19 September 2012
چکیده
افغانستان در طول تاریخ مدرن خود دو ویژگی متمایز را به معرض نمایش گذاشته است. حکومتهای مستقر در کابل موفق به رخنه فراگیر که تمامی ابعاد جامعه را متأثر کند، نشدهاند. این بدان معناست که حکومتهای نافذ و برخوردار از کنترل کامل بر جامعه حیات نیافتهاند. ویژگی دوم این است که قدرتهای بزرگ تهاجمگر اروپایی و غربی در طول سه قرن اخیر قادر نبودند که افغانستان و مردم آن را به زیر کنترل چالشناپذیر خود درآورند. محققاً دلایل متعدد داخلی و بینالمللی را میتوان برشمرد که چرایی این دو واقعیت را به نمایش بگذارند. اما با توجه به ماهیت حیات در تمامی ابعاد آن در افغانستان دو توجیه پررنگتر و معتبرتر جلوه میکنند. پرسش اصلی مقاله این است که چرا رهبران مستقر در کابل و کشورهای متجاوز غربی و اروپایی از سال 1747 تاکنون نتوانستهاند نظم مطلوب مورد نظر خود را بهطور همهجانبه در سرتاسر کشور پیاده سازند. از سوی دیگر چرا آنها قادر به ساماندهی موفق مناسبات اجتماعی براساس سیستم ارزشی مورد نظر خود نبودهاند. فرضیه این مقاله با توجه به دو ویژگی حاکم بر افغانستان مبتنیبر این نظریه است که وجود هویتهای چندگانه (فقدان هویت ملی) و حضور حاکمیت تقسیمپذیر (مراکز متعدد قدرت) نقش تعیینکنندهای در ناکامی رهبران افغانستان و کشورهای متجاوز برای ایجاد نظم مورد نظر و ساماندهی به مناسبات اجتماعی مطلوب داشتهاند.
واژههای کلیدی: هویت چندگانه، قومیت، حاکمیت تقسیمپذیر، حاکمیت اعتراضشده، استراتژی ضدشورش
دانلود مقاله