نتایج کنفرانس استانبول درباره افغانستان |
03 March 2012 |
||||
چكيده كنفرانس استانبول با تاكيد بر رويكردهاي منطقهاي، براي حل و فصل بحران امنيتي در افغانستان، در نوامبر 2011 تشكيل شد. كنفرانسي كه هرچند اهداف درستي را براي خود تعريف كرده بود، اما از جهات مختلف با مشكلات جدي مواجه بود. به دليل خصومتهاي غرب با ایران، به شدت از بازيگري ايران در افغانستان جلوگيري شده است كه همين مسئله مانعي جدي در برابر موفقيت سياستهاي منطقهاي و برقراري توازني در برابر افراط گريهاي پاكستان است. از سويي راهبرد فعلي براي پيگيري روند مصالحه، به دليل ماهيت طالبان و همچنين رويكرد غرب و دولت كرزي نسبت به پيگيري روند مصالحه باعث شده است تا گفتوگوهاي آشتي ملي، بيش از پيش به محاق برود.
مقدمه کنفرانس استانبول در ترکیه که با هدف بررسی راهکارهای منطقهای برای افغانستان طراحی شده بود، میتوانست جایگاهی مناسب داشته باشد؛ زیرا به نظر میرسید که پس از یک دهه جنگ، هم دولت و هم غرب به این جمعبندی درست رسیدهاند که راه حل افغانستان، کم و زیاد کردن نیروها نیست. تلاش برای تقویت ابتکارات منطقهای، یکی از راهبردهای درست در افغانستان به شمار میرود که محور کنفرانس استانبول بود. اما این فرصت را باید از دست رفته به شمار آورد. هرچند به نظر تلاشهای مثبتی برای همکاری و هماهنگی میان افغانستان و پاکستان در حال شکل گیری است، اما این راهبرد پاکستان که طی ده سال در تلاش برای نفوذ در افغانستان بوده است، بعید به نظر میرسد که تغییر کرده باشد. از سویی نقش همسایگان مهمی همچون ایران که میتواند کمک مهمی برای صلح و ثبات در افغانستان باشدع همچنان محدود نگه داشته میشود. علاوه بر این مسائل، باید به آشفتگیهای غرب از برخورد با مسئله افغانستان نیز اشاره کرد. این موارد نشان میدهد که چالشهای جدیای برای تقویت رویکردهای منطقهای در جهت حل مسئله افغانستان، که طرفین طی نشست استانبول به دنبال آن بودهاند، وجود دارد. به همین دلیل میتوان انتظار داشت دولت افغانستان، همچنان نتواند از مزیت تقویت رویکردهای منطقهای جهت تامین صلح و ثبات سود ببرد.
کنفرانس استانبول در نوامبر 2011، کنفرانسی در استانبول ترکیه با هدف تقویت رویکردهای منطقهای برگزار شد. پیش از برگزاری این نشست رهبران افغانستان، پاکستان و ترکیه در یک نشست سه جانبه یک روزه در استانبول شرکت و اعلام کرده بودند که کمیسیون مشترکی را برای تحقیق در مورد مرگ برهانالدین ربانی، رئیس شورای عالی صلح، ایجاد خواهند کرد. طی این نشست سه جانبه به بررسی راههای مبارزه علیه تروریسم و برنامههای مشترک نیز اشاره شد.[1] طی کنفرانس کابل که با شرکت نمایندگان بیش از بیست کشور و سازمان بینالمللی برگزار شد، تمامی شرکت کنندگان بر عدم دخالت در امور افغانستان و کمک برای مبارزه با انواع فعالیتهای تروریستی در منطقه تاکید کردند. نمایندگان کشورهای شرکت کننده در اجلاس استانبول، همچنین بر حمایت از رشد اقتصادی افغانستان تاکید و همچنین از نشستی که قرار است در ماه مارس سال آینده میلادی در تاجیکستان برگزار شود، حمایت کردند. براساس اعلامیه پایانی نشست استانبول، مقامات ارشد کشورهای شرکت کننده توافق کردند که در ماه ژوئن سال آینده میلادی، در کابل با یکدیگر دیدار کنند.[2] اجلاس استانبول و به دنبال آن اجلاس بن دوم كه در ماه دسامبر برگزار شد، در واقع سرآغاز دور جدیدی از تلاشهای دیپلماتیک دولت افغانستان بود تا همکاری و حمایت جامعه بینالمللی را برای بعد از سال ۲۰۱۴، که نیروهای خارجی افغانستان را ترک خواهند کرد، جلب کند. اما غرب و دست اندرکاران نشست استانبول نمیتوانند به اهدافی که تعریف کردهاند دست یابند. به واقع هرچند اهداف نشست ترکیه مطلوب بوده است، اما مشکلات و موانعی وجود دارد که در این نشست مدنظر قرار نگرفته و برای آن راه حلی مناسب در نظر گرفته نشده است.
راهبردهای منطقهای هدف اولیة نشست استانبول، دستیابی به راهحلهای منطقهای برای برقراری آرامش و ثبات در افغانستان بوده است. اما نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا به قدری در این زمینه آشفته و نامنسجم رفتار کردهاند که راه رسیدن به ابتکارات منطقهای، بسیار محدود شده است. هرچند آمریکا از همسایگان افغانستان در نشست استانبول خواسته که به امنیت این کشور یاری برسانند، اما واقعیت این است که سیاستهای چند سال اخیر این کشورها باعث اصلی بحران است. یکی از مهمترین این مسائل به حاشیه راندن ایران در تحولات افغانستان است، که همواره نقش مثبتی در این کشور بازی کرده است. ایران به رغم تمامی کمکهایی که حتی در سرنگونی طالبان در جریان جنگ 2001 داشت، بازهم توسط بوش، رئیس جمهور پیشین آمریکا به عنوان محور شرارت انتخاب و در این میان پاکستان که به گفتة خود آنها بهشتی امن برای القاعده و تروریستها بوده است، تبدیل به بهترین دوست غرب -از نظر بوش- پس از اروپا شد. در همین راستا برنت رابین، از کارشناسان سیاسی آمریکا اظهار داشته است که سلاحهای هستهای واقعی پاکستان و احتمال گسترش آن خطری به مراتب کمتر از ایران به شمار میرود.[3] در چنین شرایطی، مرکز گفتوگوهای بینالمللی هالینگز[4] اشاره داشته که روابط خصومتآمیز بین ایران و آمریکا مانع از آن است که تهران بتواند با کابل روابط مناسبی داشته باشد؛ اگرچه افغانستان به نظر میرسد تنها مکانی است که آنها منافع هماهنگی در برخی موارد با یکدیگر دارند.[5] این در حالی است که به رغم این مسائل باز هم غرب خواهان جلوگیری از نفوذ ایران است. در این میان یکی از نمونههایی که میتواند نتایج این خصومت را نشان دهد، منع همکاریهای اقتصادی گسترده ایران و افغانستان است که تعطیل شدن قرارداد همکاری تهران در جادههای کابل- قندهار، از آن جمله است. در حالی که ایران میتواند با هزینههای کمتر و بسیار در دسترستر کار خود را به پیش ببرد، اما مخالفت آمریکا، هزینهها را برای کابل به مراتب افزایش داده و تحقق اهداف پروژه را مشکلتر ساخته است.[6] تلاش برای تخریب ایران در افغانستان، در حالی صورت میگیرد که پاکستان هر روز نقش منفیتری را بازی میکند و ایالات متحده نیز کار مفیدی برای جلوگیری از این روند نمیتواند انجام دهد. این در حالی است که غرب بهتر از هر کسی به این مهم واقف است. در این شرایط ایران تنها کشوری است که میتواند توازن مناسبی را در برابر نفوذ پاکستان در افغانستان، با حضور قابل ملاحظهاش داشته باشد.[7] واقعیت آن است که ایران و هند، به دلیل روابط رو به گسترش و قراردادهای تجاری بالایی که با یکدیگر دارند، میتوانند جلوی نفوذ پاکستان را در افغانستان بگیرند؛ اما هیچگاه غرب از این مزیت استفاده نکرده است. به همین دلیل صالحی، وزیر امور خارجه ایران، در ۲ نوامبر و در نشست استانبول به سیاستهای منطقهای آمریکا اعتراض و بیان داشت که آمریکا قصد دارد در جهت تحقق اهداف فرامنطقهای، حضور نظامی خود را در افغانستان به بهانه ریشهکنی تروریسم گسترش دهد. همچنین بیان داشت که برنامههای نسنجیده و غیرسازنده نیروهای ناتو و آمریکا در افغانستان، جزو تهدیدات امنیتی جدی برای منطقه و جهان است. از سوی دیگر، قانونمندسازی پایگاههای نظامی خارجی، با جهتگیری کلی دولت افغانستان و جامعه جهانی در مسیر تمرکز بر راه حلهای صلح آمیز مغایرت دارد و موجب پایداری افراط گرایی و تروریسم در منطقه میشود.
مذاکرات صلح طبیعتاً یکی از اهداف اصلی تقویت تعاملات همسایگان در صحنه افغانستان، دستیابی به آشتی ملی و صلح در افغانستان است. مسئلهای که طی کنفرانس استانبول نیز کرزی بر آن تاکید داشت و تلاش کرد تا شیوههای مطلوب رسیدن به آن را مشخص سازد. اما راهبرد فعلی آمریکا بسیار گیج کننده شده است. در حالی که پس از کشته شدن ربانی آمریکاییها از تشدید فشارها بر حقانی و سازمان اطلاعاتی پاکستان (ISI) صحبت میکردند، اخیراً کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا اعلام داشته که به دنبال یاری گرفتن ازISI برای متقاعد ساختن شبکه حقانی به مذاکره و مصالحه هستند. این در حالی است که حملات هوایی و زمینی علیه شورشیان طالبان و شبکه حقانی، جریان دارد. فرایند صلح، جدیترین سیاست دولت افغانستان و نیروهای ائتلاف برای برقراری امنیت و آشتی ملی است. اما این مسئله از دو سو با مشکل مواجه است. در وهله اول باید بر ماهیت آشتی ناپذیری گروههای شورشی تاکید کرد، زیرا خصلتهای بنیادگرایانه آنان اجازه هیچگونه مصالحهای را نمیدهد. کشته شدن برهانالدین ربانی، رئیس شورای عالی صلح، میتواند نمونه بارزی برای اثبات این ادعا باشد. پیش از این، محمد طاهریان، سفير اسبق ایران در افغانستان، با اشاره به آغاز به کار شورای عالی صلح و حضور طالبان در این صحنه اظهار داشته بود که هدف از این گفتوگوها چیست؟ آیا کرزی میخواهد قدرت را به طالبان واگذار کند یا این که میخواهد در قدرت با آنان شریک شود؟ واضح است که طالبان جنبشی تمامیتخواه با دکترینی منحصر به فرد است که به دنبال ایجاد یک امپراتوری اسلامی است. در دکترین طالبان هیچ امکانی برای شریک شدن در قدرت با دیگر گروهها وجود ندارد.[8] صحبتهای طاهریان به مورد مهمی اشاره دارد و آن همانا وجود نگرشهای بنیادگرایانه است. واقعیت آن است که در نگرشهای بنیادگرایانه جایی برای سهیم شدن در قدرت نیست و این جناح در پی تمامیت خواهی سیاسی است. اساساً این جناحها دارای عناصر فکریای هستند که به هیچ وجه پذیرای همکاری در قدرت نیست. هدف اصلی جنبشهای بنیادگرا که بازگشت به اصل متون مقدس اسلامی را مدنظر دارند، رهایی جامعه اسلامی از دولتهای غیراسلامی و تسلط خارجیها است.[9] اساساً گفتمان سیاسی بنیادگرایی بر فساد و ناکارآمدی و علل غیرشرعی شدن نظام سیاسی حاکم، به دلیل انحراف از مسیر صحیح و وضع قوانین مخالف اسلام تاکید دارد. در این دیدگاه آنان بر این باورند که میبایست دولتی که مبتنی بر شرع اسلامی نیست، ساقط شود.[10] با توجه به این نگرش بنیادگرایانه و سلفی، طبیعی است که نیروهای شورشی و بنیادگرای طالبان و القاعده تنها خواهان خروج نيروهاي ائتلاف و برگشت به قدرت هستند و با هرگونه تلاشی برای مذاکره و سهيم شدن در قدرت و هرگونه مصالحهای با هر جناح، به مخالفت میپردازد. در وهله دوم باید ذکر شود که با توجه به شرایطی که غرب و حتی دولت کرزی باعث آن بودهاند، امکان شکلگیری جناح میانهرو و به دور از خصلتهای بنیادگرایانه از درون طالبان، آنهم تحت شرایطی خاص از بین رفته و تنها شورشها بیشتر شده است. نکاتی که کرزی نیز در صحبتهای خود در نشست نوامبر استانبول، بر آن صحه گذاشت و بیان داشت که در حال حاضر، امکان مصالحه با طالبان به دلیل شرایط به وجود آمده ممکن نیست. همچنین وی ادامه داد که اگر وضعیت سیاسی و امنیتی در افغانستان به مسیر دیگری میرفت، شاید میتوان انتظار مصالحه را داشت. کرزی در دیداری که از هند داشت نیز بیان کرده بود که ما دیگر با گروههای شورشی مذاکره نخواهیم داشت بلکه در تلاش خواهیم بود با حامیان منطقهای آنان وارد گفتوگو شویم. به همین دلیل وی در سخنان خود در اجلاس ترکیه اظهار داشت که آرزوی ما این است که با کمک برادران خود در پاکستان، راهی را جستوجو کنیم که براساس آن، رهبری طالبان از حمایتی که از بیرون افغانستان دریافت میکند، محروم شده و وارد روند مصالحه شود. هم چنین بیان داشته که تا زمانی که در سطح منطقه یک تلاش قوی برای مبارزه با تروریسم صورت نگیرد، به ویژه با توجه منابع اصلی آنها، امنیت در افغانستان کماکان شکننده باقی خواهد ماند. در نوامبر 2010، محمدرضا بهرامی، سفير اسبق ایران بیان داشته بود که مشکل اصلی این است که شرایط سیاسی کلی در افغانستان و حمایتهای خارجی از طالبان، باعث میشود که طالبان میانهرویی در این کشور شکل نگیرد و این جنبش از پویاییهای سیاسیای که احتمال میرفت بتواند از آن سود برده و تبدیل به جنبشي ميانه رو باشد، محروم بماند. طالبان در حال حاضر به صورت جدی به وسیله حامیان منطقهای آن مورد بازی قرار میگیرد. به عبارت دیگر، طالبان در حال حاضر بیشتر از آن که جنبشی اعتقادی باشد، ابزاری در جهت منافع دیگران شده است. همچنین به نظر محمدرضا بهرامی، عقبنشینی نیروهای ائتلاف و انتقال همزمان مسئولیتهای امنیتی به نیروهای افغانی، نباید ارتباطی به مسئله آشتی و مصالحه با طالبان داشته باشد. این دو نمیتواند در یک بسته همزمان دیده شود، زیرا شرایط و الزامات هرکدام با دیگری متفاوت است. به همین دلیل است که مسائل سیاسی از اهمیت بالایی برخوردار میشود. واقعیت آن است که نميتوان مسائل نظامي را از مسائل سياسي تفكيك كرد و لازم است اين دو با يكديگر و هم زمان پيگرفته شود تا نتيجه مطلوبي حاصل شود.
نتیجه گیری کنفرانس استابول اهداف درستی را در نظر داشت، اما نمیتواند به نتایج مطلوبی دست یابد؛ زیرا مقدمات برای نیل به خواستهها فراهم نیست. هرچند طی این نشست تاکید شده که برای رسیدن به امنیت پایدار، تاکید بر رویکردهای منطقهای و پیشبرد مصالحه است، اما نه غرب و نه دولت کرزی، به اذعان خودشان تا به حال راه درست را نیافتهاند. بازیهای دوگانه آمریکا در صحنه افغانستان و منزوی ساختن ایران، باعث عقیم ماندن طرحهای منطقهای و بنیانهای فکری بنیادگرایانه طالبان و القاعده و ابزاری شدن آنها شده که این امر فرایندهای صلح را با مشکل مواجه ساخته است. در این شرایط احتمال دستیابی به موفقیت در صحنه افغانستان، مشکل خواهد بود. به نظر مشکل اصلی، سیاستهای آشفته غرب و بازی دوگانه آنان از سویی و همچنین اوجگیری رقابتهای منطقهای در صحنة افغانستان است. طبیعتاً در این شرایط، برنامه مدون و جامعی نیز برای خطاب قرار دادن مشکلات دیده نمیشود. حتی در این شرایط دولت آلمان نیز اعلام داشته که در کنفرانس بن به مسائل صلح اشارهای نخواهد شد. در این وضعیت به نظر میرسد که کرزی تصمیم گرفته تا سیاستهای مستقلانهتری را برای دستیابی به امنیت در پیش گیرد، تا شاید از این مسیر موفقتر باشد. تداوم و گسترش همکاریها با هند و ایران، در این راستا ارزیابی میشود.
|