رویکرد اتحادیه اروپا به سازمان همکاری شانگهای |
18 August 2011 |
||||
چکیدهسازمان همکاری شانگهای یکی از نمونههای موفق همگرایی منطقهای در نظام نوین بینالملل به شمار میرود. شکلگیری و رشد سریع این سازمان که به محوریت دو قدرت بزرگ یعنی فدراسیون روسیه و جمهوری خلق چین صورت پذیرفته است، ابهامات و نیز بیم و امیدهایی را برای همسایگان این سازمان و بهویژه دول غربی ایجاد نموده است. در این بین، اتحادیه اروپا به عنوان دیرپاترین سازمان منطقهای جهان غرب، از جمله سازمانهایی است که به دلیل عدم درک اعضای آن از نیات واقعی بازیگران سازمان همکاری شانگهای، فاقد نگرش راهبردی پیرامون اهداف و برنامههای این سازمان میباشد و همین امر معضل جهتگیری اتحادیه اروپا را در قبال این سازمان منطقهای نوپا به دنبال داشته است. در حقیقت، عدم برخورداری اتحادیه اروپا از پیگیری رویکردی منسجم و راهبردی در قبال سازمان همکاری شانگهای موجب شده است، تا دولتهای عضو اتحادیه واکنشهای متفاوتی نسبت به سازمان یاد شده از بیاعتنایی گرفته تا هراس و نگرانی، از خود نشان دهند. با عنایت به این نکته، نوشتار پیش رو در صدد است با بررسی فرضیات موجود در زمینه شکلگیری و تکامل سازمان همکاری شانگهای، به تحلیل رویکرد اتحادیه اروپا نسبت به این سازمان منطقهای در حال تحول و تاثیرگذار بپردازد؛ تا درک بهتری از نحوه نگرش این نهاد اروپایی به سازمان همکاری شانگهای حاصل شود. کلیدواژهها: همگرایی منطقهای، اتحادیه اروپا، سازمان همکاری شانگهای، آسیای مرکزی، روسیه، چین.
مقدمهسازمان همکاری شانگهای مؤثرترین و موفقترین نمونه همکاری منطقهای در آسیای مرکزی میباشد. شکلگیری این سازمان در سال 2001، که مرکب از پنج کشور روسیه، چین، قزاقستان، ازبکستان و قرقیزستان میباشد، ابهامات و نیز بیم و امیدهایی را برای همسایگان این سازمان و قدرتهای بزرگ فرامنطقهای به ویژه دول غربی ایجاد نموده است. قطعنظر از ایالات متحده آمریکا و سیاست این کشور در برابر سازمان همکاری شانگهای، به نظر میرسد که اتحادیه اروپا در زمره آن دسته از بازیگرانی است که با معضل جهتگیری در قبال سازمان همکاری شانگهای روبهرو است. اگرچه منشور سازمان همکاری شانگهای، اهداف اصلی اعضاء را در شکلدهی به این سازمان در راستای مبارزه با سه عنصر اهریمنی تروریسم، جداییطلبی و افراطگری مذهبی اعلام نموده است، لیکن اتحادیه اروپا در ارتباط با تعیین جهتگیری و سیاست خارجی خود نسبت به سازمان همکاری شانگهای با ابهاماتی روبهرو است. ازجمله آنکه محرکها یا عوامل اصلی سوق دهنده این پنج کشور در تشکیل چنین سازمان منطقهای چیست؟ این سازمان، سازوکاری است برای مقابله با تروریسم و افراطیگری یا تثبیت نفوذ منطقهای روسیه و چین؟ به بیان دقیقتر، سازمان همکاری شانگهای، حرکتی آسیایی برای کمرنگسازی حوزه نفوذ دول غربی در منطقه آسیای مرکزی میباشد یا سازوکاری است که در جهت رفع تهدیدات نوین موسوم به «ناامنیهای نرم» ـ که کاملاً مورد نظر اتحادیه اروپا میباشد ـ گام خواهد برداشت؟ در حالی که امروزه اهداف اصلی سازمان همکاری شانگهای از مشروعیت بینالمللی برخوردار بوده و منطبق با استراتژی امنیت اتحادیه اروپا در سال 2003 میباشد، لیکن دول اروپایی خود را در قبال نیات بازیگران اصلی این پیمان به ویژه چین و روسیه و نیز فرایندها و ابزارهای به کار گرفته شده توسط آنان، ناآگاه و حتی در معرض تهدید میبیند. مقاله حاضر کوششی برای فهم نگرش اتحادیه اروپا به سازمان همکاری شانگهای از رهگذر شناسایی جلوههای نقش بسته شده از این پیمان در محیط روانشناختی دول اروپایی میباشد. بنا به استدلال نگارنده، سازمان همکاری شانگهای تا بدین لحظه برای اتحادیه اروپا «پدیدهای ناشناخته است»، و این ناشناختگی سببساز نگرانیهایی در میان دول اروپایی در خصوص احتمال غربستیز بودن ماهیت این سازمان شده است. به بیان دیگر، باید گفت به دلیل ابهام اتحادیه اروپا درخصوص نیات واقعی بازیگران سازمان همکاری شانگهای از تشکیل چنین پیمان امنیتی، این اتحادیه فاقد نگرش راهبردی پیرامون این سازمان میباشد. مقایسه تطبیقی شکلگیری سازمان همکاری شانگهای و اتحادیه اروپادر نگاه اول شباهت قابل توجهی میان دو نهاد بینالمللی سازمان همکاری شانگهای و اتحادیه اروپا وجود دارد. گویی چین و روسیه همان نقش آلمان و فرانسه در اروپا را جهت ایجاد و مدیریت فرایند اعتمادسازی متقابل با هدف پیشبرد صلح و امنیت در آسیای مرکزی ایفا میکنند. در این همگرایی از نوع آسیای مرکزی، چین سعی میکند نیرو محرکه اقتصادی باشد و روسیه میکوشد تا رهبری سیاسی این سازمان را بر عهده گیرد. اما از این وجه تشبیه که بگذریم، به نظر میرسد سازمان همکاری شانگهای و اتحادیه اروپا به لحاظ کارکردی و ساختاری دو روند وارونه یا متقاوت را در مسیر همگرایی میپیمایند. در حالی که اروپائیان در دهه ١٩٥٠، فراید همگرایی را با اولویتدهی به موضوعات اقتصادی و مشخصاً از طریق تشکیل جامعه اقتصادی اروپا آغاز نمودند، دول آسیای مرکزی ترجیح دادند که مبنای همکاری و همگرایی خود را بر حل مسائل امنیتی در منطقه شامل تروریسم، افراطگرایی مذهبی، قاچاق مواد مخدر و... قرار دهند. به لحاظ ساختاری نیز اگرچه اتحادیه اروپا یک نهاد بینالدولی است، لیکن یک ساختار بوروکراتیک مرزی نیز در درون این اتحادیه تعریف شده است که استقلال و حاکمیت ملی اعضا را تا حدودی محدود ساخته است. این در حالی است که در سازمان همکاری شانگهای، چین و روسیه عنان تصمیمگیری سازمان را در اختیار گرفته و اجازه نمیدهند که این سازمان از یک نهاد بینالدولی صرف خارج شود. به یقین، فهم و شناسایی علت یا عوامل اصلی دخیل در ایجاد پیمان امنیتی شانگهای، کمک بسیاری به تحلیل رویکرد اتحادیه اروپا نسبت به این پیمان مینماید. لیکن مشکل اینجاست که در این زمینه رهیافتهای نسبتاً نامتقارنی وجود دارد. به بیان دیگر، در ارتباط با اهداف و محرکهای اصلی شکلدهنده به سازمان همکاری شانگهای، دیدگاهها و نظرات متفاوتی مطرح است که خود حکایت از وجود سطوح مختلف تحلیل در این زمینه دارد. این دیدگاهها را میتوان در قالب چهار فرضیه به شرح زیر بیان نمود: 1ـ همکاری منطقهای برای مقابله با تروریسم؛ 2ـ تنشزدایی بین چین و روسیه؛ 3ـ موازنه قوای منطقهای؛ 4ـ موازنه منطقهای در مقابل ایالات متحده آمریکا. دستهبندی رویکردها در زمینه علل و اسباب شکلگیری سازمان همکاری شانگهای، الزاماً به این معنا نیست که داعیان هریک از فرضیات فوق، مخالف دیگر فرضیات در این زمینه میباشند. برعکس، همانگونه که اجمالاً در ادامه از نظر خواهد گذشت، در هر یک از فرضیات رد پای دیگر نظرات نیز مشاهده میشود. به بیان دیگر، تفکیک دیدگاهها به معنای تمرکز نسبی صاحبنظران در خصوص نقش محرکهایی است که تأثیر بیشتری در شکلگیری سازمان همکاری شانگهای داشتهاند. 1. همکاری منطقهای برای مبارزه با تروریسمبراساس این نگرش، افزایش چشمگیر فعالیتهای تروریستی، جداییطلبی و افراطیگری مذهبی و نیز قاچاق مواد مخدر، امنیت و ثبات منطقهای را در آسیای مرکزی به مخاطره انداخته است. این مسئله همچنان که در منشور سازمان همکاری شانگهای به آن تصریح شده است، نقشی اساسی در ایجاد و توسعه این سازمان داشته است. از نظر ریچارد ویتز، چین و روسیه و دیگر چهار عضو سازمان همکاری شانگهای، از همبستگی کامل در مبارزه علیه گروههای تروریستی جداییطلب و افراطگرا که میتوانند ثبات در کل منطقه را از میان بردارند، برخوردار میباشند. از منظر این رویکرد، اعضای سازمان همکاری شانگهای دارای نگرانیهای امنیتی مشترکی هستند؛ هراس چین از استان مسلماننشین سینکیانگ، نگرانی روسیه از جداییطلبی چچنیها و نیز رویارویی چهار عضو دیگر سازمان با گروههای داخلی جداییطلب در فضای آسیای مرکزی، جملگی اساس اتحاد و همکاری منطقهای آنها را شکل میدهد. 2. تنشزدایی بین چین و روسیهرویکرد دوم که به رویکرد عادیسازی یا تنشزدایی موسوم است، اساس استدلال خود را بر نگرش روسیه و چین جهت عادیسازی روابط خود استوار مينماید. این رویکرد، سازمان همکاری شانگهای را مدلی آسیای مرکزی از سازمان امنیت و همکاری اروپا و الگویی از تنشزدایی و اعتمادسازی میان اعضای اصلی این سازمان، ارزیابی مینماید. بنابراین، مطابق این نگرش، باید سازمان همکاری شانگهای را مهمترین نمونه چندجانبهگرایی در آسیای مرکزی دانست. با این حال، افرادی همچون سوانستروم بر این باورند که همکاری مسکو ـ پکن از سطح عادیسازی فراتر نمیرود. از نظر وی، اقدام دو کشور در تقلیلبخشی به نیروی نظامی خود در منطقه آسیای مرکزی، نمونه مهمی از تنشزدایی در روابط میان آنها میباشد. 3. موازنه قوای منطقهایرویکرد سوم، نظریه موازنه قوای منطقهای را سنگبنای اصلی شکلگیری سازمان همکاری شانگهای میداند. طبق این دیدگاه، روسیه و چین هر کدام تلاش مینمایند تا در چهارچوب سازمان همکاری شانگهای نفوذ یکدیگر را مهار نمایند. به بیان دیگر، مسکو و پکن در کنار چهار عضو دیگر سازمان کوشیدهاند تا با ایجاد یک سازمان امنیت منطقهای، بر قدرت و نفوذ یکدیگر اعمال کنترل و نظارت نموده و از این رهگذر مانع از شکلگیری یک قدرت مسلط در منطقه آسیای مرکزی شوند. به باور برخی تحلیلگران، نگرانی روسیه از رشد فزاینده قدرت چین و در نتیجه احتمال تسلط این کشور بر آسیای مرکزی، عامل اصلی تلاش این کشور در ایجاد مکانیسمهایی برای مهار چین میباشد. از این رو، برخی تمایل روسیه برای پذیرش عضویت ناظر هند را در جهت تعدیل قدرت چین و در مقابل حمایت چین از عضویت ناظر پاکستان را در چهارچوب نظریه موازنه قوای منطقهای تحلیل و تبیین مینمایند. 4. موازنه منطقهای در مقابل غرب به ویژه ایالات متحده آمریکااما رویکرد چهارم، علل و زمینههای شکلدهنده به سازمان همکاری شانگهای را در خارج از این منطقه و براساس نظریه موازنه قوای سیستمی تحلیل مینماید. طبق این نگرش، چین و روسیه در چهارچوب سازمان همکاری شانگهای میکوشند تا موازنهای را در مقابله با نفوذ جهانی آمریکا و دول غربی ایجاد نمایند. این دیدگاه، همچنین به وجود یک مبنای هویتی نیز در مورد شکلگیری سازمان همکاری شانگهای قائل میباشد. طبق این استدلال، سازمان همکاری شانگهای نمونه یک همگرایی آسیایی در مقابل غرب میباشد. آکسانا آنتونینکو، معتقد است که طی سالهای اخیر به ویژه پس از شکلگیری سازمان همکاری شانگهای، نفوذ غرب در منطقه آسیای مرکزی کاهش یافته و به موازات آن بر نفوذ کشورهای چین و روسیه در این منطقه افزوده شده است. به باور آن دسته از تحلیلگرانی که به این نگرش گرایش بیشتری از خود نشان میدهند، شواهدی وجود دارد که این رویکرد را تقویت مینماید که از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: الف) مخالفت چین و روسیه با عضویت ناظر آمریکا: سازمان همکاری شانگهای از نادر سازمانهای منطقهای است که با حضور آمریکا در آن مخالفت شده است. ب) موافقت با عضویت ناظر چهار کشور مغولستان، ایران، هند و پاکستان: از میان چهار کشور ناظر سازمان، عضویت ناظر ایران در سازمان همکاری شانگهای آن هم در شرایطی که روابط ایران با دول غربی در خصوص فعالیتهای هستهای این کشور و نیز دیگر موضوعات خاورمیانهای (نظیر تروریسم، فرایند صلح خاورمیانه و...) رو به وخامت نهاده است، یکی از اسباب اصلی تشدید نگرانی غرب از این سازمان میباشد. ازسویی دیگر، ورود پاکستان و هند در مقام اعضای ناظر به سازمان همکاری شانگهای، گمانهزنیها در مورد همگرایی آسیایی را شدت بخشیده است. این دو کشور از قدرت اتمی برخوردار بوده و دارای موقعیت ژئوپولیتیکی و جغرافیایی ممتاز و پهناور و جمعیت فراوان (به خصوص در مورد هند) میباشند. در نتیجه به باور اوکسانا آنتونینکو، ایستار و پندار ذهنی تحلیلگران و سیاستگذاران اروپایی ـ و آمریکایی ـ به سازمان همکاری شانگهای ـ حاکی از وجود نوعی بیاعتنایی، منفیبافی و حتی مقابلهجویانه است. رویکرد اتحادیه اروپا به سازمان همکاری شانگهایموضوع مهمی که در این قسمت مطرح است و اساساً پژوهش حاضر تلاش برای فهم آن دارد، این است که اتحادیه اروپا به سازمان همکاری شانگهای چگونه مینگرد و یا اساساً رویکرد اروپا به این سازمان به کدام یک از فرضیات فوق نزدیکتر میباشد. فرانک اشتاین مایر، وزیر خارجه سابق آلمان، در دسامبر 2006 اعلام نمود که اروپا سه منفعت راهبردی در آسیای مرکزی دارد: 1ـ قرابت جغرافیایی به مناطق ناامنی مانند افغانستان، پاکستان و ایران؛ 2ـ تلاش دول منطقه برای مهار با بنیادگرایی اسلامی؛ 3ـ منابع وسیع انرژی آسیای مرکزی. اتحادیه اروپا و آسیای مرکزی«استراتژی مشارکت نوین»، اولین سندی است که از سوی اتحادیه اروپا در سال ٢٠٠٧، در مورد سیاست آن اتحادیه پیرامون آسیای مرکزی وضع شد. در این سند تاکید شده است که اروپا سیاستهای توسعهای مبتنی بر نیازهای کشورهای آسیای مرکزی را جایگزین برنامههای حمایتی خود از آن منطقه خواهد نمود. همچنین طبق این سند، اتحادیه اروپا علاقهمندی خود را به یک آسیای مرکزی برخوردار از صلح، دموکراتیک و به لحاظ اقتصادی مرفه اعلام نموده است. مطالعة سند یاد شده نشان میدهد که اهداف امنیتی اتحادیه اروپا در قبال آسیای مرکزی، کمک به کشورهای واقع در این منطقه جهت مقابله با قاچاق انسان، مواد مخدر و تسلیحات، انتشار سلاح های کشتار جمعی، جرایم سازمانیافته و تروریسم بینالمللی میباشد. به رغم آن که اهداف سازمان همکاری شانگهای در مقابله با تهدیدات امنیتی آسیای مرکزی، مکمل سیاست خارجی اتحادیه اروپا در این منطقه است، لیکن اتحادیه اروپا از آن بیم دارد که مقابله با این تهدیدات پوششی باشد برای اعضای این سازمان جهت مقابله با مخالفان سیاسی و سرکوب جریانهای آزادیخواه و دموکراتیک درون کشورهای عضو. خاصه آن که کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای به ویژه چین و روسیه از نظر اتحادیه اروپا، سابقه دیرپایی در رد هنجارهای غربی شامل حقوق بشر، آزادیهای مدنی و... دارد. به طور کلی، عواملی وجود دارد که نشان میدهد اتحادیه اروپا تاکنون نتوانسته و یا شاید نخواسته است تا هویت مستقل سازمان همکاری شانگهای را به عنوان یک نهاد بینالمللی چندجانبهگرا به رسمیت شناخته و وارد مناسبات نهادی دوجانبه با آن سازمان گردد. به بیان دیگر، نگرش اتحادیه اروپا به سازمان همکاری شانگهای دارای ویژگیهای مختلفی است و از درون این ویژگیها نمیتوان خط سیر ممتد و معنیداری از سیاست اروپایی نسبت به این سازمان شناسایی نمود. در ادامه، اجمالاً به برخی مختصات و لایههای این نگرش پرداخته میشود: نخست آنکه سیاستهای اتحادیه اروپا در مورد آسیای مرکزی که برآمده از استراتژی امنیتی اروپایی سالهای 2002 و 2006 و نیز سند «اتحادیه اروپا و آسیای مرکزی: استراتژی مشارکت نوین» در سال ٢٠٠٧ میباشد، بیشتر معطوف به دولتهای این منطقه است تا سازمان همکاری شانگهای. به عنوان مثال، سند استراتژی مشارکت نوین اتحادیه اروپا، موید آن است که آسیای مرکزی به عنوان یکی از سه ناحیه مورد توجه اتحادیه اروپا، فاقد الگوی همکاری منطقهای میباشد. این سند هیچگونه اشارهای به سازمان همکاری شانگهای به عنوان سازوکاری جدید که میتواند دافع این نگرانی باشد، نمیکند. دوم آنکه سازمانهای اروپایی و یا وابسته به اتحادیه اروپا، فاقد ارتباطات و پیوندهای نهادی با سازمان همکاری شانگهای بوده و تاکنون نیز تمایلی به برقراری اینگونه پیوندها از خود نشان ندادهاند. این در حالی است که سازمان همکاری شانگهای نه تنها دارای ترتیبات نظارتی مشترک با سازمان ملل میباشد بلکه باب گفتوگو و تماس را نیز با دیگر سازمانهای منطقهای از جمله آسهآن باز نموده است. تنها نکته قابل توجه در این زمینه آن است که خاویر سولانا، نماینده ارشد سابق سیاست خارجی اتحادیه اروپا، در جریان دیداری از چین با ژنگ دیگوانگ، دبیرکل سازمان همکاری شانگهای ملاقات نمود. همچنین با وجود آنکه اتحادیه اروپا، نماینده ویژهای را در امور کشورهای آسیای مرکزی تعیین نموده است، تاکنون هیچکسی را به عنوان نماینده خود در سازمان همکاری شانگهای معرفی نکرده است. آنتونینکو، پاسخ این سؤال را که چرا اتحادیه اروپا فاقد یک استراتژی مشخص در قبال آسیای مرکزی و سازمان همکاری شانگهای میباشد را در تک روی اعضای اتحادیه اروپا نسبت به برقراری روابط با دول آسیای مرکزی میداند. طبق این نگرش، کشورهای عضو اتحادیه فاقد رویکردی واحد به آسیای مرکزی هستند. به عنوان نمونه کشورهای اروپای شمالی با اولویتدهی به موضوع حقوق بشر، تمایل چندانی به گسترش روابط با دول این منطقه که از نظر آنان ناقض حقوق یادشده هستند، ندارد. همچنین در حالی که کشورهای فرانسه و آلمان از نامزدی قزاقستان برای ریاست سازمان امنیت و همکاری اروپا در سال 2008 حمایت میکردند، انگلیس و چند عضو دیگر اتحادیه با مطرح کردن سابقه منفی قزاقستان در زمینه حقوق بشر، تلاش نمودند تا مانع از موافقت اعضاء با نامزدی این کشور شوند. پاسخ دیگری که میتوان به سوال فوق داد این است که فرانسه و آلمان به عنوان دو قدرت اصلی اتحادیه اروپا مایل به تنظم یک سیاست آسیای مرکزی برای خود یا اتحادیه اروپا نیستند. دلیل این مسئله نیز آن است که فرانسه سیاست منطقهای خود را به دلیل فاصله جغرافیایی طولانی با آسیای مرکزی، بر خاورمیانه عربی و شمال آفریقا استوار نموده است. آلمان نیز هرچند در پیوستگی سرزمینی بهتری با قفقاز و آسیای مرکزی قرار دارد، لیکن به دلیل اولویت راهبردی روسیه در سیاست خارجی آلمان، این کشور حاضر به چالش کشیدن منافع روسیه در منطقه خارج نزدیک و مشخصاً آسیای مرکزی نیست. سوم آنکه گرچه اتحادیه اروپا، اولویت ویژهای برای «چندجانبهگرایی» در روابط بینالملل قائل است، لیکن این اتحادیه به چندجانبهگرایی حاکم بر سازمان همکاری شانگهای با دیده تردید و نگرانی مینگرد. به بیان دیگر، اتحادیه اروپا بر این باور است که این سازمان از ارزشها و هنجارهای جهان شمول نظیر حقوق بشر و آزادیهای سیاسی فاصله گرفته و فاقد نهادهای مرکزی مقتدر جهت الزام اعضاء به عدم انجام اقدامات سرکوبگرانه در امور داخلی خود میباشد. در این رابطه سه نکته مهم نگرانی اتحادیه اروپا را از چندجانبهگرایی حاکم بر سازمان همکاری شانگهای تشدید مینماید. نکته اول آنکه سازمان همکاری شانگهای تلاش مینماید تا آمریکا و دیگر همپیمانان این کشور را به خروج از منطقه آسیای مرکزی ترغیب نموده و حتی آنها را در این زمینه تحت فشار قرار دهد. این نگرانی زمانی شدت پیدا کرد که ازبکستان در سال 2005، از تمدید اجاره پایگاه کارشی ـ خاناباد به نیروی هوایی آمریکا امتناع ورزید. همچنین در نشست سران سازمان در جولای 2005 در آستانه، سازمان همکاری شانگهای اعلامیه محکمی را درخصوص لزوم عقبنشینی نیروی ائتلاف به رهبری آمریکا از آسیای مرکزی صادر نمود. روسیه، چین و ازبکستان از حامیان اصلی این اعلامیه بودند. اگرچه اعلامیه آستانه فاقد الزامات عملی چندانی بود و تا حدودی تاجیکستان و ازبکستان تسهیلاتی را در اختیار کشورهای غربی گذاشتند، لیکن تأثیرات سیاسی این اعلامیه آن را با اهمیت ساخته است. اعلامیه آستانه موجب شد تا محیط ادراکی مشترکی در آمریکا و اروپا نسبت به ماهیت سازمان همکاری شانگهای به عنوان پیمانی رقیب و تهدیدزا نسبت به منافع دول غربی در آسیای مرکزی ایجاد شود. نکته دوم آن است که از نظر اتحادیه اروپا، سازمان همکاری شانگهای میرود تا به بلوک نظامی تحت رهبری روسیه و چین برای مقابله با حضور نظامی دول غربی در آسیای مرکزی تبدیل شود. در پی تداوم تأکیدات اعضای پیمان شانگهای بر لزوم اجرای عملیات امنیتی مشترک در مبارزه علیه تروریسم (توافقنامه سال 2006 در مورد انجام تمرینهای نظامی ضدتروریستی و اعلامیه 2005، مبنی بر تحکیم همکاریها برای مقابله با تروریسم، جداییطلبی و افراطیگری)، این تصور در میان دول اروپایی پررنگتر شده است. تأکید بر تقویت همکاریهای امنیتی میان اعضای سازمان همکاری شانگهای به معنای آن است که این سازمان چندان خشنود به تداوم عملیات ناتو در افغانستان نیست. وانگهی، رشد قدرت نظامی چین که مبتنی بر تکنولوژی پیشرفته صنایع نظامی روسی میباشد، نگرانی دول اروپایی را نسبت به نظامی بودن اهمیت پیمان شانگهای شدت میبخشد. نکته سوم آن است که از نظر اروپاییها، سازمان همکاری شانگهای به «باشگاه دیکتاتورها» تبدیل شده است. به بیان دیگر، طبق این محیط ادراکی، دستور کار این سازمان که مبتنی بر مبارزه با سه پدیده تروریسم، افراطیگری و جداییطلبی میباشد، میتواند پوششی برای اقدامات سرکوبگرانه در داخل این کشورها به ویژه در برخورد با مخالفین داخلی، نهادهای مدنی و غیردولتی و نیز قطع ارتباط فرامنطقهای میان این نهادها و گروهها میباشد. در این رابطه باید گفت که برخلاف اتحادیه اروپا و آمریکا، سازمان همکاری شانگهای از اقدامات دولت ازبکستان در واقعه اندیجان در می 2005، حمایت نمود. علاوه بر اتحادیه اروپا، دیدهبان حقوق بشر نیز سازمان همکاری شانگهای را به نقض مکرر حقوق بشر به واسطه حمایت از دولت ازبکستان در واقعه اندیجان و نیز قرقیزستان به دلیل عدم پذیرش پناهندگان ازبکی رویداد یادشده متهم نمود. نتیجهگیریبا آنکه، سازمان همکاری شانگهای موفقترین نمونه همگرایی منطقهای در آسیای مرکزی به ویژه با حضور دو قدرت بزرگ چین و روسیه میباشد، لیکن اتحادیه اروپا فاقد نگرش راهبردی نسبت به این سازمان میباشد. در حقیقت، عدم برخورداری اتحادیه اروپا از پیگیری رویکردی منسجم و راهبردی در قبال سازمان همکاری شانگهای، موجب شده است تا دولتهای عضو اتحادیه واکنشهای متفاوتی نسبت به سازمان یاد شده از بیاعتنایی گرفته تا هراس و نگرانی، از خود نشان دهند. به رغم دیدگاهها و نقطهنظراتی که در مورد اهمیت آسیای مرکزی برای اتحادیه اروپا وجود دارد، به نظر میرسد که این منطقه در سیاست خارجی دول اروپایی از وضعیتی خاکستری و کمرنگ برخوردار است. دلیل نخست این مسئله دوری جغرافیایی آسیای مرکزی از جغرافیای سیاسی و فرهنگی اتحادیه اروپا میباشد. دلیل دوم، ساختار اقتصادی توسعهنیافته و نیز توان اقتصادی ضعیف کشورهای آسیای مرکزی است. به استثنای روسیه و چین، مهمترین شریک تجاری اتحادیه اروپا در آسیای مرکزی، قزاقستان میباشد که حجم تجارت خارجی آنها در سال 2007 میلادی، 10 میلیارد دلار برآورد شده است. به استثنای روسیه، که اتحادیه اروپا خود به طور جداگانه دیالوگ انرژی ویژهای را با آن کشور برقرار نموده است، قزاقستان تنها کشوری است که در زمره صادرکنندگان انرژی نفت و گاز به شمار میرود. با توجه به اینکه براساس آمارهای ارائه شده، آسیای مرکزی تنها برخوردار از 3 درصد منابع گاز طبیعی و ٢ درصد نفت خام جهان میباشد و این منابع نیز اساساً در قزاقستان و ترکمنستان نهفته میباشند، لذا این منطقه از اهمیت چندانی به لحاظ انرژی برای اتحادیه اروپا برخوردار نیست. خصوصاً آنکه به لحاظ قرابت جغرافیایی چین و هند به قزاقستان، پیشبینی میشود که مسیر راهبردی صادرات انرژی قزاقستان بازارهای آسیای جنوبی و خاور دور باشد. به بیان دیگر، به دلیل آنکه اتحادیه اروپا، روابط دوجانبه مستحکمی در عرصه تجاری با کشورهای روسیه و چین، خارج از چهارچوب سازمان همکاری شانگهای برقرار نموده است، و دیگر اعضای این سازمان نیز از وزن تجاری و انرژی بالایی در روابط خارجی اتحادیه اروپا برخوردار نیستند، لذا سازمان همکاری شانگهای از جذابیت اقتصادی لازم برای این اتحادیه برخوردار نیست. در بعد امنیتی نیز اگرچه سازمان شانگهای دارای اهداف مشترکی با اتحادیه اروپا در مبارزه علیه تروریسم میباشد، لیکن در عمل نگرانی امنیتی اتحادیه معطوف به مناطق پیرامونی خود خصوصاً خاورمیانه، آفریقای شمالی و قفقاز میباشد. بنابراین اقدام کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای در مقابله با تحرکات تروریستی ـ حتی اگر این کشورها دیدگاه مشترکی با اتحادیه اروپا در زمینه تروریسم داشته باشند، که به نظر اینگونه نمیباشد نیز فاقد مزیت امنیتی محسوس و عینی برای کشورهای اروپایی خواهد بود
|