه به عنوان عضو غیر دائم شورای امنیت یاری رساند.
تركيه در افغانستان و در ارتباط با موضوعات داخلي اين كشور، در دو نقش ظاهر شده است. نقش آشكار آن نوع رابطه و تعاملي است كه با دولت افغانستان از ابتدا برقرار نموده و اين رابطه را كماكان حفظ کرده است و نقش دوم بسط و گسترش تعاملات با گروههاي مختلف سياسي در اين كشور بوده است. در گذشته نقش دوم عمدتاً منحصر به ارتباط با گروههاي قومي ازبك و مشخصاً ژنرال دوستم بوده است (كما اينكه دوستم پس از تبعيد غيررسمي، به تركيه سفر و در آنجا ميباشد)، اما اين رابطه مدتهاست كه فراتر از گروههاي ازبك را شامل شده و اين موضوع ظرفيتهاي تركيه را نزد دولت افغانستان و ساير بازيگران فرامنطقهاي، افزايش داده است.
اجلاس سه جانبۀ تركيه با افغانستان و پاكستان، هرچند نقطه شروع خوبي است، اما مفهوم آن لزوماً دستيابي به نقطۀ نتيجه بخش از طريق اين فرايند نميباشد و آينده آن بستگي به موضوعات متعددي دارد. ورود پاكستان به اين بازي در زمان مشرف آغاز شد. نوع نگاه مثبت مشرف به سيستم سياسي موجود در تركيه و آرزوي الگوبرداري از آن براي پاكستان در ورود اين كشور به اين فرايند، موثر بوده است. از طرفي به نظر ميرسد پاكستان، تركيه را رقيبي براي خود در افغانستان محسوب نمينمايد و دليلي براي مقابله با فعاليتهاي آن نيز نميبيند، ضمن اينكه ورود به اين بازي نه تنها براي پاكستان بيضرر است، بلكه از جهاتي ممكن است بهرههائي را نيز به همراه داشته باشد. از نظر افغانستان هم اين تحرك مثبت است؛ هم تركيه را در مقايسه با ايران كم خطرتر براي خود ميبيند و هم بر اين تصور است كه اين فرايند ميتواند بر پاكستان فشار وارد نمايد. با اين توجيه، هر سه كشور علاقهمند به ادامه اين روند ميباشند.
تاكنون هيچ كدام از تلاشهاي تركيه در تحولات منطقهاي، منجر به نتيجهای با محوريت اين كشور نشده و اصولاً تركيه فاقد ظرفيتهايي است كه بتواند نقش برادر بزرگتر را در اين منطقه ايفا نمايد و به نظر میرسد كه تركها خود نیز بهخوبي از اين موضوع مطلع هستند. اما نفس ورود آنها به اين گونه مقولات، بر افزايش پرستيژ آنها در ميان مسلمانان منطقه افزوده و در ضمن امتيازات بيشتري را از منظر غرب و خصوصاً آمريكا، براي آنها به ارمغان خواهد آورد. اين امر همان سیاست مطلوب و مورد نظر دولتمردان حزب عدالت و توسعه در شرايط گذاري است كه منطقه در حال عبور از آن ميباشد.
در مجموع به نظر میرسد آنچه میتواند ترکیه را در روند میانجیگری تحولات افغانستان یاری رساند، شرایط خاص و تقریباً منحصر به فرد این کشور است. ترکیه به عنوان تنها کشور مسلمان عضو ناتو، از یک سو برخوردار از پیوندهای دیرپا و مستحکم با جهان غرب است و از سوی دیگر، تحت تاثیر سیاستهای متوازن حزب عدالت و توسعه، از مطلوبیت و جایگاه مناسبی نیز نزد دولت و گروههای مختلف افغانستان برخوردار است. آنکارا با بهرهگیری از اختلافات دیرپای اسلام آباد-کابل، عدم ورود ایران به موضوع مذاکره با طالبان و فرایند صلح افغانستان (به دلیل مخالفتهای ناتو و آمریکا و نیز اختلاف ایران با مواضع گروه طالبان) و تخاصمات آشکار نیروهای ائتلاف با گروه طالبان، توانسته است خود را در قامت یک بازیگر فعال و برخوردار از روابط حسنه با همۀ طرفهای درگیر در صحنه تحولات افغانستان، معرفی نماید. در این میان به نظر میرسد با توجه به ورود بازیگران جدید به صحنه تحولات افغانستان، اتخاذ تحرک بیشتر از سوی جموری اسلامی ایران بیش از گذشته احساس میشود، تا در پرتو آن ایران بتواند از پویایی و تحرک بیشتری در فرایند صلح این کشور برخوردار شود.
--------------------------------------------------------------------------------
1. International Institute for Strategic Studies (IISS)
2. Turkey-Afghanistan Alliance Agreement
3. Treaty of Eternal Friendship
4. Friendship and Cooperation in the heart of Asia
5. Regional Economic Cooperation Conference on Afghanistan-RECCA
6. Turkish-Afghanistan Friendship Day
7. International Security Assistance Force –ISAF
8.Mixed Economy Commission
9. Provincial Reconstruction Team- PRT
10. Wardak
11. Turkish International Cooperation and Development Agency- TIKA
12.Ankara Process
13. Joint Working Group
14. Kamran Bokhari
15. Tuzla