10 December 2012
چکیده
جنگ نوامبر ٢٠١٢ غزه، مرحله جدیدی در رویارویی نظامی گروههای مقاومت فلسطینی و رژیم اسرائیل در شرایط جدید منطقهای بود که اهداف، ویژگیها و پیامدهای خاص خود را داشته است. این جنگ با حملات نظامی اسرائیل در جهت تحقق اهدافی مانند بهبود شرایط داخلی نتانیاهو، تضعیف توان نظامی مقاومت، ارزیابی و تغییر شرایط منطقهای و برخی اهداف بینالمللی آغاز شد. این حمله دارای ویژگیهای خاصی مانند تلاش طرفین برای برتری در موازنه استراتژیک، تغییر شرایط ژئوپلیتیک منطقهای و تلاشهای منطقهای و بینالمللی برای صلح و همچنین توافق آتش بس با شرایط حماس بوده است. از این میان پیامدهای جنگ برای اسرائیل، گروههای مقاومت و منطقه نیز قابل اشاره و بررسی است.
مقدمه
جنگ جدید بین اسرائیل و گروههای مقاومت فلسطینی در نوار غزه در نیمۀ نوامبر ٢٠١٢، مرحله جدیدی از رویارویی نظامی بین اسرائیل و فلسطینیها در شرایط جدید منطقهای را باعث شد. این جنگ که با حمله هوایی اسرائیل به غزه و ترور یکی از فرماندهان نظامی آغاز شد (اگرچه بهانۀ اولیۀ این ترور، حملۀ گروههای مقاومت به سربازان اسرائیلی در مناطق مرزیِ غزه – اسرائیل بود) و سپس با شلیک موشک از سوی حماس تداوم یافت و سرانجام با توافق آتش بس بین دو طرف، پس از هشت روز جنگ به پایان رسید، از منظرهای مختلف قابل بررسی است. در واقع این جنگ که در شرایط خاص منطقهای و پس از خیزشهای مردمی در جهان عرب و همچنین گسترش تنشهای بین جمهوری اسلامی ایران و غرب، به خصوص رژیم اسرائیل صورت گرفت و بدون پیش شرطی از سوی اسرائیل پایان یافت، مسائل متعددی را مطرح میسازد و از ابعاد مختلفی قابل بررسی است.
در این گزارش در صدد بررسی اهداف، ویژگیها و پیامدهای این جنگ هستیم. لذا مسائل مورد توجه گزارش به ترتیب عبارتند از اینکه آغاز جنگ با چه اهداف و انگیزههایی صورت گرفت و به خصوص دولت نتانیاهو چه دلایلی را برای مرحله جدید حملات خود به غزه در نظر داشته است. دوم اینکه جنگ نوامبر ٢٠١٢، چه مشخصههایی دارد و در چه شرایطی به وقوع پیوست. سومین موضوع مهم قابل بررسی نیز آن است که این جنگ میتواند چه پیامدهایی برای گروههای مقاومت فلسطینی، رژیم اسرائیل و منطقه خاورمیانه در پی داشته باشد؟ یافتههای گزارش در پایان در قالب نتیجهگیری مطرح خواهد شد.
اهداف و دلایل حمله نظامی
هرچند رژیم اسرائیل همواره دلایل و انگیزههایی را برای هدف قرار دادن گروههای مقاومت و تضعیف فلسطینیها مطرح میسازد، با این حال به انگیزهها و دلایل خاص دولت نتانیاهو نیز در مرحله کنونی برای حمله به غزه میتوان اشاره کرد. در اینجا تلاش میکنیم تا دلایل و انگیزههای مختلف اسرائیل جهت حمله به غزه را در سطوح مختلف تبیین نمائیم.
1- دلايل و انگیزههای داخلي
مهمترين علت حمله اسرائيل به نوار غزه را ميتوان دلايل داخلي دولت نتانياهو عنوان کرد. از آنجا که دولت نتانياهو در طول چند سال اخير با مشکلات و معضلات داخلي، منطقهاي و بينالمللي مختلفي روبرو بوده و اين مشکلات و چالشها باعث کاهش اعتبار و مشروعيت اين دولت شده است، نتانياهو با طراحي حملات هوايي به غزه که حتي ممکن است با حملات زميني نيز همراه شود، درصدد است تا با ايجاد فضاي امنيتي و بهرهگيري از ابزارهاي نظامي، با افزايش مشروعيت خود، آراء اسرائيليها را در انتخابات پارلماني پيشرو در ژانويه آينده جلب نمايد. مجموعۀ بحرانها و دشواریهای اقتصادی (که عمدتاً از سوی نتانیاهو و متحدانش صرفاً به عنوان تداوم بحران در اقتصاد جهانی مورد اشاره قرار میگیرد)، ناتوانی در پیشبردِ مذاکرات صلح و ایجاد تنش در روابط اسرائیل با آمریکا (بزرگترین متحد و پشتیبان بینالمللیِ اسرائیل)، از جمله مسائلی است که دولت ائتلافیِ راستگرایان اسرائیلی به رهبری نتانیاهو به بار آورده است. مرتفع کردن و یا کاهش تأثیرِ این مسائل بر نتایجِ انتخابات پارلمانیِ پیش رو را میتوان عاملی اصلی در تحرک نظامیِ اسرائیل علیه حماس و غزه دانست.
دولت ائتلافیِ نتانیاهو که پیشتر با پیوستنِ حزب کادیما (شائول موفاز) به آن در ماه می 2012، نجات یافته بود، با خروج کادیما در ژولای دچار مشکل شد و نتوانست بر سر مسائل اساسی از جمله تصویب بودجۀ 2013، به توافق برسد. این مسئله به اعلام برگزاری انتخابات زودهنگام از سوی نتانیاهو انجامید. پس از آن نتانیاهو با حزب اسرائیل خانۀ ما، به رهبری لیبرمن، ائتلاف انتخاباتی «لیکود خانۀ ما» را تشکیل داد. اما این ائتلاف برخلاف انتظارات نتانیاهو نه تنها هواداران وی را افزایش نداد بلکه نظرسنجیها حاکی از تنزل شدید جایگاه وی در انتخابات آتی شد. مجموع کرسیهای کنونی دو حزب لیکود و اسرائیل خانۀ ما 42 کرسی است، در حالی که پس از تشکیل ائتلاف یاد شده، این تعداد در نظرسنجیها به حدود 33 کرسی تنزل پیدا کرده است. اصلیترین انگیزۀ داخلیِ نتانیاهو برای حمله به غزه، تأکید بر توانمندیِ امنیتیِ دولتش است؛ امری که پیوسته نشان داده قابلیت جذب افکار عمومی داخلی را دارد.
از سوی دیگر، حملات تلافیجویانۀ جنبشهای مقاومت در غزه، در ارتباط با زندگی سیاسی نتانیاهو حکم مرگ و زندگی را دارد. این حملات به اسرائیلیها یادآوری میکند که نتانیاهو پس از چهار سال نخستوزیری و صرف هزینههای هنگفت برای ایجاد گنبد آهنین و سایر هزینههای امنیتی، نتوانسته است تعدادی چریک فلسطینی را به کنترل درآورد. به همین دلیل، عدم تناسب در عملکرد اخیر دولت وی علیه غزه کاملاً مشهود است؛ به نحوی که در برابر حملهای که از سوی یک جنبش فلسطینی صورت گرفت، افزون بر حملات هوایی گسترده به غزه، احمد الجعبری، رهبر گردانهای قسام را به شهادت رساند، حال آنکه حماس اساساً در حمله به اسرائیل نقشی نداشت. در این معنا میتوان گفت نتانیاهو از یک سو جویای تأکید بر کارت امنیت در انتخابات پیش رو است و از سوی دیگر، در تلاش است با در پیش گرفتن حملات شدید و تأکید بر شدتِ حملات تلافیجویانه، جلوی هرگونه حمله از غزه به اسرائیل را بگیرد.
وضعیت وخیم اقتصادی و افزایش مشکلات اجتماعی در بین ساکنان سرزمینهای اشغالی، منجر به آغاز بزرگترین جنبش اعتراضی در سال 2011 شد. تحقق پیدا نکردن وعدههای دولت، باعث شکلگیری اعتراضات دوباره مردم اسرائیل در سالگرد جنبش شد. از سوي ديگر، وضعيت و روابط منطقهاي و بينالمللي اسرائيل نيز در شرايط مطلوبي نيست که بتواند باعث بهبود مشروعيت دولت نتانياهو شود. بر اين اساس، به نظر میرسد آغاز این جنگ با هدف سوق دادن اذهان به مسائلی غیر از بحران اقتصادی نیز باشد؛ چرا که شاید راهحلی غیر از این برای دولتمردان اسرائیل جهت انحراف افکار از وضعیت بد اقتصاد داخلی وجود نداشته باشد. در واقع، دولت نتانیاهو میخواهد خود را به عنوان یک قدرت نظامی نشان داده و به این ترتیب توجهات را از مسائل و مشکلات اجتماعی در سرزمینهای اشغالی، منحرف کند. اگرچه انحراف افکار عمومی با بالا بردن سطح تنش با غزه آشکارا صورت گرفته است؛ اما این امر به هیچوجه به معنای روند امور در جهتی مطلوب نتانیاهو و متحدانش در انتخابات آتی نیست. پرتاب موشکهای جنبشهای مقاومت به تلآویو و قدس اشغالی، حاکی از تحولی نوین در موازنۀ وحشت و تهدید میان اسرائیل و جنبشهای مقاومت است؛ موازنهای که بعید به نظر میرسد برقراریِ آن به سود نتانیاهو باشد و احتمالاً منتقدان و مخالفان وی را تقویت خواهد کرد.
2- دلايل و انگیزههای منطقهاي
دولت نتانياهو علاوه بر دلايل داخلي براي حمله به غزه، در سطح منطقهاي نيز دلايل خاص خود را دارد که بخشي از اين دلايل مربوط به وضعيت و مسائل خاص اين رژيم با فلسطينيها و بخشي نيز به شرايط کليتر منطقهاي مربوط ميشود. در خصوص فلسطينيها يک هدف کلان و هميشگي در سياست تلآويو، ضربه زدن به مقاومت اسلامي و نيروهاي حماس و تخريب توانمندي جنبش حماس است که به عنوان هدف هميشگي اين رژيم دنبال ميشود. حملات جدید رژیم صهیونیستی علیه نوار غزه به دنبال ترور «احمد الجعبری»، معاون فرمانده گردانهای القسام، شاخه نظامی حماس، آغاز شد. البته بهانۀ اولیۀ آن، حملۀ مسلحانۀ یک فلسطینی به جیپ گشتیِ سربازان اسرائیلی در نقاط مرزی غزه – اسرائیل بود. اما ترور احمد الجعبری، تحرکی بود که مسائلی فراتر از کنشی صرفاً تلافیجویانه را تداعی میکند. الجعبری از جمله شخصیتهای برجسته حماس و از موسسان و عاملان مهم شکلگیری گردانهای موشکی و فردی این جنبش بود که در جریان مذاکرات رژیم صهیونیستی با حماس برای آزادی «گلعاد شالیت»، تنها اسیر این رژیم نزد مقاومت فلسطین، موفق شد شروط مقاومت را به تلآویو تحمیل کرده و در مقابل آزادی شالیت، 1027 اسیر فلسطینی در بند زندانهای این رژیم را طی دو مرحله از زندان آزاد کند که این امر برای مقاومت فلسطین پیروزی بزرگی محسوب میشد و جایگاه حماس و مقاومت را نزد مردم فلسطین تقویت کرد.
نکته دوم، آزمون توانمدي حماس در شرايط جديد و پس از تحولات اخير منطقهاي است؛ به گونهاي که اين رژيم برآورد صحيحي از توانمندي نظامي و امنيتي حماس داشته باشد تا در مواقع حساسي مانند درگيري احتمالی نظامي با ايران بتواند بر آن فائق آيد. این امر از آن جهت حائز اهمیت است که یکی از مسائل اصلی مطرح شده از سوی ائتلاف لیکود خانۀ ما، رویارویی با تهدیدِ موردِ ادعایِ برنامۀ هستهایِ ایران است. نکتۀ دیگر در ارتباط با انگیزههای فلسطینیِ تهاجم اسرائیل به غزه آن است که نتانیاهو با این حمله میخواهد این پیام را به محمود عباس برساند که حتی به دست آوردن عضویت ناظر فلسطین در سازمان ملل – که قرار است در اواخر نوامبر 2012 از سوی حکومت خودگردان در سازمان ملل مطرح شود – تغییری در وضعیت موجود روی زمین نخواهد داد. نتانیاهو پیشتر بارها تهدید کرده بود که در صورت مطرح شدنِ عضویت ناظر فلسطین خارج از چهارچوبِ توافقات اوسلو و مذاکرات دوجانبه، دست به اقدامات تلافیجویانه علیه حکومت خودگردان خواهد زد.
در سطح منطقهاي، از جمله دلایل مهم حملۀ اسرائیل به غزه، تلاش این رژیم براي سنجش شرايطِ متحولِ منطقه و نیز تغييرات رخ داده در معادلات منطقهاي خاورميانه بعد از خيزشهاي مردمي در جهان عرب و روي کار آمدن دولتهاي جديد در مصر، تونس و ليبي است. در موضوع سنجش شرايط، دو مولفۀ مهم مورد توجه اسرائيليهاست: نخست سنجش نوع واکنش دولتهاي جديد مانند مصر به مسئله فلسطين و حمله نظامي و دوم ارزيابي شرايط کلان مقاومت در منطقه با توجه به نوع واکنشهاي افکار عمومي و ملتهاي منطقه و هماهنگيها و تلاشهاي مشترک دولتهاي منطقه در اين خصوص است. اما مسئله مهمتر براي اسرائيليها آن است که بتوانند فضا و معادلات منطقهاي را بعد از خيزشهاي مردمي، به گونهاي متاثر سازند که فشارهاي رواني و سياسي وارد شده به اسرائيليها تا حد محسوسی کاهش یابد.
در این معنا، اسرائیل میخواهد نخست به مصرِ اخوانالمسلمین نشان دهد که هیچگونه واهمهای از واکنشهای مصری در صورت به خطر افتادنِ امنیت اسرائیل ندارد. این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که با وقوع تحولات گستردۀ منطقهای، اسرائیل از سوی بسیاری از ناظران به عنوان بازندۀ اصلی این تحولات مطرح شده است. تأکید بر قدرت نظامی برتر اسرائیل، جایگاه اسرائیل را در مذاکرات احتمالی آتی با فلسطینیها، که احتمالاً بافشارهای دولت اوباما از سر گرفته خواهد شد، بهبود خواهد بخشید. نکتۀ دوم آنکه اسرائیل میخواهد به جنبشهای مقاومت که به اخوانالمسلمین مصر امیدوارند، نشان دهد که این حکومت نیز همچون حکومت مبارک نمیتواند برای حمایت از غزه در برابر اسرائیل کاری از پیش ببرد. واکنش به دیدار امیر قطر از غزه را نیز میتوان یکی دیگر از انگیزههای اسرائیلیها دانست. این دیدار، اگرچه از دید برخی، مورد حمایت اسرائیل است؛ زیرا با هدف جدا کردنِ کاملِ حماس از محور مقاومت صورت گرفت، اما واکنشهای اسرائیل گویای واقعیتی دیگر است. در این معنا، پیام اسرائیل برای قطر و سایر کشورهای عربی را میتوان چنین دانست: حتی در صورت بازسازی غزه، این مسئله مانعی در برابر اسرائیل برای تخریب مجدد آن نمیگذارد و بنابراین هرگونه کنشِ فلسطینیِ کشورهای عربی، باید با همراهی و حتی از مجرای اسرائیل صورت بگیرد تا نتایج آن حفظ شود.
3- دلايل و انگیزههای بينالمللي
در سطح بينالمللي ميتوان به دو موضوع به عنوان دلايل اصلي حمله اسرائيل به غزه اشاره کرد: نخست نزديکی به موعد مطرح شدن موضوع عضویت غیررسمی فلسطین در سازمان ملل در ماه آينده از سوي تشکيلات خودگردان است. بر اين اساس، رژیم اسرائيل با حمله به غزه و نابهسامان و بحرانی جلوه دادن اوضاع داخلی فلسطین، قصد اخلال در این امر را دارد. موضوع ديگر به نوع رويکردهاي دولت اوباما به اسرائيل و به خصوص روابط آن با دولت نتانياهو مربوط است. از آنجا که در دوره قبل رياست جمهوري اوباما مشکلات و اختلافاتی در مورد مسائل خاورمیانه بين دولت اوباما و نتانياهو بروز کرد و به خصوص در اواخر دولت اوباما شواهد مهمی مبنی بر عدم همراهی اوباما با اسرائیل در حمله به ایران مطرح شد، در چنین شرایطی نتانیاهو تلاش کرد تا با حمایت همه جانبه از میت رامنی، رقیب جمهوریخواه اوباما، از یک سو مانع پیروزی مجدد اوباما شود و از سوی دیگر مقدمات بهبود روابط اسرائیل – آمریکا را با پیروزیِ احتمالیِ میت رامنی مهیا سازد. این موضوع باعث بروز نگرانیهایی در دولت نتانیاهو در مورد سیاستهای آتیِ آمریکا شد. بر این اساس، اسرائیل با آگاهی از تعهد واشنگتن به امنیت این رژیم و حمایت از آن در برابر مقاومت اسلامی و کشورهای عربی، با حمله به غزه درصدد ايجاد تغییر در روابط تنشآلود اوباما و نتانياهو و نزدیکی بیشتر اسرائیل - آمریکا در نتیجۀ جنگ تحمیلیِ جدید به غزه است؛ به خصوص اینکه اوباما در تحولات مربوط به امنیت ملی اسرائیل مجبور است مواضع کاملاً حمایتی اتخاذ نماید، حتی اگر این موضوع به بروز چالشهایی در روابط آمریکا با بازیگران اسلامی و عربی خاورمیانه منجر شود.
ویژگی ها و شرایط جنگ غزه
در خصوص ویژگیها و شرایط جنگ نوامبر ٢٠١٢ غزه یا عملیات «ستون ابر»، میتوان چندین مولفه و مسئله اساسی را مطرح کرد. یکی از ویژگیهای این جنگ که مشابه جنگ گذشته اسرائیل در اواخر سال ٢٠٠٨ است، تلاش دو طرف برای برتری در موازنه استراتژیک و فرا رفتن از موازنۀ گذشته است. اسرائیل در تلاش بود تا ضمن حذف رهبران کلیدی حماس و تخریب توانمدی موشکی و نظامی حماس، غزه را به منطقهای فاقد توان بازدارندگی در مقابل خود تبدیل کند و در این راستا از حملات هوایی گسترده علیه اهداف نظامی و زیرساختهای غزه و حتی برخی مناطق غیرنظامی استفاده کرد. همچنین اسرائیلیها سعی داشتهاند بر این نکته تاکید کنند که گنبد آهنین، مانع جدی در برابر موشکهای حماس است. در مقابل، گروههای مقاومت تلاش کردهاند تا ضمن حفظ ساختار و توان نظامی خود و حداقل ساختن خسارتها، افزایش قدرت نظامی و بازدارندگی خود را در مقابل اسرائیل نشان داده و از آن در راستای تقویت جایگاه داخلی خویش بهره گیرند. مقاومت اسلامی فلسطین برای نخستینبار از موشکهایی با برد بالا استفاده کرد که نه تنها تلآویو بلکه اهداف دور دستتری را نیز هدف قرار داد و افزون بر سرنگون کردنِ یک فروند اف 16، یک فروند هواپیمای بدون سرنشین را نیز منهدم ساخت که در تاریخ مقاومت فلسطین بیسابقه قلمداد میشود.
ویژگی مهم دیگر این جنگ در مقایسه با سال ٢٠٠٩، تغییر شرایط ژئوپلیتیک منطقهای است. در حالی که اسرائیل در زمان عملیات «سرب گداخته» در سال ٢٠٠٩، با شرایط منطقهای به نسبت مساعدی روبرو بود و به خصوص حماس از حمایت عربی چندانی برخوردار نبود، در شرایط جدید و بعد از خیزشهای مردمی در خاورمیانه، مولفههای نوینی وارد سیاست منطقهای شده است. در کشورهای مهم عربی مانند مصر و تونس، اخوانالمسلمین به قدرت رسیده است و دیگر مصر همانند دوره مبارک حماس را در محاصره و تنگنا قرار نمیدهد، بلکه فلسطینیها شاهد حضور نخستوزیر مصر در نوار غزه و اعلام حمایت از مقاومت بودند. همچنین دیگر کشورهای منطقه مانند ترکیه و قطر نیز تحت تاثیر افکار عمومی منطقه سعی کردند تا نقشآفرینی بیشتری در پایان دادن به جنگ و پیشگیری از افزایش تلفات و هزینههایِ فلسطینی داشته باشند. اگرچه محور مقاومت با توجه به بحران سوریه دچار چالشهایی شده است، اما ناامنی و بیثباتی در سوربه تهدیدات خاص خود را برای مرزهای اسرائیل در بر داشته است و رژیم اسرائیل نمیتوانست بدون دغدغه عملیات نظامی خود را ادامه دهد. در نتیجه تداوم و گسترش احتمالی عملیات ستون ابر، با توجه به شرایط منطقهای، خطرات بیشتری را برای اسرائیل در بر داشت. در این معنا، وضعیت نوین منطقهای به هیچوجه با رویکردهای امنیتیِ نتانیاهو سازگاری نداشته است.
مولفه مهم دیگر، تلاشهای گستردۀ منطقهای و بینالمللی برای پایان دادن به جنگ و به خصوص تبدیل شدن قاهره به کانون دیپلماسی برای توافق جهت آتش بس بوده است. اگرچه مرسی، سفیر مصر در اسرائیل را فراخواند، اما مصر میزبان نشست چهار جانبهای میان خالد مشعل، شیخ حمد (امیر قطر)، رجب طیب اردوغان و محمد مرسی شد و از سوی دیگر، عاموس گلعاد، رئیس بخش سیاسی- امنیتی وزارت جنگ رژیم صهیونیستی، برای بررسی توافق آتشبس به قاهره سفر کرد. با این حال، به رغم تمایل اسرائیل و گروههای مقاومت برای آتش بس، شروط و رویکردهای متفاوت، دستیابی به توافق جامع و پایدار را در روزهای نخست دشوار کرد. اسرائیل شرطهایی از جمله ایجاد منطقه حائل، عدم قاچاق سلاح به غزه، عدم پرتاب موشک به اسرائیل از غزه، عدم حمله به نیروهای اسرائیلی در مناطق مرزی غزه و غیره را مطرح کرد. حماس و جهاد اسلامی درباره برقراری آتش بس در غزه توافق کامل داشتند، اما حماس اعلام کرد رفع کامل محاصره نوار غزه، توقف ترور رهبران فلسطینی، دریافت تضمین برای عدم تجاوز اسرائیل علیه مردم غزه و عدم حمله به صیادان فلسطینی در آبهای غزه از جمله شروط این جنبش برای پذیرش توافق آتش بس است.
ویژگی دیگری که میتوان آن را خاص جنگ نوامبر ٢٠١٢ غزه دانست، توافق آتش بس بین گروههای فلسطینی و اسرائیل است که بسیاری از عناصر آن جدید محسوب میشود. توافق آتش بس که از سوی کمال عمر، وزیر خارجه مصر و هیلاری کلینتون، وزیر خارجه ایالات متحده آمریکا در ٢٢ نوامبر اعلام شد، برای اولین بار نه تنها شامل پیش شرطهای اعلامی اسرائیل نیست، بلکه بسیاری از شروط و ملاحظات حماس در آن مورد توجه قرار گرفته است. در این توافق هرچند عدم شلیک موشک و راکت از سوی فلسطینیها به عنوان شرط ضروری آتش بس مورد تاکید قرار گرفته است، اما نکات مثبت برای فلسطینیها توقف حمله به غزه، عدم هدف قرار دادن اعضا و رهبران حماس و بازگشایی گذرگاههای غزه است. هرچند که اسرائیلیها اعلام کردهاند که علیرغم پذیرفتن آتش بس، به خواست حماس برای برداشتن کامل محاصره نوار غزه گردن نخواهند گذاشت، اما باز کردن گذرگاهها حداقل در کوتاه مدت معنایی جز رفع محاصره غزه ندارد. بر این اساس، میتوان برای نخستین بار شاهد پذیرفتن آتش بسی از سوی اسرائیل با شرایط حماس در جنگی شد که اسرائیل خود آن را آغاز نمود و این مفهومی جز وارد شدن موازنه قدرت گروههای مقاومت و اسرائیل به مرحلهای جدید ندارد.
پیامدهای جنگ غزه
پیامدهای جنگ نوامبر ٢٠١٢ غزه را از منظر اسرائیل، گروههای مقاومت فلسطینی و منطقهای میتوان مورد ارزیابی قرار داد. جنگ غزه همانند جنگهای گذشته با هدف تخریب بخش مهمی از توان نظامی حماس و زیرساختهای فلسطینی آغاز شد، تا بتواند برای مدتی آرامش نسبی را برای اسرائیل به ارمغان آورد و این رژیم با قدرت نمایی نظامی و امنیتی، اعتماد به نفس خود را تا حدی ارتقا دهد. اما با توجه به حملات متقابل فلسطینی به شهرکها و شهرهای دوردست اسرائیلی، تحقق این هدف در هالهای از ابهام است. افزون بر این، عملیات «ستون ابر» با افزایش تلفات غیرنظامی، آسیب شدیدی به وجهه عمومی و منطقهای اسرائیل وارد کرده است و این موضوع تعاملات منطقهای و بینالمللی این رژیم را تهدید میکند.
نکته مهم آنکه به رغم احتمال رکود مقطعی قدرت نظامی حماس – که همچنان ابعاد آن مبهم است – این جنگ آشکار میکند که قدرت نظامی حماس و بازدارندگی آن روند تصاعدی را طی میکند و ممکن است در آینده اسرائیل با تهدیدات گستردهتری از سوی گروههای مقاومت مواجه شود. موضوع مهم دیگر، اثبات عدم کارآمدی کامل گنبد آهنین اسرائیل، به دلیل عبور بخش مهمی از راکتهای حماس از آن بود. اسرائیل توانست تنها کمتر از یک سوم موشکهای فلسطینی را مهار کند، آن هم با توجه به این که استقرار و بکارگیری این سیستم ضدموشکی، هزینههای بالایی را برای رژیم اسرائیل درپی داشته است؛ موضوعی که میتواند امنیت روانی رهبران و مردم این رژیم را تحت تاثیر قرار دهد.
جنگ غزه با ترور برخی از رهبران نظامی و وارد آوردن خسارات نظامی، زیرساختی و اقتصادی، باعث مواجه شدن گروههای مقاومت با معضلات جدید میشود. با این حال، عبور حماس از این جنگ این واقعیت را پررنگ میکند که دیگر اسرائیل و غرب قادر به کنار گذاشتن مقاومت از معادلات فلسطین نخواهند بود و گروههای مقاومت به عنوان واقعیتی پویا در آینده نیز همچنان عرض اندام خواهند کرد و حتی قدرت بازدارندگی آن افزایش خواهد یافت. همچنانکه این جنگ ثابت کرد روبرو شدن گروههای مقاومت با حمله نظامی اسرائیل، همچنان مهمترین تهدید پیش روی این گروههاست و بر این اساس، حماس و سایر گروههای مقاومت به رغم تلاشهای سیاسی، مجبور خواهند بود بخش مهمی از توجه خود را به افزایش توان نظامی خود معطوف کنند؛ چرا که بدون اسلحه قوی در مقابل اسرائیل، دیپلماسی کاربرد چندانی برای کمک به فلسطینیها نخواهد داشت.
پیامد دیگر جنگ برای حماس را میتوان تقویت جایگاه این جنبش در عرصه داخلی فلسطین برشمرد. در حالی که تشکیلات خودگردان فلسطین خود را برای حضور در سازمان ملل به عنوان نماینده تامالاختیار مردم فلسطین مهیا میکند، جنگ غزه تمام مانورهای سیاسی تشکیلات خودگردان فلسطین را تحتالشعاع قرار داد و نشان میدهد که نماینده اصلی فلسطینیها در برابر رژیم اسرائیل، که قادر به دفاع از منافع و آرمانهای فلسطینی است، گروههای مقاومت است. این واقعیت از یک سو جایگاه داخلی و منطقهایِ نیروهای مقاومت را ارتقا میبخشد، امری که در دیدارهای رسمی مقامات کشورهای عربی از غزه کاملاً مشهود بود، و از سوی دیگر، محدودیتِ اثرگذاریِ کنشِ نظامی اسرائیل، که پیشتر به شدت مقاومت را در ابعاد داخلی و در رقابتها و کشمکشهای فلسطینی – فلسطینی تحت تأثیر قرار میداد، نشان میدهد.
آنچه در سطح پیامدهای منطقهای، میتواند به عنوان اصلیترین مسئله مطرح شود این است که آیا دولتهای جدید منطقه مانند مصر، از اراده و توان لازم برای دفاع از گروههای مقاومت فلسطینی و در نتیجه ایجاد تغییرات اساسی در مناقشه اسرائیلی- فلسطینی برخوردارند و در صورت داشتن چنین تواناییای، آیا ارادۀ لازم برای تحرک در این کشورها وجود دارد؟ افزون بر این، جنگ جدید غزه چه نتایجی را به ما گوشزد میکند؟ جنگ غزه نشان دهنده تغییر محسوس فضای عمومی و سیاسی منطقه در خصوص مسئله فلسطین و افزایش حمایتهای سیاسی و دیپلماتیک و حتی مالی و اقتصادی از گروههای فلسطینی است. در این راستا سفر مقامات عربی به غزه در طول جنگ و تماسهای سیاسی گسترده به خصوص در قاهره نشان از افزایش حساسیتها و واکنشهای منطقهای به حملات اسرائیل به فلسطینیها داشته است. اما نکته بسیار مهمی که موجب سرخوردگی بسیاری از گروههای مقاومت فلسطینی شد، آن است که تلاشهای منطقهای بر میانجیگیری و رایزنی در سطوح دیپلماتیک متوقف ماند و به حمایتهای استراتژیک مانند حمایت تسلیحاتی منجر نشد. این در حالی است که آنچه میتواند در پیروزی سیاسی و دیپلماتیک نقش اصلی را داشته باشد، توان عملیاتی در مقابل دشمن است.
نتیجهگیری
جنگ نوامبر ٢٠١٢ یا عملیات «ستون ابر»، در شرایط نوین فلسطینی و عربی آغاز شد و ابعاد و نتایج متفاوتی نسبت به جنگ ٢٢ روزۀ اسرائیل علیه غزه داشته و احتمالاً خواهد داشت. اسرائیل که با اهداف متعدد و متنوعی سطح تنش با حماس و گروههای مقاومت را در غزه بالا برد، با دشواریهای نوینی که ناشی از فضای نوین منطقهای است روبرو شد. از جمله اهداف اسرائیلی، افزایش قدرت مانور نتانیاهو و متحدان راستگرای وی در ائتلاف لیکود خانۀ ما در انتخابات آتی از مجرای بالا بردنِ اولویتِ امنیت در ذهنیت اسرائیلی و منحرف کردنِ آن از مسائل اجتماعی و اقتصادی است؛ مسائلی که در سالهای ٢٠١١ و ٢٠١٢، اعتراضات گستردهای را رقم زده بود.
مسائل دیگری از جمله سنجش میزانِ قدرت مقاومت در شرایط تحرک نظامی احتمالی علیه ایران، سنجیدنِ میزان حمایتهای عربی و به ویژه مصری از مقاومت فلسطین در صورت حملۀ همهجانبه به غزه در سطح منطقهای، به عنوان اهداف اسرائیل از حمله به غزه مطرح است. در سطح بینالمللی نیز تضعیف ابتکار سازمان مللی حکومت خودگردان، در راستای دستیابی به عضویت ناظر از طریق تأکید بر ضعف و ناتوانی این تشکیلات در مسائل داخلی و نیز بهبود رابطه با واشنگتن از طریق پیشبرد تحرکی نظامی علیه غزه، به عنوان اهداف اسرائیل در سطح بینالمللی مطرح هستند.
جنگ غزه از یک سو نشان دهندۀ افزایش توان مقاومتی جنبشهای مقاومت، بالا رفتن سطح بازدارنگی و موازنۀ اسرائیل – نیروهای مقاومت، افزایش حمایتهای منطقهای از نیروهای مقاومت و کاهش توان اسرائیل در سرکوب و تضعیف مقاومت است. مجموع این تحولات حاکی از به وجود آمدن فضای نوینی برای مقاومت است، فضایی که در آن اسرائیل به تدریج تمایل خود را به تحرک نظامی علیه نیروهای مقاومت از مجرای بالا رفتن هزینههای آن، از دست میدهد و نیروهای مقاومت در نتیجۀ آن جایگاه داخلی خویش را تقویت کرده در معادلات داخلی و حتی منطقهای، نقش فعالتری بازی میکنند.