آمريكا و عربستان سعودي؛ روابط در پرتو تغيير شرايط منطقهاي |
19 December 2007 |
||||
مقدمه آمريكا و عربستان سعودي دو بازيگر اصلي فرامنطقهای و منطقهای در خاورميانه محسوب میشوند و بخش عمدهای از پارامترها و متغيرهاي استراتژيك منطقهای به واسطه نوع عملكرد و بازيگري و همچنين نحوه تعامل آنها در محيط منطقهای شكل میگيرد. روابط اين دو كشور طي دهههاي گذشته و از آغاز شكلگيري عربستان سعودي روابطي استراتژيك و مستحكم بوده است كه بسياري از تحليلگران از آن به عنوان معادله نفت در برابر امنيت ياد كردهاند. اين روابط تا زمان حوادث يازده سپتامبر درسال2001، با روندي كموبيش مشابه ادامه داشت، اما مجموعه تحولات بعد از يازده سپتامبر از جمله طرح خاورميانه بزرگ، مبارزه با تروريسم و جنگ عراق از سوي دولت آمريكا باعث تغييراتي در روابط آمريكا و عربستان سعودي شد. روند تحولات منطقهای، بعداز اشغال عراق توسط آمريكا، از جمله ناكامي آمريكا در كسب موفقيت كامل در عراق، تحولات فلسطين و لبنان و همچنين افزايش نقش خاورميانهای ايران باعث نگرشي جديد به روابط دوجانبه از سوي هر دو دولت آمريكا و عربستان سعودي شده است تا بتوانند به مديريت مسايل منطقهای براساس اهداف و ديدگاههاي مشترك خود بپردازند. سفر اخير مقامات وزارت خارجه و دفاع آمريكا به عربستان و طرح فروش تسليحات و گفتوگو درخصوص ساير مسايل منطقهای از نشانههاي نگرش جديد به روابط از سوي اين دو كشور تلقي میشود. با توجه به اهميت نقش و عملكرد آمريكا و عربستان سعودي درتحولات محيط منطقهای جمهوري اسلامي ايران و تأثيرگذاري نوع روابط و تعاملات آنها برحوزه هاي منافع ملي ايران، در اين نوشتار به تبيين اين روابط در مقطع بعد از يازده سپتامبر و شرايط جديد منطقهای و همچنين اهداف و رويههاي اين دو بازيگر در عرصه خاورميانه پرداخته میشود. 1ـ تحولات بعد از يازده سپتامبر و روابط آمريكا و عربستان سعودي در دوره جنگ سرد، عربستان سعودي در چارچوب استراتژي دو ستوني نيكسون، دركنار ايران زمان پهلوي، به عنوان يكي از اصليترين متحدين استراتژيك آمريكا در خاورميانه محسوب میشد. پيروزي انقلاب اسلامي ايران و حذف يكي از ستونهاي اصلي استراتژي آمريكا در منطقه، باعث افزايش اهميت استراتژيك عربستان سعودي براي آمريكا شد. متعاقب آن جنگ ايران و عراق، اهميت امنيت و انرژي در روابط دوجانبه را براي دو بازيگر بيشتر نمايان ساخت. در اين دوره سياست خارجي انقلابي ایران، نگرانيهاي امنيتي عربستان سعودي را افزايش داد؛ اين نگرانيها باعث همراهي اين كشور با آمريكا در تعقيب سياست توازن قوا بين ايران و عراق در طول دهه 1980 شد. در دهه 1990، وقوع تحولاتي چون فروپاشي اتحاد شوروي و پايان تهديد كمونيسم، پايان جنگ اير ان و عراق و به ويژه اشغال كويت از سوي عراق، باعث دگرگوني در نوع نگرانيها و تهديدات امنيتي سعوديها و همچنين تغيير استراتژي آمريكا در منطقه شد. در اين دوره نگرانيهاي امنيتي عربستان به سوي تهديدات فوري و سياستهاي جاهطلبانه صدام حسين معطوف شد. استراتژي آمريكا نيز يكباره از حضور ساحلي طی چندين دهه گذشته به حضور مستقيم و گسترده در كشورهاي خليج فارس و به ويژه عربستان سعودي تغيير يافت و سياست «موازنه قوا» بين ايران و عراق جاي خود را به «مهار دو جانبه» داد. در اين شرايط روابط سياسي و نظامي آمريكا و عربستان سعودي بيشتر گسترش يافت و آمريكا به فروش تسليحات، احداث پايگاههاي هوايي و عقد قراردادهاي نظامي ـ امنيتي دوجانبه با سعوديها پرداخت. به رغم سطح بالاي روابط دو كشور در اين دهه، چالشها و اختلافاتي نيز بين آمريكا و عربستان سعودي وجود داشت كه در مقاطع بعدي بيشتر آشكار شد. سياست خارجي معتدل و عملگرايانه ايران در اين مقطع باعث نزديكي روابط ايران و عربستان و انتقاد سعوديها از سياست مهار ايران از سوي آمريكا شد. همچنين دهه 1990، شاهد گسترش خشونت و منازعه ميان فلسطينيها و اسرائيل بود و سياست آمريكا در حمايت آشكار از اسرائيل داراي تاثيراتي منفي بر روابط دوكشور بود. مهمتر اينكه حضور مستقيم آمريكا در منطقه و به ويژه درعربستان سعودي و حمايت شديد از اسرائيل در مقابل فلسطينيها، به رشد بنيادگرايي و گسترش اپوزيسيون داخلي در عربستان منجر شد؛ و اين مسأله به عنوان يكي از متغيرهاي بازدارنده روابط دو کشور در دهه بعد، ظهور و بروز پیدا کرد. به قدرت رسيدن نومحافظه كاران دركاخ سفيد، وقوع حوادث يازده سپتامبر و دگرگونيهاي گفتماني و كاركردي متعاقب آن در سياست خارجي آمريكا، به خصوص در خاورميانه، به دورهای از سردي روابط و وقفه در تعاملات استراتژيك آمريكا و عربستان سعودي منجر شد. پس از يازده سپتامبر، به رغم آن كه سعوديها كوشيدند با افزايش صادرات نفت به آمريكا، به اين كشور در غلبه برپيامدهاي بحران ايجاد شده كمك كنند، انتقادات از سعوديها در آمريكا و متهم ساختن آنها به حمايت از تروريسم، به دلسردي مقامات عربستان از دولت آمريكا و سياستهاي آن منجر شد. در ژوئن 2002، گزارش موسسه رند تاكيد كرد كه سعوديها درسطوح مختلف تروريسم، از طراحان تا تامينکنندگان مالي دخيل هستند. شوراي روابط خارجي آمريكا نيز در گزارش اكتبر 2002 خود تصريح كرد كه اشخاص و نهادهاي عربستان، مهمترين منبع سرمايههاي القاعده براي چندين سال بودهاند و مقامات سعودي از اين مسايل چشم پوشي كردهاند. علاوه بر اين، در نوامبر 2002، در گزارشهاي مطبوعاتي عنوان شد كه همسر شاهزاده بندر بن سلطان، سفیر عربستان در آمریکا، به عوامل مرتبط با هواپيما ربايان يازده سپتامبر كمك كرده است. علاوه بر سخنان تند برخي از نومحافظهكاران چون مايكل لدين و ريچاردپرل عليه عربستان، كنگره آمريكا نيز در مخالفت و انتقاد از سعوديها، بعد از يازده سپتامبر نقش قابل توجهی داشت. كنگره، اعتبار عربستان سعودي را به عنوان يك دوست و متحد استراتژيك آمريكا زير سؤال برد و در سال 2005، در انتقاد از سعوديها دو مصوبه در مجلس نمايندگان مطرح شد؛ يكي از اين دو ممنوعيت كمك به عربستان و ديگري تقاضا براي اصلاح نظام آموزشي در جهت جلوگيري از افراطگرايي بود. تبليغات ضد سعودي در انتخابات رياست جمهوري آمريكا در سال 2004، شدت گرفت و حتي دموكراتهايي چون جان كري، به انتقاد از ارتباط جرج دبليو بوش با عربستان سعودي پرداختند و خواستار استقلال انرژي آمريكا از عربستان شدند. در اين دوره در كنار مسئله تروريسم و طرح ارتباط سعوديها با آن، اصلاحات و دموكراسي سازي به عنوان كانون طرح خاورميانه بزرگ، در جهت ايجاد تغييرات بنيادين در منطقه نيز از جمله اركان سياست خارجي آمريكا محسوب میشد كه باعث سردي روابط آمريكا و عربستان سعودي شد. استدلال عمده سياستمداران و نظريهپردازان نومحافظهكار در اين خصوص اين بود كه ريشه اصلي تروريسم در نظام سياسي غيردموكراتيك و هنجارهاي فرهنگي و مذهي غيرليبرال خاورميانه است؛ در اين راستا بود كه فشار بر دولتهاي عربي اقتدارگرا چون عربستان سعودي، براي ايجاد اصلاحات سياسي و مشاركت شهروندان در اركان قدرت افزايش يافت. اين گونه فشارها از سوي سعوديها به عنوان تهديدي براي قدرت و امنيت رژيم سياسي خود تلقي و باعث دوري بيشتر آنها از آمريكا شد. سردي روابط دو جانبه در هنگام حمله آمريكا به عراق در سال 2003، و عدم حمايت كافي عربستان سعودي از اين حمله آشكارتر شد. تاكيد رهبران آمريكا بر ايجاد دولت الگو در عراق به عنوان اولين مرحله طرح خاورميانه بزرگ و سپس گسترش آن به سراسر خاورميانه، باعث نگراني جدي سعوديها شد. علاوه بر اين، نگراني ديگر سعوديها جايگزين شدن عراق به جاي عربستان سعودي در سياست خاورميانهای آمريكا، به عنوان متحدي استراتژيك و منبع تامين کننده نفت وارداتي، براي واشنگتن بود. با اشغال عراق و قدرتيابي گروههاي شيعي و كرد و كاهش نقش اعراب سني در این کشور، نگرش منفي مقامات سعودي نسبت به سياستهاي آمريكا در منطقه و پيامدهاي ناخوشايند آن براي اين كشور افزايش يافت. با اجراي سياستهاي آمريكا در خاورميانه، تقريباً از ابتداي سال 2002، فشارهاي آمريكا به عربستان ابعاد وسيعتري يافت؛ به گونهای كه مقامات رسمي آمريكا ضرورت تغيير سياستهاي داخلي و منطقهای عربستان را بارها مطرح كردهاند كه با واكنش دولتمردان عربستان مواجه شده است. لغو خريدهاي تسليحاتي عربستان سعودي از آمريكا، كاهش محسوس رايزنيهاي سياسي دو كشور، اصرار سعوديها به ادامه حمايت از فلسطينيها، انتقاد از خط مشيهاي آمريكا در خاورميانه، مخالفت با حمله آمريكا به عراق و همچنين درخواست سعودیها از آمريكا براي خروج نيروهاي نظامي آن کشور از عربستان، باعث شده است تيرگي روابط افزايش يابد و مقامات آمريكايي فشار بر عربستان را علني كرده و افزايش دهند.3 به دنبال شرايط و تحولات يادشده در روابط آمريكا و عربستان، مقامات سعودي درصدد ايجاد پيوند و روابط مستحكمتر با ساير قدرتهاي جهاني و به ويژه آسيايي همچون چين، به منظور ايجاد توازن در سياست بينالمللي خود و تحكيم روابط با اين كشورها به منظور كاهش وابستگي خود به آمريكا برآمدند. در اين راستا بود كه رايزنيها، تماسها و مذاكرات مقامات سعودي با چينيها، بعد از يازده سپتامبر افزايش يافت و توافقنامههايي نيز بين آنها به امضا رسيد. از اين رو اين احساس در آمريكاييها ايجاد شد كه تغييرات مهمي در سياست خارجي عربستان سعودي در حال ظهور است و سعوديها ديگر به حفظ برتري آمريكا در سهم خود از بازار نفت كمتر تأکيد میكنند.4 درمجموع سياست خاورميانهای آمريكا بعد از يازده سپتامبر از جمله مبارزه با تروريسم، طرح خاورميانه بزرگ، اصلاحات و دموكراسيسازي در جهان عرب، اشغال عراق و ارتباط عميق هريك از این عناصر با ثبات و امنيت رژيم سياسي و منافع ملي عربستان و همچنين واكنشهاي سعوديها در قبال اينگونه سياستها، به دورهای از سردي روابط آمريكا و عربستان و وقفهای استراتژيك در تعاملات اين دو كشور منجر شد. اما با گذشت حدود يك سال از آغاز جنگ عراق و آغاز ناكاميهاي آمريكا در اين كشور، از سال 2004 به بعد، با پيروزي حماس و شروع جنگ سي و سه روزه حزبا... در مقابل اسرائيل (سال 2006)، به تدريج واقعيتهاي جديدي در حوزه خاورميانه نمودار شد كه در نهايت پيامدهاي مهمي را براي رويكردهاي آمريكا و عربستان در منطقه و روابط آنها با يكديگر در پي داشت.
2ـ تغيير شرايط و واقعيتهاي نوين منطقهاي اولين واقعيت نوين منطقهای در سالهاي اخير در عرصه خاورميانه، ظهور عراق تحت تسلط شيعيان است كه ناكامي راهبردهاي آمريكا را نيز به همراه داشته است. به رغم اهداف اوليه آمريكا در عراق مبني بر ايجاد دولت الگو با حاکميت شيعيان سكولار ـ ليبرال چون اياد علاوي، پيروزي شيعيان اسلامگرا در رقابت قدرت و همچنين تداوم ناامنيها و در نتيجه افزايش هزينههاي مادي و انساني آمريكا، بروز شرايط جديدی را در اين كشور رقم زد. براي چندين دهه سياست آمريكا در خليج فارس سعي در ايجاد توازن بين ايران و عراق در مقابل هم بود. در ابتداي حمله آمريكا به عراق، پيش بيني آمريكاييها اين نبود كه رقابت بين عراق و شيعيان ايران بسيار عميقتر از رقابت فرقهای شيعيان و سنيهاي عراق خواهد بود. اما تحولات عراق از سال 2003 به بعد نشان میدهد كه اين انتظارات اشتباه بودهاند و افزايش تنشهاي فرقهای در عراق، به تدريج حس مليگرايي را كاهش و هويت فرقهای را تقويت كرده است. حذف رژيم صدام حسين و ناكامي در ايجاد ثبات سياسي و نظامي در عراق فرصت جديدي را براي ايران در سطح منطقه ايجاد كرده است.5 آمريكا در شناخت واقعيات جامعه شناختي عراق و پيشبيني نحوه عملكرد نيروهاي اجتماعي اين كشور به درستي عمل نكرد؛ با وقوع دو تحول عمده، يعني قدرتيابي شيعيان نزديك به ايران و مقاومت اعراب سني در برابر روند سياسي و در نتيجه تداوم بيثباتي و ناامني، راهبردهاي سران كاخ سفيد به تدريج دگرگون شد. راهبرد ايجاد دولت الگو، به راهبرد پيروزي تغيير يافت و در مرحله كنوني راهبرد «عدم شكست و خروجي كم هزينه» در دستور كار آمريكا قرار دارد. اكنون مسئله عراق به اصليترين مسئله سياست خارجي آمريكا تبديل شده است و اكثر سياستهاي اين كشور در خاورميانه، پيرامون اين موضوع شكل میگيرد. روند تحولات عراق افزايش نقش و قدرت شيعيان و كردها و كاهش نقش اعراب سني را در پي داشت. از منظر سعوديها اين تحول باعث كم رنگ شدن هويت عربي عراق و نقش آن به عنوان دولت حايل و توازن بخش در مقابل ايران شده است. به باور آنها، اين واقعيت به ايجاد زمينههايي براي تغيير توزان قدرت منطقهای به نفع ايران و به ضرر عربستان سعودي و جهان عرب منجر شده است. بر اين اساس رويكرد آنها در قبال واقعيتهاي جديد عراق، مخالفت با روند سياسي دولت جديد و سعي و تلاش براي تثبيت ساختار قدرت كنوني است. دیگر واقعيت و تحول نوين منطقهای، پيروزي حزب اسلامگراي حماس در فلسطين و وارد شدن آن به ساختار قدرت در كنار حزب فتح بود. اين تحول پيامدهاي متعددي را در پي داشت كه مورد پذيرش و خوش آيند آمريكا و سعوديها نبود. عدم شناسايي اسرائیل از سوي حماس و تأكيد بر مقاومت، تشديد احساسات و نقش احزاب اسلامگرا در منطقه و افزايش نقش و نفوذ منطقهای ايران با توجه به ارتباطات و پيوندهاي مستحكم آن با حماس، از جمله پيامدهاي عمده بودند. براين اساس بود كه فشارها برحماس و تحريم مالي آن به ويژه از سوي غرب افزايش یافت و در مقابل، گروه فتح مورد توجه و حمايت بيشتري قرار گرفت. تحول ديگري كه پيامدهاي عمده بر نحوه تعامل آمريكا و عربستان و رويكردهاي منطقهای آنها داشت، جنگ سي و سه روزه حزبا.. در مقابل اسرائيل در تابستان 2006 بود. اين جنگ با توجه به نمايش قدرت بيسابقه حزبا... در برابر اسرائيل به عنوان يكی از نشانههاي جدي تهديدپذيري امنيت اسرائيل تلقي شد. اين مسئله در محاسبات آمريكا از تهديدات فوري معطوف به امنيت ملي آن کشور و اسرائيل، تأثيري عمده داشت. از سوي ديگر پيوند حزبا... با ايران، اين جنگ را به عنوان حوزه جديدی از گسترش نقش و نفوذ منطقهای ايران مطرح ساخت. نكته ديگر اين كه پيروي و افزايش نقش گروههاي اسلامگراي حزبا... و حماس، به بحران اقتدار در كشورهاي اقتدارگرا و محافظه كار عربي چون عربستان سعودي دامن میزد و با تحريك افكار عمومي و جنبشهاي اجتماعي، ثبات و امنيت این رژيمهای سياسي را در معرض خطرقرار میداد. از اين رو بود كه آمريكا و سعوديها اين تحول را برخلاف منافع و اهداف منطقهای خود ارزيابي كردند. تحولات و واقعيتهاي جديد خاورميانه در عراق، فلسطين و لبنان، در مجموع برآيند قابل توجه افزايش نقش و نفوذ منطقهای ايران را درپي داشت و اين مسئله نكتهای بود كه سران آمريكا و عربستان سعودي هر دو از آن احساس خطر نمودند. در كنار اين موارد، تداوم برنامه هستهای ايران، نگرانيهاي آمريكا و عربستان را از برهم خوردن توازن قدرت منطقهای و افزايش نقش ايران بيشتر كرد. بر این اساس، واقعيتهاي منطقهای، بعد از اشغال عراق، منجر به ظهور نگرانيهاي مشترك در واشنگتن و رياض شد كه مركز ثقل آن افزايش نفوذ ايران بود و اين مساله به تدريج و به ويژه بعد از سال 2006، به نزديكي بيشتر اين دو كشور براي حل و فصل مسايل منطقهای و گذار از وقفه در روابط استراتژيك شد. با وجود تشابه اهداف و نگرانيهاي آمريكا و عربستان در منطقه، اختلافات قابل توجهي نيز در راهبرد آنها در قبال مسايل مهم خاورميانه وجود دارد؛ اين اختلافات میتواند فضاهاي جديدي را براي عملكرد بهتر ايران در سطح منطقهای ايجاد كند. 3ـ اهداف مشابه و راهبردهاي متفاوت در فضاي اوليه بعد از يازده سپتامبر، روابط ديرينه و استراتژيك آمريكا و عربستان سعودي به سردي گراييد، اما مجموعه تحولات و روندهاي منطقهای، ظهور واقعيتهاي جديد درخاورميانه و عدم موفقيت آمريكا در پيشبرد سياستهاي خود در سطح منطقه، باعث شد كه اين دو كشور بار ديگر به بازسازي و تحكيم روابط استراتژيك خود بپردازند. اكنون آمريكا بر اصلاحات و دموكراسيسازي در عربستان سعودي تأکید کمتری دارد و اين تغيير در طرح خاورميانه بزرگ آمريكا، با توجه به واقعيتهاي جديد قابل فهم است. در مقطع كنوني آمريكا میكوشد جايگاه سنتي عربستان سعودي را در سياست خارجي خود به عنوان متحدي استراتژيك در خاورميانه و نقش آن را در عرصه سياست منطقهای ترميم كند. از سوي ديگر در تلاش است اعتماد سعوديها را نسبت به نقش خود در آينده امنيتي منطقه، به عنوان اصليترين قدرت تعيينكننده، جلب نمايد. سعوديها نيز در پي بازسازي و تحكيم روابط خود با آمريكا به ويژه در عرصه امنيتي، دفاعي و افزايش نقش منطقهای خود تحت حمايتهاي آمريكا هستند. در اين شرايط با وجود اين كه دو كشور در خصوص طرح كلي منطقه خاورميانه و مسايل مختلف آن داراي اهداف مشابهي هستند، اما راهبردها و رويههاي آنها در قبال اين مسايل، با توجه به جايگاه و ويژگيهاي هركدام از آنها، غالباً متفاوت است. 3ـ1ـ بازدارندگي در مقابل ايران ايجاد بازدارندگي و توازن قدرت در مقابل ايران، از اصليترين اهداف مشترك آمريكا و عربستان سعودي در شرايط جديد منطقهای محسوب میشود. عدم موفقيت آمريكا در ايجاد ثبات و امنيت و سركوب شورشيها در عراق، افغانستان و فشار افكار عمومي داخل آمريكا و همچنين محدوديتهاي منطقهای و بينالمللي، احتمال رويارويي مستقيم آمريكا با ايران را به شدت كاهش داده است.6 اما ايران گسترش نفوذ منطقهای و برنامه هستهای خود را تداوم میدهد و آمريكا ناچار است به شيوههاي گوناگون از جمله ايجاد بازدارندگي با تقويت عربستان سعودي، مانع از اين گسترش شود؛ اما در عين حال گزينههاي ديگر چون رويارويي نظامي هرگز به طور كامل كنار گذاشته نشده است. در حالي كه آمريكا براي بازداشتن ايران از تداوم سياستهاي كنوني خود گزينههاي مختلفی از جمله تحريمهاي اقتصادي بيشتر، اعمال فشار منطقهای و بينالمللي و حتي گزينه نظامي را مدنظر قرار ميدهد، عربستان سعودي رويكردي موازي اما نه دقيقاً مشابه، براي ايجاد بازدارندگي در مقابل ايران را دنبال میكند. سعوديها بيشتر در پي ايجاد توازن قدرتی ظريف در مقابل ايران هستند و تمايلي به رويارويي با ايران ندارند.7 به رغم ادبيات موجود در خصوص رقابتهاي شيعي ـ سني از سوي ايران و عربستان سعودي در شرايط جديد منطقهای، روابط دو كشور داراي سطوح پيچيدهای است. موقعيت ژئوپولیتيك و فاكتورهاي ساختاري قدرت ايران و عربستان را به عنوان رقباي طبيعي استراتژيك در سطح منطقه مطرح كرده است و مسايل منطقهای اخير نيز به منازعات آنها براي قدرت در خاورميانه شدت بخشيده است، اما در عين حال آنها از طريق كانالهاي ديپلماتيك با يكديگر همكاري میكنند. سعوديها جايگاه و نقش ايران را به عنوان يك قدرت منطقهای و تاثيرگذار بر روندهاي منطقهای درك میكنند و میدانند اين دو كشور براساس الزامات جغرافيايي، ناچار به همزيستي و مراوده با يكديگر هستند.8 اين مسئله به نوعي از روابط مبتني بر رقابت و تعامل بين ايران و عربستان سعودي منجر شده است. با توجه به روابط خاص و پيچيده عربستان سعودي با ايران كه بر رقابت استراتژيك منطقهای، تعارض منافع در حوزههاي مختلف خاورميانه و تعامل ديپلماتيك مبتني است به رغم تشديد اختلافات منطقهای، سعوديها رويكرد كاملاً تقابلي در مقابل ايران و تشديد اختلافات با جامعه بينالمللي را به صورت مطلق (رویکرد مورد نظر آمریکا) قبول ندارند. مقامات سعودي در اغلب مسائل و به ويژه برنامه هستهای، راه حل سياسي و ديپلماتيك را براي وادار كردن ايران به تجديد نظر در سياستهايش مدنظر دارند و بر اين باورند كه هرگونه رويارويي نظامي با ايران میتواند با سرايت درگيريها به اين كشور، باعث تخريب مناسبات دو كشور و تهديد ثبات و امنيت عربستان سعودي شود. 3ـ2ـ تفاوت راهبرد در عراق روند دولت – ملتسازي جديد در عراق، عرصه اصلي تعارض منافع و رويكردهاي بازيگران خاورميانهای و قدرتهاي فرامنطقهای محسوب میشود. رويكردهاي متفاوت آمريكا و عربستان سعودي نسبت به روند دولت ـ ملتسازي در اين كشور، به رغم برخي اهداف مشترك عمده در اين حوزه، ناشي از بافت متكثر و پيچيده اجتماعي عراق از يك سو و دغدغهها و اولويتهاي متفاوت سياست خارجي اين دو كشور در خصوص عراق است. اين مسئله باعث شده است كه عراق به حوزه اختلاف اصلي كنوني آمريكا و سعوديها و مانعي براي پيوند مستحكمتر روابط دوجانبه تبديل شود و بخش اصلي انتقادات رهبران آمريكا نسبت به عربستان سعودي به اين عرصه معطوف شود. مهمترين هدف مشترك آمريكا و عربستان سعودي در عراق كنوني، جلوگيري از افزايش نفوذ و نقش ايران در اين كشور است. اما اين هدف مشترك، لزوماً به رفتارها و عملكردهاي مشابه و هماهنگ از سوي سعوديها و آمريكا در عراق منجر نشده است و به رغم گفتوگو و برخي اظهارات مثبت در خصوص رويكرد عربستان سعودي در عراق، به نظر میرسد كه حداقل در كوتاه مدت سعوديها تغييرات جدي در رويكرد خود ايجاد نكنند. دولت آمريكا در مقطع كنوني، بخش عمده امكانات و تمركز سياست خارجي خود را بر عراق متمركز كرده است. با توجه به عدم موفقيت در ايجاد دولتي با ثبات و امنيت در اين كشور، هزينه مادي و انساني بالا و افزايش نارضايتيهاي داخل آمريكا، سعي میكند تا قبل از انتخابات رياست جمهوري سال 2008، به موفقيتهايي در عراق دست يابد و بخشي از نيروهاي خود را از اين كشور خارج سازد. در اين راستا، كسب حمايت و همكاري همسايگان عراق از جمله ايران و عربستان سعودي از اولويت بالایي براي آمريكا برخوردار است و در اين خصوص اقدامات متعددي صورت میگيرد. از جمله اين اقدامات مذاكره با ايران در بغداد و همچنين فشار به سعوديها براي حمايت از دولت مالكي و امنيت سازي در عراق است. آنچه در خصوص رويكرد عربستان سعودي در قبال عراق مهم به نظر میرسد، نگرش آنها به تحولات عراق از دريچه توازن قواي منطقهای در مقابل ايران است. با توجه به قدرتيابي شيعيان در عراق و افزايش نفوذ ايران در اين كشور، سعوديها از ابتدا دراين خصوص موضع منفي و همكاري محدود داشتهاند و حتي با حمايتهاي چند سويه از شورشيان سني در عراق، سعي كردهاند مانع از تثبيت ساختار قدرت جديد شوند. در اين مورد عنوان میشود سعوديها حدود نيمي از جنگجويان خارجي حاضر در عراق را تشكيل میدهند و نسبت به ساير مليتها بمبگذاريهاي انتحاري بيشتري را انجام داده و حدود 4000 نفر عراقي را طي شش ماه گذشته كشتهاند. اكثر اين جنگجويان از راه سوريه وارد عراق میشوند.9 با وجود اين، به اعتقاد برخي، رويكرد سعوديها تا زمان انتخابات كنگره آمريكا در سال 2006، درخصوص عراق، بيشتر انفعالي بوده و اين رويكرد ناشي از اجتناب در پيچيدگي روابط با ايالات متحده بوده است. اين انتخابات، به گزارش بيكرـ هميلتون، فشار دموكراتها براي خروج نيروهاي آمريكايي از عراق و مذاكرات آمريكا با ايران درخصوص عراق باعث تغييراتي در چشم انداز عراق از منظر سعوديها و رويكرد آنها شده است. از ديدگاه سعوديها خروج آمريكا از عراق و تثبيت دولت شيعي تحت نفوذ ايران در بغداد، باعث میشود كه آمريكا ديگر به عنوان حايل در مقابل عراق تحت نفوذ ايران عمل نكند و اين امر به تغيير توازن قواي منطقهای منجر شود. بر اين اساس بود كه سعوديها نسبت به مداخله در عراق، در صورت خروج آمريكا هشدار، و حمايت خود را از گروههاي سني افزايش دادند.10 آمريكا نيز يكي از اهداف اصلي خود در عراق را جلوگيري از نفوذ بيشتر ايران تعريف كرده است، اما در راستاي اين هدف از راهبردها و رويههاي خاص خود بهره میبرد. برخلاف سعوديها كه حمايت از دولت مالكي را تثبيت نقش ايران میدانند، مقامات آمريكايي افزايش قدرت دولت عراق را به واسطه مصالحه و مشاركت تمام گروههاي داخلي و ثباتسازي حتي با جلب همكاري و مساعدت ايران را مدنظر دارند. نگرش متفاوت مقامات سعودي نسبت به روند دولت سازي در عراق و نحوه ايجاد بازدارندگي در مقابل ايران در اين حوزه و در نتيجه افزايش حمايت از گروههاي سني بيثباتكننده، به انتقادات و واكنش آمريكا نیز منجر شده است، به طوريكه زلمای خلیلزاد، سفير سابق آمريكا در عراق اخيراً سعوديها را علناً به ايجاد بي ثابتي و ناامني در عراق متهم كرد. اين باور وجود دارد كه يكي از اهداف اصلي سفر مقامات امور خارجه و دفاع آمريكا به عربستان سعودي و طرح فروش تسليحات به اين كشور، ترغيب سعوديها به اتخاذ رويكرد مثبت نسبت به ثبات سازي در عراق و حمايت از دولت مالكي بوده است. اخبار و گزارشهاي انتشار يافته حاكي از اظهارات مثبت سعوديها و تمايل آنها نسبت به بازگشايي سفارت خود در بغداد است. اما با توجه به منافع ساختاري عربستان سعودي در عراق و نگرانيهاي آنها در خصوص تغيير توازن قواي منطقهای به نظر نميرسد حداقل در كوتاه مدت سعوديها در رويكرد خود در خصوص دولت عراق تغييرات جدي ايجاد كنند و حتي ممكن است آنها از كارت تنش فرقهای براي كسب حمايت عمومي جهان عرب در مقابل ايران بيشتر استفاده كنند و عوامل تشويقي آمريكا نتواند به اختلاف نظر اين دو كشور در حوزه عراق پايان دهد. 3ـ3ـ مسايل لبنان و فلسطين؛ ديدگاههاي مشابه آمريكا و عربستان سعودي درخصوص مسايل لبنان و فلسطين داراي ديدگاههاي نسبتاً مشابهي هستند، اما راهبردهاي آنها متفاوت است. هر دو كشور خواستار افزايش قدرت گروههاي ميانهرو و مصالحه جو چون فتح در فلسطين و ائتلاف 14 مارس در لبنان و كاهش نقش و نفوذ گروههاي مقاومت اسلامي از جمله حزبا... و حماس هستند. آمريكا و سعوديها كه در مقطع اخير در راستاي تحكيم ائتلاف مصالح جو و محافظهكارانه متشكل از دولتهاي ميانه رو عربي و گروههاي مصالح جويي چون فتح و همچنين اسرائيل، در مقابل محور ديگر خاورميانه متشكل از ايران، سوريه، حماس و حزبا... فعاليت میكنند، بازدارندگي در مقابل ايران و كاهش نقش گروههاي اسلامي را به عنوان اهدافي مشابه مدنظر دارند. اهداف مشابه آمريكا و عربستان سعودي در خصوص مسايل لبنان و فلسطين به واسطه روندهاي منطقهای سالهاي اخير تقويت شده است و اين مسئله به كنشگري بيشتر از سوي آنها براي حل و فصل اين مسايل منجر میشود. نمايش قدرت حزبا.. در مقابل اسرائيل در سال 2006، و افزايش قدرت حماس و تداوم خط مشي مقاومت از سوي اين گروه، نگرانيها و تلاشهاي مشترك سعوديها و آمريكا در اين حوزه را افزايش داد. عربستان سعودي طراح و حامي عمده طرح صلح عربي براي حل و فصل بنيادين مسايل فلسطين ـ اسرائيل است و اخيراً تعاملات آنها با آمريكا و حتي اسرائيل براي پيشبرد روند صلح افزايش يافته است. آمريكا نيز در مقطع كنوني نسبت به حل و فصل اين مسايل و نزديك ساختن جهان عرب با اسرائيل بيشتر احساس نياز میكند و بوش در اين راستا پیشنهاد كنفراس صلح خاورميانه را ارايه داده است. به رغم اهداف مشابه سعوديها و آمريكا در مواردي چون كاهش قدرت حماس و حزبا...، راهبردهاي آنها در اين خصوص تفاوتهاي قابل توجهي را نشان میدهد. عربستان سعودي سعي دارد كه تعاملات ديپلماتيك خود با حماس و حزبا... را افزايش دهد و با مشاركت و تعامل با آنها در حوزه جهان عرب، از وابستگي و اتكاي بيشتر آنها به ايران بكاهد. تعاملات با حزبا... و اجلاس مكه در جهت مصالحه بين حماس و فتح، از جمله اين تلاشها است كه سعوديها در مورد آن انگيزههايي استراتژيك دارند. اما آمريكا برخلاف اين، از هرگونه تلاش براي تعامل و پذيرش حماس و حزبا... در منطقه ناخشنود و خواستار تحريم و انزواي كامل آنها در منطقه است؛ تا بدين وسيله از نهادينه شدن هرگونه نيروي متعارض با امنيت اسرائيل در منطقه، جلوگيري شود.11 نتيجهگيري: به رغم سردي روابط آمريكا و عربستان سعودي در مقطع اوليه بعد از يازده سپتامبر 2001، مجموعه تحولات و روندهاي خاورميانه در سالهاي اخير باعث نزديكي بيشتر آنها به يكديگر شده است. تحولات عراق و عدم موفقيت آمريكا در اين كشور به همراه تحولات لبنان، فلسطين و همچنين تداوم برنامه هستهای ايران از جمله روندهایی است كه به نزديكي بيشتر اهداف و منافع اين دو كشور در منطقه منجر شد و برآيند اصلي آن توافق در جهت ايجاد بازدارندگي در مقابل ايران و جلوگيري از گسترش قدرت منطقهای آن تبلور يافته است. در مورد شرايط كنوني منطقه و نقش ايران، تعيين كنندهترين عامل، روندهاي منطقهای و نقش سياستها و عملكرد آمريكا در شكلگيري و تداوم اين روندها بوده است. اما در اين ميان، سياستها و اقدامات منطقهای جمهوري اسلامی ايران نيز نقش عمدهای داشته است. اهداف و منافع مشترك آمريكا و عربستان سعودي براي ايجاد توازن در مقابل ايران و عملكردهاي آنها در اين خصوص، به محدوديتهاي منطقهای عمدهای براي ايران منجر میشود؛ تنها جای استفاده برای ايران، فضاهاي اختلافنظر در رويكردهاي آمريكا و سعوديها در مسايل منطقهای است، ضمن اینکه بازانديشي و ظرافت بيشتر در رفتارها و سياست منطقهای، میتواند تا حدودي اين محدوديتها را كاهش دهد. به نظر میرسد تلاش براي تغيير نگرشهاي مربوط به تغيير توازن قوا در منطقه از سوي عربستان سعودي، بتواند همگرايي سعوديها با آمريكا و اقدامات مشترك آنها براي محدودسازي منطقهای ايران را كاهش دهد. اين امر از يك سو مستلزم اولويتبندي اهداف منطقهای و از سوی دیگر؛ افزايش تعاملات با عربستان در مسايل منطقهای و در نظرگرفتن نگرانيها، ملاحظات و منافع سعوديها در عرصه خاورميانه، با توجه به ساختار رژيم سياسي و اولويتهاي سياست خارجي آنها است.
|