30 April 2011
مقدمه
چرا نتانیاهو دست به کشتار فعالان مستقل حقوق بشر و کمکهای انساندوستانه در آبهای آزاد بینالمللی زد و هدف از این اقدام چه بود و آیا نتایج حاصل از آن با این هدف مطابقت دارد؟ اقدامات رادیکال رژیم اسرائیل که به کشتار تعدادی از فعالان ناوگان آزادی ختم شد، سؤالات چندی را در مورد دلایل و انگیزههای دست زدن به چنین تحرکاتی مطرح ساخته است. اصرار بر تداوم شهرکسازی بهرغم فشارهای بینالمللی برای توقف آن، اقدامات تحریکآمیزی نظیر اعلام ساخت 1600 واحد مسکونی جدید در قدس شرقی، همزمان با سفر جو بایدن به اسرائیل و کشتار فعالان صلح ناوگان آزادی هنگامی که انتظار میرفت مذاکرات صلح آغاز شود، تحلیلهای متعددی را در رسانههای منطقهای و بینالمللی بهدنبال داشته است. در این گزارش به بررسی اهداف و انگیزههای حمله به ناوگان آزادی و قرار دادن این اقدام در چارچوب کلی سیاستهای اعمالی اسرائیل در یک سال گذشته میپردازیم؛ تا از این طریق دلایل اصلی این تهاجم و دیگر اقدامات اسرائیل در ماههای اخیر و پیامدهای آن را روشن سازیم.
رویداد
در شامگاه 31 می 2010، گروهی شامل 1000 کماندوی اسرائیلی، با حمله به ناوگان آزادی در آبهای آزاد بینالمللی که برای رساندن کمکهای انساندوستانه به غزه و رفع محاصره آن به سمت این باریکه در حرکت بود، دهها تن از سرنشینان آن را کشته و زخمی کرد. ناوگان آزادی متشکل از شش کشتی بود که از سوی جنبش غزه آزاد و سازمان کمکهای انساندوستانه ترکیه و چند سازمان غیردولتی عربی و اروپایی دیگر، با حدود 650 سرنشین از 44 کشور که دربرگیرنده مقامات رسمی و پارلمانی و سیاسی اروپایی و عربی از جمله 10 نماینده پارلمان الجزایر بود، با حمل حدود ده هزار تن کمکهای انساندوستانه از آبهای آزاد بینالمللی در نزدیکی قبرس، به سمت غزه حرکت کرد. محموله این کشتیها شامل شش هزار تن آهن، دو هزار تن سیمان، تجهیزات پزشکی و میزانی کمکهای غذایی بود. هرچند پیشتر نیز تلاشهایی در این جهت صورت گرفته بود، اما این ناوگان در واقع بزرگترین و شدیدترین مخالفت عملی با محاصره غزه از حدود چهار سال پیش بود.
کشتیهای کمک به رفع محاصره غزه
کشتیهایی که به غزه نرسیدند |
کشتیهایی که به غزه رسیدند |
||||
کشتی |
تاریخ |
توضیح |
کشتی |
تاریخ |
توضیح |
مروت (لیبی) |
دسامبر 2008 |
ارتش اسرائیل از رسیدن آن به غزه جلوگیری کرد |
آزادی و غزه آزاد |
اوت 2008 |
با 40 سرنشین از 17 کشور از آتن به قبرس و سپس به غزه رسید |
عید |
دسامبر 2008 |
محموله غذایی و پزشکی آن مصادره شد |
امید |
اکتبر 2008 |
با 27 فعال از 10 کشور، کمکهای پزشکی و چند پزشک به غزه آورد |
کرامت |
ژانویه 2009 |
مورد حمله قرار گرفت و سرنشینانش دستگیر شدند. (جنبش غزه آزاد را به مرکزیت قبرس بهراه انداخت) |
کرامت (قبرس) |
نوامبر 2008 |
با 22 شخصیت پارلمانی و روزنامهنگار از جمله کلیر شورت، وزیر همکاری بینالمللی تونی بلر به غزه رسید |
اخوت لبنان |
فوریه 2009 |
حمله به کشتی و ضرب و شتم سرنشینان، به بندر اسدود منتقل شد و سرنشینانش پس از 5 روز آزاد شدند |
کرامت قطری |
دسامبر 2008 |
نمایندگانی از انجمنهای خیریه قطر و تعدادی روزنامهنگار با یک تن دارو و تجهیزات پزشکی به غزه رسید |
روح انسانیت |
ژوئن 2009 |
پس از تفتیش متوقف و به بندر اسدود منتقل شد و سرنشینانش دستگیر شدند |
|
|
|
با توجه به اینکه این ناوگان اولین گام برای رفع محاصره غزه نبوده است و با نظر به توان نیروهای اسرائیلی به توقیف کشتیها و بازداشت سرنشینان آنها، این سوال مطرح میشود که چرا با چنین خشونتی به سرنشینان غیرمسلح کاروان کمکهای انساندوستانه حمله شد و هدف از این اقدام چه بود.
انگیزهها و اهداف
از حدود چهار سال پیش و با آغاز محاصره نوار غزه، اسرائیل برای فشار بر حماس، اقدام به مجازات دستهجمعی ساکنان این سرزمین کرد و عموماً کارآمدی نیروهای خود را در پیشگیری از رسیدن کمک به غزه- بدون ایجاد هیچگونه تنش و یا کاربرد خشونت مفرط- نشان داده است. در قبال ناوگان آزادی نیز اسرائیل به راحتی میتوانست بههمان صورت اقدام کند و جلوی رسیدن کمکها به غزه را بگیرد. اما آنچه اینبار رخ داد، نشاندهنده جهتی دیگر در نگاه این رژیم به محاصره غزه بود.
برخی استدلال میکنند که هدف اسرائیل ایجاد رعب و وحشت و در نتیجه پیشگیری از تکرار تلاشهای غیردولتی و بینالمللی برای رفع محاصره غزه بوده است. اما این استدلال پایه ضعیفی دارد. اسرائیلیها به خوبی میدانستند حمله به کشتیهای حامل کمکهای انساندوستانه در آبهای آزاد بینالمللی، که سرنشینان آن از اتباع 44 کشور بودند، هزینه بهمراتب گزافتری از پیشگیری رسیدن آنها به غزه به سبک دفعات پیشین خواهد داشت. همچنین این برخورد توجه جهانیان را به محاصره غزه و شدت و خشونت تعامل اسرائیلیها با این مسئله برخواهد انگیخت، امری که رژیم اسرائیل همواره سعی در سرپوش نهادن بر آن داشته است.
بهنظر میرسد دولت ائتلافی تندرو نتانیاهو، در تلاش برای خروج از فشارهای بینالمللی، بهخصوص امریکایی، برای متوقف کردن فرایند مذاکرات پیشرو دست به چنین اقدامی زد؛ مذاکراتی که بدون تمایل و خواست اسرائیل، از سوی امریکا تحمیل میشد. این بحث با توجه به تحرکات چند ماه اخیر اسرائیل، همزمان با شدت گرفتن تحرکات دیپلماتیک امریکا برای ازسرگیری مذاکرات صلح، کاملاً مشهود است. در اینجا به شرایط و اوضاع و احوالی میپردازیم که مذاکرات صلح در چارچوب آن رو به آغاز بود و سپس دلایل مخالفت رژیم اسرائیل با این مذاکرات- که بهنظر میرسد دلیل اصلی کشتار اخیر بوده است- را تبیین خواهیم کرد.
ازسرگیری مذاکرات
روند مذاکرات صلح با آغاز جنگ غزه (2009-2008)، متوقف شد. البته پیش از آن نیز با به درازا کشیده شدن مذاکرات و عدم تحقق هرگونه دستاورد ملموس، فلسطینیها بهشدت مستأصل و ناامید شده بودند. آغاز جنگ، پایانی بر آخرین دور مذاکرات بود. پس از آن تحولاتی در سطح منطقهای و بینالمللی رخ داد که ازسرگیری مذاکرات را دچار مشکل کرد.
نخست، روی کار آمدن نتانیاهو، نخستوزیر تندرو اسرائیل بود که با در پیش گرفتن سیاستهای رادیکالی چون گسترش شهرکسازیها در کرانه باختری و قدس شرقی، و اصرار بر تداوم چنین سیاستهایی، عملاً در مقابل تداوم روند مذاکرات ایستاد. البته این نوع نگرش، همچنانکه روشن خواهیم کرد، متأثر از ماهیت و برنامههای احزاب تشکیلدهنده دولت رادیکال نتانیاهو بوده است.
نکته دیگر انتخاب اوباماست که پیششرط توقف کامل شهرکسازی- برای اولین بار در تاریخ مناقشه خاورمیانه- را پیش نهاد و فلسطینیها و عربها را نیز همراه ساخت؛ بهنحوی که اتحادیه عرب نیز این پیششرط را برای ازسرگیری مذاکرات بهتصویب رساند. بدینترتیب مذاکرات با اصرار نتانیاهو بر تداوم شهرکسازی متوقف شد.
اما حدود یک سال پس از توقف مذاکرات و به بنبست رسیدن فرایند صلح، مجموعهای از مقامات عالیرتبه نظامی ایالات متحده از فرماندهی مرکزی آن (که مسئولیت نظارت بر منافع امنیتی امریکا در خاورمیانه را بهعهده دارد)، طی گزارشی که در پنتاگون در حضور آدمیرال مایکل مولن تقدیم کردند، ضمن تأکید بر نگرانی ژنرال پترائوس از عدم پیشرفت فرایند صلح اعراب و اسرائیل، از تأثیر منفی این وقفه بر تضعیف اعتبار و بهخطر افتادن جایگاه ایالات متحده نزد حاکمان عرب نیز گفتند و خواستار اعمال فشار بیشتر امریکا برای آغاز مجدد مذاکرات فلسطینی-اسرائیلی شدند. آنها صریحاً به آدمیرال مولن یادآور شدند که در ملاقاتهایی که در دسامبر 2009 با رهبران و مقامات عرب داشتهاند، «به هرکجا که میرفتند با یک پیام روبرو میشدند: امریکا نه تنها ضعیف است بلکه جایگاه نظامی آن نیز رو به فرسایش است».
طبق این گزارش که اولینبار مارک پِری در مارس 2010 از آن پرده برداشت و در آن برای اولین بار فرماندهان نظامی بدین صراحت وارد مسائل سیاسی شده و در مورد مسائل سیاسی اظهارنظر میکردند، به صراحت بیان شده بود که امریکا برای پیشگیری از ضررهای احتمالی باید ترتیبی اتخاذ کند تا روند مذاکرات صلح ازسرگرفته شود. بر اساس گزارش منتشر شده، آدمیرال مولن پس از شنیدن گزارشِ مذکور، بسیار مغشوش و دستپاچه شد. به همین دلیل از آغاز سال 2010، شاهد موضعگیریهای انتقادی و تندتر اوباما، بایدن و هیلاری کلینتون نسبت به نگرش اسرائیل و تاکید واشنگتن بر ضرورت تسریع در ازسرگیری مذاکرات صلح و پیشبرد این فرایند میباشیم.
نکته قابل تأمل آنکه بهرغم گذشت دولت اوباما و فلسطینیها و اتحادیه عرب از پیششرط توقف کامل شهرکسازیها و پذیرش ضمنی سیاست نتانیاهو (توقف جزئی شهرکسازی) برای آغاز مذاکرات، باز هم شاهد اشکالتراشی اسرائیلیها در آغاز مذاکرات و در پیش گرفتن سیاستهایی از سوی آنها هستیم که بهنظر میرسد با هدف ایجاد مانع در برابر مذاکراتِ تحت فشار ایالات متحده صورت میپذیرد. برای مثال هنگامی که جو بایدن برای کمک به جورج میچل و ازسرگیری مذاکرات، سفری به سرزمینهای اشغالی داشت، همزمان با حضور وی در اسرائیل، این رژیم اعلام کرد در حال ساخت 1600 واحد مسکونی جدید در قدس شرقی است. در مقابل، بایدن مستقیماً به نتانیاهو متذکر شد که «آنچه انجام میدهی امنیت نیروهایمان را که در عراق، افغانستان و پاکستان میجنگند تهدید میکند و ما و نیز صلح خاورمیانه را با خطر مواجه میسازد». تأثیر گزارش افسران فرماندهی مرکزی، بر واکنش بایدن بهخوبی مشهود است. در سال گذشته نیز همزمان با سفر هیلاری کلینتون به اسرائیل، این رژیم اقدام به تخریب چند واحد مسکونی در قدس شرقی کرد که با واکنش کلینتون مواجه شد.
در بحران اخیر نیز، هنگامی که تمامی مقدمات برای ازسرگیری مذاکرات فراهم آمده بود، شاهد حمله خشونتبار تفنگداران دریایی اسرائیل به ناوگان آزادی بودیم. امری که با توجه به مسالمتآمیز بودن عملکرد ناوگان مذکور و انساندوستانه بودن فعالیت آن و همچنین صورت گرفتن این تهاجم در آبهای آزاد بینالمللی، علامت سؤال موجهی در مورد هدف اسرائیل از این اقدام مطرح ساخت. بهنظر میرسد هدف اصلی، توقف پیش از آغازِ مذاکرات صلح بوده است. در صورت پذیرش این فرض، لازم است به این سوال پاسخ گوییم که چرا نتانیاهو با مذاکره مخالف است.
گریز از مذاکرات
چرا نتانیاهو از مذاکرات صلح گریزان است؟ در این زمینه میتوان چند دلیل عمده ذکر کرد:
نخست باید در یک تقسیمبندی کلی این نکته را روشن ساخت که دولتهای تندرو که با شعارهای تودهپسند و گاه نژادپرستانه روی کار میآیند، در شرایط بحرانی و یا جنگ، بسیار راحتتر میتوانند به وعدههای امنیتی خود عمل کنند و یا حداقل در چارچوب این وعدهها فعالیت کنند. این دولتها در عرصه دیپلماتیک توان اندکی برای پیشبرد اهداف خود خواهند داشت و همواره در تلاش برای گریز از رویارویی دیپلماتیک، به بحرانآفرینی در سایر عرصهها میپردازند. در واقع آنها تلاش میکنند پیش از ورود به هرگونه مذاکره با دشمن، ابتدا شکستهایی به آن تحمیل کنند و یا واقعیتهای موجود را بهنحوی برای پیشبرد اهداف خود بر سر میز مذاکره، پیش از نشستن پشت آن تغییر دهند؛ تا ضمن مجاب کردن دشمن به پذیرش حداقلها، رأیدهندگان و متحدان خود را راضی نگه دارند. این وضعیت در مورد دولت ائتلافی تندرو نتانیاهو کاملاً مشهود است و تحرکات وی برای تغییر واقعیتها پیش از ورود به فرایند مذاکره، در همین جهت صورت میگیرد. به علاوه پس از جنگ ٢٢ روزه غزه، نظرسنجیهای انجام شده حاکی از آن است که نه تنها دولتِ تندرو، بلکه اکثر جامعه اسرائیل نیز گرایشی ضدصلح یافته بود و با فرایند صلحی که از اوسلو آغاز شده بود، مخالفت میکرد.
مسئله دیگر آنکه استراتژی مذاکره اسرائیل مبتنی بر «مدیریت مناقشه» و نه حلوفصل آن است. به باور محسن صالح، رئیس مرکز تحقیقات الزیتونه، هدف از استراتژی مذاکره اسرائیل، تضعیف رقیب از راههای گوناگون میباشد؛ تا با تنها گزینهای که از سوی اسرائیل عرضه میشود، موافقت کند. بههمین دلیل با حلوفصل فراگیر مناقشه خاورمیانه از طریق یک کنفرانس بینالمللی مخالفت میکند و خواهان مذاکره با کشورهای عربی بهصورت فردی میباشد. اما با توجه به فشارهایی که دولت اوباما وارد میسازد، امکانات و توانمندی اسرائیل در به درازا کشاندن مذاکرات پیشِ رو بهشدت تقلیل خواهد یافت. برای مثال وزارت امور خارجه امریکا در 9 می 2010، طی بیانیهای اعلام کرد: «چنانچه هریک از دو طرف در جریان گفتگوهای آتی اقدامی کند که اعتماد را بهطور جدی از بین ببرد، با واکنش واشنگتن روبرو خواهد شد.» لذا اسرائیل برای گریز از فشارهای مضاعف جامعه جهانی، در صدد پاک کردن صورت مسئله (مذاکرات صلح)، میباشد.
مسئله دیگر به ماهیت دولت ائتلافی نتانیاهو باز میگردد. دولت ائتلافی کنونی متشکل از مجموعهای از تندروترین احزاب راستگرای سیاسی و مذهبی اسرائیل همچون لیکود، شاس و اسرائیل خانه ما میباشد. این احزاب با طرح شعارهای امنیتمحور و در فضایی آکنده از مخالفت با فلسطینیها و عربها، پس از جنگ غزه رأی آورده و دولت را بهدست گرفتند. طبعاً چنین دولتی که با طرح شعارهای امنیتی و برای تحقق امنیت و مقابله با تهدیدات امنیتی موجود روی کار آمده است، قدرت مانور اندکی در تعامل با فلسطینیها، بهخصوص در گذار از مسائلی نظیر تعامل امنیتی، توقف شهرکسازیها و دستیابی به راهحلهای توافقی بر سر مناقشه دارد. در واقع نتانیاهو در یک چرخه امنیتی-سیاسی بین سیاست داخلی و خارجی، قدرت مانور بسیار پایینی دارد. بهعبارت دیگر وی از یکسو در صورت ورود به مذاکرات (که طبعاً بدون گذشت از برخی سیاستها و اعطای امتیاز دوامی نخواهد داشت)، با چالش داخلی و احتمال فروپاشی ائتلاف حاکم روبروست و از سوی دیگر با تداوم سیاستهای کنونی، روزبهروز بر دامنه فشارهای خارجی بهخصوص از سوی ایالات متحده بر دولت نتانیاهو افزوده میشود. در چنین وضعیتی گریز از مذاکرات، حداقل در کوتاهمدت، از شدت فشارهای داخلی و خارجی خواهد کاست.
این وضعیت البته تنها تا زمانی قابل دوام است که نتانیاهو بتواند ضمن بحرانآفرینی و ایجاد موانع، دولت خود را از مذاکرات- که از نظر برخی احزاب مؤتلف، خود امتیازدهی بهحساب میآید- دور کند و در عین حال توازنی بین فشارهای خارجی و داخلی ایجاد کند. در این صورت این امکان وجود دارد که حتی با ورود به مذاکرات، پس از وقتکشی فراوان، از رها شدن تمامی فشارها بر دولت ائتلافی خود پیشگیری کند.
نتایج تهاجم به ناوگان آزادی
هدف نتانیاهو از حمله به ناوگان آزادی، چه پیشگیری از رفع محاصره غزه و عدم تکرار تلاشهای بینالمللی در این جهت، و چه هدف گرفتن مذاکرات صلح پیش از شروع آنها بوده باشد، وی در رسیدن به هیچیک از این دو کامیاب نبود و متحمل زیانهای فراوانی در هر دو جهت شد. بههمین دلیل و برای گریز از تشدید فشارهای داخلی به پیشواز فشارهای خارجی رفته، از عملکرد نیروهای خود در مقابل آنچه او همکاران تروریستها در ناوگان آزادی نامید، دفاع میکند.
چنانچه هدف وی را پیشگیری از رفع محاصره غزه در نظر بگیریم، بلافاصله پس از حمله شاهد به راه افتادن کشتیهای دیگری بهسمت غزه بودیم و سازمانهای غیردولتی عربی و اروپایی در صدد راهاندازی ناوگان بزرگتری تحت عنوان «آزادی 2» میباشند. بهعلاوه این حمله توجه جهانیان را مجدداً به غزه و لزوم رفع محاصره غیرقانونی آن جلب کرد و بلافاصله پس از تهاجم به ناوگان آزادی، فشارهای گستردهای از سوی سازمانها و کشورهای مختلف در سطوح منطقهای و جهانی برای رفع محاصره غزه بر اسرائیل وارد آمد. شورای امنیت و شورای حقوق بشر سازمان ملل، اتحادیه عرب و سازمان کنفرانس اسلامی و دهها سازمان و کشورهای متعددی خواستار پایان دادن به محاصره غزه شدند. تا آنجا که واشنگتن نیز تداوم محاصره غزه را- حداقل در صورتِ فعلیِ آن- غیر قابل قبول میداند.
چنانچه هدف حمله توقف تلاشها برای ازسرگیری مذاکرات بوده باشد- امری که درستتر بهنظر میآید- در اینصورت تلاش نتانیاهو برای دوری از فشارها و دفع فلسطینیها به مخالفت با ازسرگیری مذاکرات با شکست روبرو شده است. محمود عباس پس از این حمله نه تنها با تعلیق مذاکراتِ پیشِ رو مخالفت کرد بلکه بحران پیش آمده را فرصتی برای پیشبرد مصالحه فلسطینی عنوان کرد و منیبالمصری، از بزرگترین بازرگانان کرانه باختری را در رأس هیأت بلندپایهای مکلف به سفر به غزه و اتمام مصالحه کرد. ریاض المالکی، وزیر خارجه سلام فیاض نیز در اجلاس وزرای خارجه عرب در قاهره ضمن مخالفت با تعلیق مذاکرات پیشِ رو، عنوان کرد: «نمیخواهیم هدایا و جوایز رایگانی تقدیم اسرائیل کنیم؛ زیرا توقف مذاکرات پیشِ رو، در جهت منافع اسرائیل میباشد و فشارها بر اسرائیل برای توقف شهرکسازیها را مرتفع خواهد ساخت.»
در واقع فلسطینیها با درک این واقعیت که دولت نتانیاهو از هر فرصتی برای گریز از مذاکرات صلح و کاهش فشارهای خارجی و نیز افزایش شهرکسازی در سرزمینهای اشغالی بهره میگیرد، بر تداوم مذاکرات تأکید میکنند و در این راستا هرگونه خللی در مذاکرات پیشِ رو را متوجه سیاستهای دولت نتانیاهو میکنند. لذا حمله به ناوگان آزادی نه تنها به توقف مذاکرات نینجامید بلکه انتظار میرود فشارهای بینالمللی بر اسرائیل در زمینه توقف شهرکسازیها و ازسرگیری مذاکرات افزایش یابد.
نکته دیگر آسیبی است که حمله به ناوگان آزادی بر روابط اسرائیل و ترکیه وارد آورد. پس از انقلاب اسلامی ایران و سقوط شاه در سال ١٩٧٩، ترکیه تنها متحد منطقهای اسرائیل بوده است و همکاریهای سیاسی، اقتصادی و نظامی و مانورهای نظامی مشترک، نشانههای رابطه ویژه آنکارا-تلآویو از آن زمان تا کنون بوده است. حمله به کشتی ترکیهای ناوگان آزادی (مرمره آبی) و کشته شدن 9 تن و مفقود شدن 3 تن از اتباع این کشور در این کشتار، واکنش شدید آنکارا را در پی داشت. بهنظر میرسد این حادثه نقطه عطفی در روابط ویژه دو طرف باشد. همچنان که اردوغان بیان داشت، توهین به ترکیه و ریختن خون اتباع آن کشور بدون تاوان نخواهد بود. وی به نتانیاهو گوشزد کرد: «صبر ترکیه را امتحان نکنید.» او همچنین تأکید کرد کمکهای ترکیه به غزه ادامه خواهد یافت. دوری ترکیه از اسرائیل طبعاً با تحکیم روابط عربیِ آنکارا و همگامی بیشتر آن کشور با فلسطینیها همراه خواهد بود. این نکته یکی از مهمترین ضررهای استراتژیک تلآویو در بحران اخیر میباشد.
بُعد منطقهای این مسئله تضعیف محور موسوم به اعتدال و نگرشهای آن در منطقه میباشد. در واقع قرار گرفتن اسرائیل در رأس مخالفان اسرائیل، به کاهش اعتبار این محور و سیاستهای آن در منطقه انجامیده است. به علاوه این اقدام به کاهش تمرکز بر برنامه هستهای ایران و توجه فزاینده جهانی به محاصره غیرانسانی و غیرقانونی غزه انجامیده است. تضاد اسرائیل با آنکارا همچنین به تغییر در توازن قوا در منطقه (محور اعتدال- محور ممانعت) انجامیده است و انتظار میرود تأثیر منفی چشمگیری بر نگرش طرفداران صلح با اسرائیل در منطقه داشته باشد.
نکته دیگر آنکه بهرغم تلاشهای گسترده اسرائیل و غرب برای نشان دادن ایران به مثابه بزرگترین تهدید منطقه و ایجاد تغییر در سمتوسوی نگرانیهای امنیتی دیرپای اعراب، حمله به ناوگان آزادی ضربه سختی به این تلاشها بوده است و حداقل به اعاده مرکزیت مسئله فلسطین در سامانه خاورمیانه انجامید.
مسئله دیگر تحولی است که در ماههای اخیر در نگرش واشنگتن نسبت به اسرائیل به وجود آمده است. این تحول بالطبع تحت تأثیر موج جهانی محکومیت اسرائیل، پس از تجاوز به ناوگان آزادی، سرعت بیشتری خواهد گرفت. آنتونی کردسمن، پژوهشگر CSIS ، به وضوح این تحول نگرش امریکایی را بیان میکند، به باور وی نگاه به اسرائیل به عنوان متحد استراتژیک، به تدریج در اثر سیاستهای رادیکال این رژیم، که توجهی به منافع استراتژیک امریکا در منطقه نمیکند، رو به تحول است. این نیز با توجه به حمایتهای گسترده واشنگتن از اسرائیل در طول تاریخ شش دههای آن، زیان استراتژیک بزرگی برای این رژیم خواهد بود.
نتیجهگیری
حمله توجیهناپذیر نیروهای اسرائیلی به ناوگان آزادی در آبهای آزاد بینالمللی، تبعات منفی گستردهای برای این رژیم در بر داشته و خواهد داشت. همچنانکه پیشتر روشن شد، هدف از این حمله هرچه بوده باشد (پیشگیری از رفع محاصره و یا دفع فلسطینیها به سمت مخالفت با مذاکرات)، با شکست کامل روبرو شده است و پیامدهای سنگینی برای این رژیم در برداشته است. بازخوردهای منفی اولیه حاکی از آن است که آثار منفی این حمله بسیار گستردهتر از آنچه به ذهن سران رژیم اسرائیل میرسید، بوده است.
افزایش تلاشها برای رفع محاصره غزه و تداوم تحرکات به سمت مذاکرات و احتمال پیشرفت مصالحه فلسطینی (حماس-فتح)، نشان میدهد اقدام نسنجیده اسرائیل، نتایج بسیار مطلوبی برای فلسطینیها به بار آورده است. نتانیاهو بههیچوجه تصور نمیکرد اقدام وی چنین فرصت گرانبهایی را در اختیار فلسطینیها و عربها قرار دهد و فشارهای وارده به اسرائیل را دوچندان کند؛ در این صورت وی طبعاً مرتکب چنین حماقتی نمیشد. البته اسرائیل در تلهای افتاد که شکست آن از پیش روشن بود؛ چرا که اگر از یک سو اجازه ورود کشتیها به بندر غزه را میداد، محاصره در عمل شکسته شده بود و از سوی دیگر، در صورت مقابله –همچنانکه مشاهده شد- به عنوان دولتی زورگو و ناقض حقوق بینالملل و حقوق بشر شناخته میشد.
بدینترتیب اسرائیل خود را در بحران خودساختهای گرفتار کرد که اکنون برای خروج از آن دستوپا میزند. نکته مهم اقدامات فلسطینیها و کشورهای عربی و اسلامی میباشد. آنها نباید فرصت گریز از تبعات بحران را از طریق اتخاذ مواضع احساساتی و غیرمعقول به اسرائیل تقدیم کنند. در واقع اسرائیل در وضعیت بغرنج کنونی، جویای فرصتی است که اشتباهات احتمالی رقیب، برای گریز از تبعات این بحران، به او خواهد داد.
اسرائیل بهرغم اقدامات غیرانسانی و اشکالتراشی در روند صلح و نقض مکرر حقوق بینالملل و حقوق بشر در قبال فلسطینیها، همواره با بهرهگیری تبلیغاتی از اقدامات و بیانات نسنجیده دشمنانش، خود را از مخمصه رهانیده است. اما بهنظر میرسد اینبار دیپلماسی فلسطینی، اسرائیل را محاصره کرده است و نه تنها بهانهای برای گریز اسرائیل از فشارهای بینالمللی نداده است بلکه با نشان دادن صلحطلبی و صلحدوستی خود، مانع اصلی صلح خاورمیانه را اسرائیل معرفی میکند. اتخاذ چنین سیاستی از سوی فلسطینیها، در تاریخ مناقشه خاورمیانه بیسابقه بوده است و نشان میدهد فلسطینیها –با حمایت کشورهای منطقهای- در عرصه دیپلماتیک توان فراوانی در مقابل دشمن خود دارند. در واقع فلسطینیها در این بحران نشان دادند معنای سخن کیسینجر را بهخوبی فراگرفتهاند که در ورای هر بحران، فرصتهایی وجود دارد که باید از آنها بهره گرفت. آنها با استفاده از فرصتی که بحران اخیر در اختیارشان نهاده است، بدون در پیش گرفتن مواضع انفعالی، نهتنها جلوی فرصتطلبی اسرائیل را گرفتهاند بلکه با تاکید بر لزوم پیشبرد صلح و رفع محاصره غزه از راههای مسالمتآمیز، توانستهاند فشارهای بینالمللی بر اسرائیل را افزایش داده و آن کشور را در موضعی کاملاً دفاعی قرار دهند.