افغانستان: مسئله پیچیده صلحسازی |
04 October 2011 |
||||
بیش از سی سال پس از تهاجم شوروی و تقریباً یک دهه پس از تهاجم نیروهای ائتلاف به افغانستان و اشغال این کشور، افغانستان همچنان دستخوش عدم امنیت و توسعه نیافتگی به دنبال این رویدادهاست. تقریباً ده سال از زمانی میگذرد که طالبان در افغانستان از قدرت بر کنار شد، با این حال، این کشور همچنان با بیثباتی مواجه است. وضعیت امنیتی در افغانستان رو به وخامت دارد و نگرانیهای واقعی به وجود آورده است و نیازمند راهحلی فوری است. این منازعه امروزه محدود به دولت افغانستان و گروههای شورشی نیست بلکه همچنین ایالات متحده، ناتو، همسایگان افغانستان و نیز سایر کشورهای منطقه را نیز متبلا به خود ساخته است. ایجاد ثبات هدف عمده استراتژی کوتاه مدت آمریکا و متحدینش هنگام مداخله در افغانستان بوده است؛ اما از آن زمان به بعد، استراتژی بلند مدت برای ریشهکن کردن شورش و بازسازی کشور به ندرت مطرح شده یا به طور مؤثر به آن پرداخته نشده است. بنا به گفته برخی تحلیلگران بیثباتی در افغانستان را بیش از آنکه ناشی از سنتهای محلی باشد، حاصل دهها سال منازعه میدانند – که با تهاجم شوروی در سال 1979 و از میان رفتن ساختارهای سنتی شروع شد و در نتیجه باعث شد تا گروههای افراطی خلاء اجتماعی، سیاسی و امنیتی را پر کنند. افغانستان در جریان تاریخ طولانی و پرآشوب خود بیش از آنکه به یک دولت – ملت منسجم شباهت داشته باشد، شبیه کنفدراسیونی از قبائل بوده است. نه دهم جمعیت افغانستان خارج از شهرها زندگی میکنند. میراث تاریخی و وضعیت کنونی این کشور باعث شده است تا برخی کارشناسان چنین ابزار نظر کنند که نظام فدرال به دلیل شرایط محلی از دولت مرکزی کنونی برای این کشور مناسبتر است. ابهام در اهداف و سیاستهای آمریکا افغانستان، در دولت اوباما در مرکز سیاست خارجی آمریکا باقی مانده است. گرچه سیاست جدید اوباما در قبال افغانستان مجدداً بر رویکرد نظامی تاکید ورزیده است، اما از همان ابتدا این سیاست مبهم بوده است و روشن شدن آن منوط به تحولات بوده است. سیاست جدید آمریکا در قبال افغانستان در قالب بیانیه اوباما در مارس 2009 و اعلامیه اجلاس سران ناتو در لیسبون در نوامبر 2010، بیان شد. این سیاست در بازنگری سالانه سیاستها در قبال افغانستان و پاکستان، مورد تأکید مجدد قرار گرفت. رویکرد جاری آمریکا و متحدینش در این خصوص و این که آنها واقعاً در پی دستیابی به چه چیزی در افغانستان هستند، مبهم میباشد. در همین زمینه، آندرو و ایلدر، مدیر برنامه افغانستان – پاکستان در مؤسسه آمریکایی صلح کارنگی میگوید: «... نیاز فوری به روشن ساختن این امر وجود دارد که ما در افغانستان چه هدفی را دنبال میکنیم و سپس باید منابع لازم را برای دستیابی به این هدف اختصاص دهیم». از زمانی که نیروهای ویژه آمریکا اسامه بن لادن، رهبر القاعده را به قتل رساندند، بحث در مورد افغانستان در واشینگتن، اساساً جهت دیگری پیدا کرده است. مرگ بن لادن به منتقدان از هر دو حزب در آمریکا این بهانه را داده است تا استدلال کنند که دولت اوباما باید اهداف آمریکا در افغانستان را به صورت مشخصتری بیان کند. در 22 ژوئن، باراک اوباما اعلام کرد که تا پایان سال جاری 10،000 و تا پایان تابستان آینده 33000 سرباز را از افغانستان خارج خواهد کرد. به طور خلاصه میتوان گفت که رئیسجمهور آمریکا تصمیم گرفته است تا عملیات نظامی در افغانستان را به دلیل مصلحت سیاسی و خستگی مردم از جنگ، نیمهکاره رها کند. در این زمینه اوباما چنین اظهار داشت: «ما تلاش نخواهیم کرد تا افغانستان را به بهترین مکان تبدیل سازیم. ما تا ابد نظم را در خیابانهای آن برقرار نخواهیم کرد و در کوهستانهای آن به گشتزنی نخواهیم پرداخت». این در واقع با توجه به دهها هزار نفر تلفات غیرنظامیان و میلیونها پناهنده در اثر جنگ به رهبری آمریکا سخنی عجیب بود. در واقع، اگر طرح خروج نیروها عملی شود، در وهله نخست تنها 33000 نفر از نیروهایی که اوباما 18 ماه قبل به افغانستان اعزام داشته بود، از این کشور خارج خواهند شد. دور دوم خروج نیروها قرار است در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2012 صورت گیرد. به این ترتیب، تا پایان 2012، تعداد سربازان مستقر در افغانستان دو برابر تعدادی خواهد بود که هنگام آغاز ریاست جمهوری اوباما در آغاز سال 2009 در افغانستان حضور داشتند. تاریخ خروج سربازان از افغانستان نیز به موضوعی بحثبرانگیز در دولت آمریکا تبدیل شده است. تشکیلات نظامی و چندین سیاستمدار ارشد بر این باورند که اهداف عملیاتی اوباما در مورد افغانستان، با این جدول زمانی دست یافتنی نیست. در این رابطه گزارش شده است که رابرت گیتس، وزیر سابق دفاع آمریکا، به ژنرال دیوید پترائوس، فرمانده سابق نیروهای تحت رهبری آمریکا در افغانستان، اطمینان داده بود که برنامه خروج مشروط است و رئیس جمهور تصمیم خواهد گرفت که آیا لازم است در این استراتژی تغییراتی صورت گیرد یا خیر. تصمیم اوباما به خروج نیروها با آنچه که بخش بزرگی از فرماندهان نظامی او توصیه کرده بودند، مغایرت داشت. آنچه اوباما به آنها به عنوان موفقیت در رابطه با «تمرکز مجدد بر [مسئله] القاعده» و «عقب راندن طالبان» اشاره کرده بود، در خوشبینانهترین حالت، تا حدودی عملی شده است. همچنین برخی تحلیلگران میگویند که رئیس جمهور آمریکا با خارج کردن نیروهای رزمی در حالی که وضعیت امنیتی در بخشهای مهمی از افغانستان همچنان بیثبات است، دست به قمار بزرگی زده است، زیرا بعید است ارتش و پلیس افغانستان آن گونه که از آنها انتظار میرود، بتوانند عمل کنند – یعنی کاری که تاکنون موفق به انجام آن نبودهاند. آشکارا، ژنرال پترائوس از حمایت از برنامه خروج نیروها امتناع کرده است، در حالی که گیتس تنها با اکراه از آن حمایت به عمل آورده است. در طرف دیگر بحث، جو بایدن، معاون رئیس جمهوری احساس میکند که از این ماجرا سربلند بیرون آمده است؛ زیرا او و چند تن از دستیاران شورای امنیت ملی، از زمان تصمیم به افزایش تعداد نیروها در افغانستان در سال 2009، چنین استدلال میکردند که به نیروی کوچکتر نظامی در افغانستان نیاز میباشد و با افزایش نیروها موافق نبودند. اختلافنظر در مورد خروج نیروها نه تنها در میان نخبگان غیرنظامی و نظامی آمریکا بلکه در میان مقامات ارشد دولت آمریکا نیز وجود دارد. هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا با اشاره به افزایش تعداد نظامیان آمریکایی مستقر در افغانستان و نیازهای توسعهای این کشور، چنین اظهار داشت که هدف از افزایش حضور نظامی هرگز این نبوده است که کلیه چالشهای افغانستان در زمینه توسعه را حل کند. او در ادامه چنین گفته است که فراموش نکنید یک سال کمک غیر نظامی به افغانستان برای آمریکاییها به اندازه 10 روز عملیات نظامی هزینه دارد. همچنین باید یادآور شد که اعلام جدول زمانی خروج نیروها توسط اوباما تا حدودی به خاطر ملاحظات سیاسی داخلی بوده است؛ زیرا نه تنها در ایالات متحده بلکه همچنین در سایر کشورهای عضو ائتلاف از جمله هلند، آلمان و کانادا مردم خواهان بازگشت نیروها از افغانستان هستند. به موجب نظرسنجی انجام شده توسط مؤسسه پیو، 56 درصد آمریکائیان موافق بازگشت هرچه سریعتر نیروهای آمریکایی از افغانستان هستند. وضعیت در افغانستان کماکان نگران کننده است. اوباما همچنین به خوبی از فقدان حمایت از ادامة جنگ در افغانستان در میان آمریکائیان، با توجه به انتخابات پیشرو در 2012 آگاه است. در این شرایط، دولت آمریکا تلاشهایی را برای یافتن یک راهحل سیاسی از طریق گفتوگو با طالبان آغاز کرده است؛ هرچند مقامات آمریکایی اذعان میکنند که دستیابی به صلح ممکن است در آینده حتی با وجود اعلام یک جدول زمانی برای خروج نیروها از افغانستان، بعید باشد. مسئله پایگاههای نظامی همزمان با برنامه خروج نیروها، ایدة ایجاد پایگاههای نظامی دائمی در افغانستان، از حمایتهای بیشتری در دولت آمریکا برخوردار میشود. گرچه رابرت گیتس قبلاً ایجاد پایگاههای نظامی در افغانستان را منتفی دانسته بود، اما او خاطر نشان کرده است که آمریکا علاقهمند به حفظ حضور نظامی در این کشور به لحاظ اهمیت استراتژیکی به منظور پایان برنامهریزی شده عملیات رزمی ظرف سه سال میباشد. آشکارا، ایده پایگاههای نظامی دائمی آمریکا در این منطقة بسیار ژئواستراتژیک، اسباب نگرانی چین، روسیه، ایران و سایر کشورها خواهد شد. برخی صاحبنظران مانند بیل وان اوکن بر این باورند که واشینگتن برای «جنگ علیه تروریسم» یا اشاعه دموکراسی، به دنبال چنین پایگاههایی نیست... بلکه هدف امپریالیسم آمریکا ماهیتی ژئواستراتژیک دارد. تأسیس این پایگاهها حکایت از عزم آمریکا مبنی بر اعمال هژمونی خود بر منطقه نفتخیز آسیای مرکزی و دستیابی به یک سرپل نظامی علیه رقبای اصلیاش در منطقه یعنی چین، روسیه و ایران دارد. تلاش واشینگتن برای عقد یک پیمان نظامی استراتژیک با کابل جهت تأسیس شش پایگاه نظامی دائمی در افغانستان، با مخالفت ایران و سایر همسایگان افغانستان از جمله چین، روسیه و پاکستان مواجه شد. تصمیم ایالات متحده و تلاشهایش برای انجام این کارها هنگام ملاقات رؤسای جمهور پاکستان، ایران و افغانستان در تهران در تاریخ 4 تیرماه موضوع گفتوگوی آنان قرار گرفت. در این گفتوگوهای سه جانبه، پیامدهای خروج نیروهای آمریکایی و ناتو از افغانستان نیز مورد بحث قرار گرفت. بیانیهای که در پایان این گفتوگوها صادر شد، خاطر نشان میکرد که آنها نگران فقدان امنیت، افراطگرایی و تروریسم میباشند؛ ضمن این که بر نیاز به همکاری برای مقابله با این پدیدهها تأکید ورزیدهاند. عامل ژئوپولیتیکی سالهاست که افغانستان به مکانی برای نمایش قدرت ژئوپولیتیکی تبدیل شده است. دیدگاهی وجود دارد مبنی بر اینکه بر هم خوردن موازنه قوای سنتی و رقابت قدرتهای خارجی در افغانستان، یکی از منابع اصلی بیثباتی میباشد. در همین راستا گفته شده است که برای برقراری صلح و ثبات در افغانستان، بیطرفی این کشور باید احیا شده و توسط قدرتهای بزرگ تضمین شود. اساساً منافع هر کشوری در این است که از محیط صلحآمیزی برخوردار باشد. ایران به عنوان همسایه افغانستان دلایل خوبی برای برقراری ثبات در افغانستان دارد: هم برای مقابله با مسئله پناهندگان – ایران میزبان تقریباً 2 میلیون پناهنده ثبت شده و ثبت نشده است – و هم برای مسدود کردن جریان انتقال مواد مخدر از این کشور جنگ زده. با توجه به نفوذ قابل ملاحظه ایران در افغانستان، برخی رهبران سیاسی و نظامی در غرب اذعان کردهاند که هرگونه رویکرد منطقهای بدون تعامل با ایران، بیمعنا خواهد بود. ایران عمیقاً درگیر فعالیتهای بازسازی در افغانستان میباشد و از نقش بیشتر افغانستان در تجارت منطقهای و ترانزیت حمایت میکند. تهران از ریشهکن شدن تولید مواد مخدر در افغانستان و شکست ایدئولوژی طالبان بهرهمند میشود. از اینرو، جای شگفتی نیست که ایران در مورد چندین چنین موضوع بسیار مهمی در صدد جلب حمایت کشورهای دیگر درگیر در افغانستان و ازجمله ایالات متحده برآید. پاکستان نیز به عنوان همسایه دیگر و با نفوذ افغانستان، از افراطگرایی خشونتآمیز که حاصل منازعه در افغانستان میباشد، رنجها و مصائب فراوانی متحمل شده است. از سوی دیگر، پاکستان مایل است دست هند، رقیب سنتی خود را از افغانستان کوتاه کند؛ با توجه به اینکه پاکستان نقش اصلی را در هرگونه راهحل سیاسی برای جنگ افغانستان داراست. هند برای مقابله با نفوذ رقیب خود در افغانستان، به دلیل نفوذ اسلامآباد بر طالبان، اهرمهای چندان زیادی در اختیار ندارد. از این رو هند در پی جلب حمایت افغانستان از طریق انجام پروژههای عمرانی عظیم مانند احداث جاده، خطوط انتقال نفت و غیره در افغانستان بوده است. برنامههای توسعه جامعه بینالمللی، فرصتی طلایی برای کمک به افغانها جهت ایجاد یک دولت کارآمد در اختیار داشت که بتواند ابتداییترین خدمات عمومی را در اختیار مردم این کشور بگذارد. هیئت کمکرسانی سازمان ملل در افغانستان (UNAMA)، پس از 11 سپتامبر 2001، با مجوز شورای امنیت تشکیل شد تا طیف وسیعی از مسئولیتها از اداره فعالیتهای امداد و بازسازی گرفته تا برگزاری انتخابات و نیز ارائه مشاوره سیاسی و استراتژیک در خصوص روند صلح را بر عهده گیرد. اما متأسفانه تاکنون، عدم وجود یک سیاست منسجم و وحدت در زنجیره فرماندهی بین «ایساف» و نیروهای حافظ صلح تحت فرماندهی نمایند ویژه دبیر کل سازمان ملل متحد، مانع تحقق کامل اهداف مزبور بوده است. نتیجهگیری منازعه پیچیده در افغانستان، مستلزم وجود یک روند صلح چندجانبه و پیچیده است. ایالات متحده دارای بزرگترین نیرو در میان نیروهای ائتلاف در افغانستان میباشد و تنها کشوری در میان کشورهای عضو ائتلاف میباشد که دارای یک استراتژی مقابله با شورشیان است. این استراتژی در گذشته از یک سو فاقد رویکردی واقعبینانه و برنامهریزی صحیح بوده است و از سوی دیگر، در آن به واقعیات ژئوپولیتیکی منطقه و نقش بازیگران منطقهای کمتر توجه شده است. از این رو برقراری صلح دیرپا در افغانستان از طریق اتخاذ رویکردی منطقهای میسر خواهد بود که در آن منافع استراتژیک و اقتصادی کشورهای همسایه و منطقه لحاظ شده باشد. بهطور کلی، نگرانیهای جدی که در جامعه بینالمللی دربارة اوضاع افغانستان وجود دارد، بدون تغییرات مقتضی در رویکردهای یکجانبه آمریکا (از جمله ادامة حضور نظامی آن پس از 2014، در افغانستان) میتواند موجب بروز جنگ داخلی جدیدی در افغانستان شده و آن کشور را به صحنه رقابت ژئواستراتژیک جدیدی بین قدرتهای خارجی تبدیل نماید. برای اجتناب از وقوع چنین سناریوی ناخوشایندی، توصیه شده است که آمریکا باید دست به تدابیر جدی برای اعتمادسازی جهت تشویق کشورهای منطقه به منظور بر عهده گرفتن نقشی فعالتر در برنامهریزی توسعه و صلحسازی در افغانستان و در چهارچوب سازمان ملل متحد بزند.
|