ميزگرد: استراتژي آمريكا در عراق |
12 September 2008 |
||||
مقدمه کشور عراق کانون اصلی سیاست خارجی آمریکا در طول سالهای اخیر بوده است و بخش عمدهای از توان سازمانهای سیاست خارجی و دفاعی – امنیتی آمریکا معطوف به موفقیت این کشور در عراق میباشد. رهبران ایالات متحده بعد از اشغال عراق در سال ٢٠٠٣، استراتژیهای متعددی را برای تحقق روند دولت – ملتسازی مورد نظر خود در این کشور طراحی کردهاند، اما هیچ کدام از این استراتژیها تاکنون به ایجاد ثبات و امنیت در عراق منجر نشده است. جرج بوش رئیس جمهوری آمریکا بعد از پشت سر گذاشتن سالی ناموفق و دشوار در عراق، استراتژی را برای بهبود شرایط عراق در سال ٢٠٠٧ ارائه داد که دارای ابعاد و مؤلفههای متعدد داخلی و منطقهای است. نوشتار حاضر به بررسی ابعاد این استراتژی با توجه به استراتژیهای گذشته آمریکا، پیامدهای آن و ملاحظات راهبردی جمهوری اسلامی ایران در این خصوص میپردازد.
استراتژیهای آمریکا در عراق از آغاز اشغال آمریکا از زمان حمله به عراق تاکنون سه دوره نسبتاً متفاوت را در این کشور طی کرده و طبق شرایط و مقتضیات هر دوره راهبردهای متفاوتی را طراحی کرده است. اولین دوره از مارس ٢٠٠٣ یعنی زمان اشغال عراق آغاز شد و تا نوامبر ٢٠٠٥ به مدت دو سال و نیم به طول انجامید. راهبرد آمریکا در این مقطع ایجاد دولت الگو و الهامبخش در عراق برای ایجاد تغییرات وسیع در خاورمیانه بود. آمریکاییها در این دوره بر این باور بودند که میتوان با افزایش درآمدهای نفتی عراق و ایجاد شرایط مناسب دولتی موفق و الگو برای سایر کشورهای منطقه ایجاد کرد، اما در عرصه عمل شرایط به گونهای دیگر پیش رفت. در سال ٢٠٠٥ دو انتخابات مجلس و یک همهپرسی قانون اساسی در عراق برگزار شد و با پیروزی اسلامگرایان آمریکاییها در انتخابات مجلس شکست خوردند، لذا استراتژی ایجاد دولت الگو در عراق دچار تغییر شد. از نوامبر ٢٠٠٥، آمریکا استراتژی جدیدی را در عراق مطرح کرد که استراتژی «پیروزی در عراق» نام گرفت. این استراتژی دارای سه رکن اقتصادی، سیاسی و امنیتی بود. در بخش امنیتی این راهبرد شامل پاکسازی، واگذاری و سپس بازسازی بود. در بخش سیاسی بر مشارکت و بازسازی تأکید شد و در بخش اقتصادی اصلاح سیستم، فعال کردن اقتصاد و نهادینهسازی اقتصادی مورد توجه قرار گرفت. این استراتژی که تا ژانویه ٢٠٠٧ (١٤ ماه) تداوم یافت، موفقیتآمیز نبود و به شکست جمهوریخواهان در انتخابات کنگره منجر شد. گزارش بیکر – همیلتون نیز به دلیل ناکارآمدی این استراتژی تهیه شد. چیزی که آمریکاییها اخیراً اعلام کردهاند، استراتژی پیروزی نیست بلکه استراتژی جلوگیری از شکست است. این استراتژی در ابعادی از آن که به عراق مربوط است، هیچ تفاوتی با استراتژی نوامبر ٢٠٠٥ ندارد و تداوم همان روند است، اما ابعاد منطقهای آن جدید است، بدین معنی که عراق بخشی از استراتژی جدید آمریکا برای منطقه شده است. لذا این طرح جدید، بیشتر نشان از تاکتیک و نه استراتژی دارد. رئیس جمهور آمریکا در دوره اخیر سه گزینه اصلی را پیشروی خود داشته است: یکی استمرار وضعیت فعلی که نتیجهاش شکست تدریجی است؛ دوم خروج سریع نیروها از عراق و در نتیجه شکست فوری و رسوایی؛ و سوم افزایش نیرو و برقراری امنیت به صورت نسبی. بوش برای حداقل خسارت گزینه سوم را انتخاب کرده است و به نوعی در پی عملی کردن طرح بیکر – همیلتون است. اما وی یک پیشنیاز برای این طرح مطرح میکند که همانا برقراری امنیت نسبی و سپس اقدام به خروج نیروها است.
ابعاد استراتژي آمريكا در شرايط حاضر استراتژی آمریکا در عراق در شرايط كنوني تحت تأثير سه مولفه عمده قرار دارد كه عبارتند از: مولفه شرايط منطقه، مولفه شرايط داخلي عراق و مولفه نقش ايران.
مولفه شرايط منطقه استراتژی جدید دارای ابعاد و ویژگیهای منطقهای بارزی است که جلوگیری از نقش و نفوذ ایران در منطقه و تقویت نقش متحدان منطقهای آمریکا اساسیترین بعد آن را تشکیل میدهد. اکثر آمریکاییها بر این باورند که در دوره اخیر، ایران بدون زحمت و هزینه، تعادل منطقهای را بر هم میزند و این اصولاً مخالف ساختار سنتی آنها در منطقه است که دو اصل مهم تضمین صدور نفت و تأمین امنیت اسرائیل را مدنظر دارد. اما سیاستها و نفوذ ایران این تعادل را بر هم زده است. استراتژی جدید بوش دارای ابعاد منطقهای عمدهای مانند تقویت متحدان منطقهای، پیشگامی در تأسیس نشستهای منطقهای، جلوگیری از مداخله خارجی (ایران و سوریه) و حضور مؤثر نظامی است. پذیرش نقش ایران و سوریه در این مرحله به معنی شکست آمریکاست و این مسئله برای آمریکا هزینههای بسیاری دارد و حداقل حکومتهای دوست آمریکا در منطقه را شدیداً نگران میکند. از اینرو، استراتژی جدید در راستای حمایت از دولتهای میانهرو عرب در مقابل ایران بوده و مورد استقبال عمده کشورهای عربی قرار گرفته است. عامل دیگر استقبال کشورهای عربی از استراتژی جدید، مشارکت بیشتر اهل سنت عراق در روند سیاسی عراق و اعمال فشار بر شبه نظامیان شیعی میباشد.
مولفه شرايط داخلي عراق استراتژی جدید برای بهبود شرایط داخلی عراق در بخشهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی محورها و مباحثی را مطرح میکند که عبارتنداز: 1. بخش امنیتی عراق در بخش امنیتی، مقامات آمریکایی تصریح کردند که علت شکست آنها در مرحله دوم یعنی نوامبر ٢٠٠٥ تاکنون با دو اشکال اساسی مرتبط بوده است: که یکی کافی نبودن نیروها در داخل عراق برای حفظ امنیت مناطق پاکسازی شده و دیگری محدودیت در برخورد با برخی نیروهای عراقی (شبه نظامیان و غیر عراقیها) که توافقاتی برای برطرف ساختن آنها به انجام رسیده است. در راهبرد جدید به دلیل واقع شدن ٨٠ درصد عملیاتها در شعاع ٣٠ مایلی بغداد، تمرکز بر بغداد گذاشته شده است و با استقرار ٥ تیپ در این شهر با کمک نیروهای عراق، پاکسازی خانه به خانه انجام میشود. در استان الانبار نیز اقداماتی برای سرکوب نیروهای القاعده انجام میشود. در این استراتژی، دولت عراق مکلف شده تا در سال ٢٠٠٧، هشت میلیارد دلار از درآمد حدود ٣٠ میلیاردی خود را به مسائل نظامی و امنیتی اختصاص دهد و محدودیتهایی را نسبت به فعالیت شبه نظامیان و اقدامات سایر کشورها اعمال کند.
2. بخش سیاسی عراق در بخش سیاسی رهبران آمریکا به این نتیجه رسیدند که دولت عراق دارای سه مشکل اساسی است: اول اینکه دولتمردان عراقی تخصص کافی ندارند و دوران مدیریتی و وزارتشان بسیارکوتاه است؛ دوم اینکه بسیاری از مسئولین عراقی تحت سلطه نیروهای خارج از عراق هستند؛ سوم اینکه این افراد بیشتر عمرشان را در حالت معارضه به سر بردهاند و هیچ انگیزهای برای همکاری با افراد دوره صدام ندارند. در استراتژی جدید، در این بخش چندین تکلیف برای دولت عراق تعیین شده است: اصلاح و کارآمد ساختن دولت؛ اصلاح قانون اساسی؛ اصلاح قانون بعثیزدایی؛ برگزاری طرح آشتی ملی در عراق؛ و برگزاری سریعتر انتخابات استانی.
3. بخش اقتصادی عراق با توجه به ارتباط وسیع اقتصاد با سیاست و امنیت، استراتژی جدید در پی استفاده از عوامل و مشوقهای اقتصادی برای ایجاد امنیت است. در استراتژی جدید، تدوین طرحی برای توزیع درآمد نفتی بین مردم و اختصاص ١٠ میلیارد دلار برای اشتغالزایی (با توجه به نرخ بیکاری بالای ٥٠ درصد) و بازسازی زیرساختهای عراق مدّ نظر قرار گرفته است.
مولفه نقش ايران استراتژی جدید آمریکا در عراق دارای ابعاد مهمی است که به ایران و سیاست منطقهای آن مربوط میشود. یکی از اهداف عمده این استراتژی محدود ساختن نفوذ ایران در عراق و کاهش سطح تعاملات ایران با گروههای داخلی عراق میباشد که نشانههایی از آن در سیاستها و اقدامات آمریکاییها در حال ظهور است. در بعد دولت عراق، شواهد اخیر حاکی از سیگنالها و پیامهای دولت عراق مبنی بر قانونمند شدن روابط دو کشور، قرار گرفتن مرزها در چارچوب مرزهای رسمی، قانونی شدن تعاملات و رفت و آمدها و ممنوعیت ارتباط فردی با گروهها و بخشهای دولت عراق میباشد. دولت شیعی عراق در مرحله کنونی تحت تأثیر شدید تقابل و تنشهای شدید بین ایران و آمریکا است و این امر به رفتارها و اظهارات جدیدی از سوی دولتمردان عراق منجر شده است. گروههای شیعی در عراق جدید دارای رویکردی پراگماتیستی بوده و خواستار استفاده از حداکثر منابع قدرت در شرایط گذار سیاسی بودهاند. با توجه به محرومیت شیعیان از حمایت دولتهای عربی منطقه، گروههای شیعی استفاده از ستونهای قدرت ایران و آمریکا را مدنظر قرار دادند. اما این رویکرد گروههای شیعی و به تبع آن دولت شیعی عراق با پارادوکسی عمده یعنی تنشها و تقابلهای بین ایران و آمریکا مواجه بوده است و تلاش رهبران شیعی عراق برای کاهش اختلافات ایران و آمریکا در عراق نیز به نتیجهای نرسیده است. بعد از تصویب قطعنامه علیه برنامه هستهای ایران در شورای امنیت سازمان ملل و افزایش تنش بین ایران و آمریکا، بوش در استراتژی جدید خود در خصوص عراق نیز مقابله با نفوذ منطقهای ایران به ویژه در عراق را بسیار برجسته کرده است. در این راستا، دولت آمریکا برای کاهش نفوذ و قدرت مانور ایران در عراق فشارهای زیادی را بر دولت نوری مالکی وارد میکند و این فشار به سیاستها و رفتارهای جدیدی از سوی دولت عراق در قبال ایران منجر شده است. محدودسازی نفوذ ایران در عراق از سوی نیروهای آمریکایی در عراق نیز به عنوان بخشی از استراتژی جدید آنها آغاز شده است. برداشت رهبران آمریکایی این بوده است که نتیجۀ ٤٠٠ میلیارد دلار هزینه مستقیم و ٢٠٠٠ میلیارد دلار خسارت غیرمستقیم، حدود ٣٤٠٠ کشته و هفت برابر این رقم مجروح در عراق، تنها افزایش تنفر از آمریکا، نارضایتی و شکایت همه متحدین منطقهای و پیدایش یک دولت شیعی ایدئولوژیک وابسته به ایران در عراق بدون تقبل هیچگونه هزینهای توسط ایران بوده است و حتی ایران حاضر به مذاکره در خصوص امنیت عراق نیز نیست. لذا باید با شکستن غرور ایران در عراق و تهدید منافع آن رفتارهای آن را تغییر داد. آمریکاییها در قبال اقدامات خود در مقابل ایران در چارچوب استراتژی جدید چهار سناریوی عمده را پیشبینی کردند. یک سناریوی احتمالی تصمیم ایران به کاهش نفوذ خود در عراق و عقبنشینی است که برای آمریکا مطلوب خواهد بود؛ سناریوی دوم فرستادن سیگنالهایی برای مذاکره با ايران است؛ سناریوی سوم تداوم رفتارها و سیاستهای کنونی ایران به رغم اعمال فشارهاست که در این صورت باید فشارها را به طور تدریجی افزایش داد؛ سناریوی چهارم واکنش ایران و ضربه به منافع آمریکا در عراق یا خارج از آن است که در این صورت باید برای مقابله آماده شد. نیروهای آمریکا در راستای استراتژی جدید، برخوردها و اقداماتی را در قبال ایرانیها در عراق انجام دادهاند. اولین مورد دستگیری تنی چند از دیپلماتهای ایرانی مقیم بغداد بدون هیچ بهانهای بود که تقریباً بعد از ٣٠ ساعت آزاد شدند. مورد دوم بازداشت نیروهایی بود که برای طرح امنیتی به عراق رفته بودند. این افراد گذرنامه داشتند ولی دیپلمات مقیم نبودند و نخست وزیر عراق در جریان سفرشان نبود و بازداشت آنها چند روز طول کشید. مورد سوم دستگیری ایرانیها در دفتر روابط ایران در اربیل است که بدون مصونیت، گذرنامه و ویزا هستند و به لحاظ حقوقی آمریکاییها مشکلات کمتری در برخورد با آنها دارند. دولت عراق در دو مورد اول در مقابل اقدامات آمریکا و اکنش نشان داد، اما در مورد سوم در دفاع از ایران واکنشی صورت نگرفت. در مجموع، بخش عمدهای از استراتژی جدید آمریکا در عراق به محدودسازی نقش و نفوذ منطقهای ایران به ویژه در عراق مربوط میشود که نشانههایی از آن از سوی دولت آمریکا، دولت عراق و همگرایی و همکاریهای کشورهای منطقه با آمریکا در این خصوص در حال ظهور است.
ملاحظات راهبردی ایران در عراق بعد از سقوط صدام، راهبرد ایران در عراق شامل مشارکت با سه ویژگی فعال، سازنده برای تأمین منافع خود و رقابتی با آمریکا بود. این سیاست ایران دارای اهداف و ابعاد متعددی بوده است که عمدهترین آنها را میتوان به شکل ذیل بر شمرد: جلوگیری از شکلگیری دولت سرمشق آمریکایی در عراق: هدف آمریکا تا سال ٢٠٠٥ این بود که در عراق یک دولت سرمشق به وجود آورد. هدف ایران از مشارکت فعال این بود که دولت سرمشق آمریکایی شکل نگیرد. دولتسازی و ارائه یک الگوی مطلوب یا دلخواه ایران: ایران در عراق به دنبال یک الگوی دولت شیعی نبود، بلکه دموکراسی براساس اکثریت شیعه را مدنظر داشت و این راهبرد را در پیش گرفت. وضعیت کنونی دولت در عراق از منظر منافع ایران نسبت به سالهای گذشته بهتر است، اما به رغم شکننده بودن روند کنونی دولتسازی، این روند به صورت موقت موفق بوده است. تغيير نگرش مردم: تا قبل از فروپاشی رژیم بعث، نگرش عمده مردم عراق به جمهوری اسلامی چندان مثبت نبوده است و ایران و اسرائیل همواره به عنوان دو دشمن اصلی عراق عنوان میشدند. در دوره جدید یکی از محورهای فعالیت اصلی ایران تغییر نگاه منفی مردم عراق به جمهوری اسلامی ایران بوده است و در این خصوص موفقیت زیادی کسب شده است و اکنون ایران در نگاه مردم عراق در بالاترین ردهها قرار دارد. نهادینهسازی روابط: یکی از اهداف اصلی ایران در عراق در دوره جدید بالا بردن سطح روابط و ایجاد روابط استراتژیک بین دو کشور بوده است. اما این هدف با توجه به حساسیتهای زیاد آمریکا تاکنون با موفقیت همراه نبوده است. با توجه به مؤلفهها و ابعاد راهبرد ایران، موفقیت نسبی این راهبرد را میتوان در سه سطح توضیح داد: - در سطح داخلی، نفوذ سنتی ایران در عراق به دلیل مذهب مشترک با شیعیان و پیوند با گروههای معارض باعث تبدیل عراق به آسانترین حوزه نفوذ شده و این مسئله در کوتاه مدت مؤثر بوده است. - در سطح منطقهای، مطرح شدن دولت سرمشق و طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا همزمان با اشغال عراق باعث احساس نگرانی و تهدید از سوی کشورهای عربی شد. لذا این کشورها به رغم نگرانی از نفوذ ایران سیاست صبر و انتظار را در پیش گرفتند. - در سطح بینالمللی، آمریکا با هدف حل و فصل سریع موضوع و کسب موفقیت از اعمال فشار بر ایران خودداری کرد و این امر موفقیت نسبی ایران را در پی داشت. در مقطع کنونی با وجود تفاوت نظرات در خصوص آینده طرح جدید آمریکاییها در عراق، تغییرات عمدهای در سطوح مختلف در حال وقوع است که تداوم موفقیت ایران را با مشکلاتی روبرو میکند. در خصوص آینده استراتژی مذکور، برخی بر این باورند که این استراتژی برای برقراری امنیت در عراق تا ماه نوامبر کارساز نخواهد بود و استراتژی یاد شده در این بعد با شکست روبرو خواهد شد. در این شرایط، دولت آمریکا یکی از دو گزینه انجام کودتا و یا تجزیه عراق را مدنظر قرار خواهد داد. این استراتژی در بعد داخل آمریکا و علیه ایران ممکن است تا حدی با موفقیت همراه باشد، اما احتمال موفقیت آن در بعد منطقهای از سایر موارد بیشتر است. اما برخی دیگر بر این باورند که شکست طرح جدید آمریکا در عراق بعید است، هر چند ممکن است پیروزی نیز حاصل نشود. در مجموع، با توجه به تحولات اخیر در داخل عراق، سطح منطقه و بینالمللی به نظر میرسد که اکنون هر سه سطح مربوط به معادلات عراق تغییر کرده است و این امر بازنگری و بازتعریف راهبرد ایران در عراق را ضروری میسازد: - در سطح داخل عراق، مؤلفههای مرتبط با موفقیت ایران در کوتاه مدت کارساز بوده است، اما به تدریج متغیرهای روابط سنتی عراق با ایران در حال ظهور است. لذا مؤلفههای زودگذر کارآمدی خود را از دست میدهد و مواردی چون نفوذ عراق در آینده خلیج فارس و خاورمیانه با منافع و نفوذ ایران برخورد خواهد کرد. - در سطح منطقهای، با شکست طرح خاورمیانه بزرگ و چرخش مجدد آمریکا به سوی دولتهای محافظهکار دیگر بار ایران به عنوان تهدید سنتی علیه اعراب مطرح شده است. ارتقاي جایگاه منطقهای ایران در نتیجه تحولات فلسطین، لبنان و عراق، لزوم ایجاد موازنه در مقابل ایران را پدید آورده است. - در سطح بینالمللی، عدم موفقیت استراتژی پیروزی در عراق از سوی آمریکا باعث گرایش این کشور به برخورد با ایران به منظور ایجاد بازدارندگی یا محدود ساختن نفوذ ایران شده است. سطح منطقهای و بینالمللی بحران عراق به هم گره خورده است و اعراب و آمریکا هدف مشترک محدودسازی نفوذ ایران در عراق و کل منطقه را در پیش گرفتهاند.
نتيجهگيري ایران و آمریکا در عراق دارای منافع مشترکی هستند که مبتنی بر ایجاد ثبات، امنیت و دموکراسی است و باید در خصوص آنها سیاستگذاری و برنامهریزی صحیحی صورت گیرد. نکته مهم در خصوص آینده طرح جدید آمریکا در عراق این است که شکست استراتژی جدید آمریکا دارای زیانهای بسیار بیشتری برای ایران است و پیروزی آن برای جمهوری اسلامی خسارتهای کمتری را خواهد داشت. شکست آمریکا در عراق دارای پیامدهای منطقهای ناگواری خواهد بود، چرا که باعث تقویت نیروهای تندرو و اسلامگرای افراطی برای سرنگونی دولتهای میانهرو منطقه و ایجاد هرج و مرج و بیثباتی در منطقه میشود. نکته مهمتر اینکه تداوم عدم موفقیت آمریکا در عراق ممکن است سیاستهای جدید این کشور مبنی بر کشاندن دامنه بحران به ایران و حملاتی هر چند موقت به ایران را باعث شود. به نظر میرسد برای آمریکا امکان حمله و ظرفیتسازی برای آن بر سر موضوع عراق نسبت به برنامه هستهای ایران بیشتر فراهم باشد و از اینرو، اتخاذ سیاستهای منطقی و آگاهانه در این خصوص ضروری به نظر میرسد.
|