30 April 2011
سیاست خارجی اوباما را میتوان تابعی از نیازها و ضرورتهای ساختاری در ایالات متحده دانست. طی سالهای ٦-٢٠٠٢، زمینه برای نقد الگوهای رفتاری جورج بوش در ساختار سیاسی امریکا بهوجود آمد. ساختهای بوروکراتیک و نخبگان سیاسی امریکا به این جمعبندی رسیدند که چنین فرایندی، مخاطرات امنیتی فراگیری را برای امریکا ایجاد خواهد کرد. سیاست تغییر امریکا در چنین فرایندی سازماندهی شد؛ اما در عمل با دگرگونیهای مشهود و قابل توجهی روبهرو گردید. در این مقاله تلاش میشود تا عوامل به قدرت رسیدن اوباما در دو سطح داخلی و بینالمللی مورد توجه قرار گیرد. از سوی دیگر، شاخصهای سیاست تغییر، تبیین شده و درنهایت پیامد آن در رفتار سیاسی و سیاست خارجی اوباما مورد بررسی قرار میگیرد. تبیین این موضوع براساس رهیافت ساختارگرایی در جامعه امریکا انجام میگیرد؛ بنابراین فرایندهای برگشتپذیر در سیاست خارجی اوباما را میتوان تحت تأثیر مؤلفههای ساختاری و بوروکراتیک در جامعه امریکا دانست. در چنین شرایطی، نقش مقامات اجرایی تصمیمگیرنده کاهش مییابد.