بحران مشروعیت در نظام سیاسی اسرائیل

Print E-mail
محمود دهقانی
11 April 2004

اهمیت:

تداوم مناقشه اعراب و اسرائیل در طول بیش از نیم قرن، همواره کانون توجهات بین‎المللی و منطقه‎ای بوده است. در تاریخ 14 می 1948 با اعلام تشکیل دولت اسرائیل در موزه‎ای در تل‎آویو، آتش جنگ و مصیبتی شعله‎ور شد که 55 سال ترور و سرکوب و خشونت و اشغال‎گری، محصول و نتیجه آن بوده است. ماراتن خشونت از بدو تشکیل دولت اسرائیل تاکنون، فکر هرگونه مصالحه را به حاشیه رانده است. آنچه در میدان مبارزه مشاهده می‎شود مقاومت فلسطینیان بر ضد اشغال‎گری و غصب سرزمین توسط اسرائیل است اما این مناقشه فقط برای غصب سرزمین نیست، این تضاد، تضادی هویتی است. تداوم و یا پایان مناقشه اسرائیل و فلسطینی‎ها مسلماً به مسائل و موضوعات داخلی طرف‎های درگیر مرتبط است. آنچه که امروز از فضای داخل اسرائیل شنیده می‎شود، فضایی متفاوت از گذشته است. فضایی که متأثر از فضای جدید بین‎المللی و تحولات سریع جهانی است. نگارنده با نگاهی جامعه‎شناسانه در پی بررسی جوانب این فضای متفاوت است، فضایی که در آن مشروعیت نظام سیاسی اسرائیل به چالش کشیده می‎شود.

مقدمه:

مقولات هویت و مشروعیت بسیار به هم نزدیکند و در بعضی موارد بر یکدیگر منطبق می‎شوند در نظام‎های با ثبات، فرآیند اساسی جامعه‎پذیری سیاسی که احساسی از هویت به مردم می‎دهد، شناسایی حوزه مشروع تمامی اشکال اقتدار قابل قبول را در آن نظام‎ها نیز فراهم می‎کند. برعکس، ممکن است مردم از طریق پذیرش مشروعیت ساختارها و اقتدارهای خاص،‌تصورشان را از هویت ملی توسعه بخشند.

پذیرش و تأئید مشروعیت با مردم است و این امر احتمالاً زمانی تحقق می‎یابد که زمامداران به اصول برابری احترام گذاشته و تمایزات را به عنوان واقعیت مناسب انفکاک تلقی کنند. علت اصلی بحران مشروعیت این واقعیت است که نشانه‎های خاص توسعه همواره میزان درک تعداد بیشتری از مردم را بالا می‎برد، لذا از حیث روانشناختی فرآیند توسعه، فرآیندی افزاینده است. با نگاهی به درون جامعه اسرائیل در خواهیم یافت که میزان مشروعیت اسرائیل در داخل مرزهای خود چه اندازه است؟ چه اندازه حاکمیت اسرائیل به اصل برابری اهتمام دارد و عوامل بحران هویت در جامعه اسرائیل کدامند؟

میزان مشروعیت در جامعه اعراب اسرائیل:

در بررسی مشروعیت نظام سیاسی اسرائیل،‌می‎توان از مفهوم ”حفره‎ها در دولت“ استفاده نمود؛ یعنی آن دسته از نواحی که نظارت‎های معمولی دولت در آنها اعمال نمی‎شود. این نواحی در واقع مناطق ملال‎آور یا ممنوعه محسوب می‎شوند که به دلایل مختلفی مانند استقلال‎طلبی، تبعیض‎های نژادی، اقتصادی و نظایر آن از دولت مرکزی تبعیت نمی‎کنند. در وضعیت کنونی، اعراب که تقریباً هجده درصد جمعیت اسرائیل را تشکیل می‎دهند، این حفره‎ها را به وجود آورده‎اند. دولت اسرائیل حتی با اعطای خودگردانی محدود در محدودة نوار غزه و بخش‎هایی از کرانة باختری به فلسطینی‎ها، نتوانست به اختلافات، 50 ساله این مناطق با دولت مرکزی پایان دهد.

این سیاست نه تنها حفره‎ها را تاکنون پر نکرده است، بلکه عدم مشروعیت نظام از دیدگاه اعراب تبدیل به انتفاضه، مبارزات مسلحانه و قیام‎های فراگیر شده است. از مناطقی که در آنها مشروعیت سیاسی نظام اسرائیل زیر سؤال است،‌باید به مناطقی اشاره کرد که در حال حاضر اعراب در آنها ساکن هستند. بیش از نیمی از فلسطینیان در منطقه شمال، معروف به الجلیل، 8/18% در حیفا، 8/11% در مرکز و 6/11% در جنوب سکونت دارند و شمار ناچیزی نیز در تل‎آویو، یافا و قدس به سر می‎برند. تجمع اعراب در الجلیل، موجب نگرانی حکومت اسرائیل بوده و برای تسلط و نظارت بر آنان از ابتدا سیاست یهودی‎سازی الجلیل مدنظر سران اسرائیل قرار داشته است. از این‎رو، بیشتر زمین‎های اعراب مصادره و در آنها شهرک‎های یهودی ساخته شده است که ناصره علیا، کرمل و معلوت از مهمترین آنها هستند. اتخاذ چنین سیاستی در سال‎های اخیر، به تعادل در جمعیت اعراب و یهود در الجلیل انجامیده است.

گرایش حزبی اعراب در داخل اسرائیل را می‎توان در مجموع به دو جناح عمده رادیکال و میانه‎رو تقسیم کرد. گروه میانه‎رو که خواهان تساوی حقوق همه گروه‎هاست، از تجمعات سیاسی، اعتصابات و تظاهرات برای رسیدن به اهداف و مطالبات حمایت می‎کند. در طیف مقابل، گروه‎های رادیکال قرار دارند که با دولت اسرائیل و اکثر شهروندان یهودی، رفتاری خصمانه دارند و گمان می‎رود با توجه به عدم‎کارایی فعالیت‎های دموکراتیک در تحقق آرمان‎های مدنی، اقبال جناح دوم بیشتر شود، به نظر پروفسور ”سی سموها“ نیمی از اعراب حق حیات اسرائیل را نفی می‎کنند.

میزان مشروعیت در جامعه یهودیان

یهودیان مستقر در اسرائیل علاوه بر بحران در تعیین هویت یهودی، دچار تقابل‎های زیر هستند:

1- تقابل اشکنازی‎ها و سفاردی‎ها: این مشکل حتی قبل از تأسیس دولت اسرائیل نیز وجود داشت. پیشگامان اولیه صهیونیسم و مهاجران غیرقانونی ‌اشکنازی‎ها بودند که دولت اسرائیل را تأسیس کرده و پس از آن، مهاجرت گستره سفاردی‎ها را از کشورهای عربی سازماندهی کردند. سفاردی‎ها ادعا می‎کنند به دلیل تحصیلات کمتر، سخن نگفتن به زبان عبری و سطح پائین رفاه به عنوان شهروند درجه دوم تلقی می‎شوند. نبود سیاستمداران سفاردی و نیز خشونت پلیس نسبت به آنها نمودی از این اختلافات است.

2- تقابل مذهبی‎ها و غیر مذهبی‎ها: اکثریت اسرائیلیان غیر مذهبی‎اند. بسیاری از اسرائیلی‎ها غذای کاشر (ذبح شده شرعی) می‎خورند و اعیاد مذهبی را انجام می‎دهد ولی این کارها بنا بر سنت و نه مذهب رعایت می‎شود. با این همه، یک اقلیت مذهبی کوچک بخش عظیمی از قدرت و نفوذ را در اختیار دارد. شاید بزرگترین تضاد میان این دو گروه، تعیین ملیت یهودیان باشد. مقامات مذهبی، یهودیت اتیوپی‎ها و عبری‎های سیاه را زیر سؤال می‎برند و کسانی را که خاخام‎ها، یهودیتشان را تأئید نکرده‎اند،‌ یهودی نمی‎دانند. از سال 1986 تقابل دو گروه تشدید شد، مذهبی‎ها به اشخاص و اتومبیل‎هایی که مراعات روز شنبه (شابات) را نمی‎کنند متعرض می‎شوند و در مقابل غیرمذهبی‎ها هم به کنیسه‎های آنها اهانت کرده و گاهی آنها را آتش می‎زنند.

3- تقابل جناح راست در مقابل جناح چپ: در حالی که افراطیون دست راستی معتقد به اخراج اعراب از سرزمین اسرائیل می‎باشند جناح چپ معتقد به اعطای حداقل خودمختاری به اعراب فلسطینی و رسیدن به صلح در چارچوب معادله صلح در برابر زمین است.

4- تعیین هویت یهودی: برخی از مقامات اسرائیلی به ویژه خاخام‎ها،‌اعتقاد دارند، یهودی کسی است که از پدر و مادر یهودی متولد شده باشد و یکی از خاخام‎ها یهودیت او را تأیید کرده باشد، ولی بسیاری معتقدند هر کس با یک یهودی ازدواج کند صرف‎نظر از پدر و مادرش، ملیت یهودی را احراز می‎کند. هویت ملی اسرائیل با مذهب سیاسی و زبان آن مشخص می‎گردد. اسرائیل تجسم و ثمره ایدئولوژی صهیونیسم است که هدف اصلی‎اش تشکیل دولت و ملت یهود در فلسطین است. در میان یهودیان اسرائیل، ‌درباره علت وجودی دولت اتفاق نظر وجود دارد، هر چند که درباره اینکه مرزها، کجا باید باشند و یا درجه مذهبی بودند یا لائیک بودن دولت چقدر باشد، اتفاق نظر وجود ندارد. فراتر از اندیشه دولت، اسرائیلی‎ها به یک مذهب مشترک قدیمی یعنی یهود و یک زبان احیا شده ملی یعنی عبری و یک احساس مشترک قوی درباره شکنجه و آزاری که دیده‎اند،‌ معتقد می‎باشند.

جنگ‎های ادواری اسرائیل با همسایگان و تنفر و خصومت برخی از کشورهای اسلامی نیز تأثیری متحد کننده داشته است. این عوامل همگی در همگرایی یهودیان اسرائیل و تقویت حس ملی آنها نقش مهمی داشته‎اند.

شکاف‎های اجتماعی

در اسرائیل شکاف‎های زبانی درون فرقه‎ای و مذهبی بر روی هم قرار گرفته و یک شکاف متراکم به وجود آورده است،‌نیروهای مرکز گریز اسرائیل عبارتنداز: زبان، شکاف شرقی‎تبار و غربی‎تبار و نیز مذهبی‎ها و غیرمذهبی‎ها. جمعیت یهودی اسرائیل از یک صد و دو کشور مختلف آمده‎اند و طبیعی است که با تمام تلاش‎های گسترده برای ملت‎سازی و احیای زبان عبری، اکنون اسرائیل کشوری چند زبانه است. طبقاتی بودن جامعه اسرائیل نیز همواره مورد بحث و مجادله بوده است. جامعه اسرائیل جامعه‎ای مهاجر است، از این رو مشاهده می‎شود که مهاجران اروپایی‎تبار و مهاجران شرق‎تبار همواره در نوعی تضاد و رقابت به سر می‎برند. سرانجام جدی‎ترین مسئله برای امنیت اسرائیل تقسیم جمعیت به دو بخش یهودی و فلسطینی (مسلمان، مسیحی و دروزی) است. اسرائیل برای کنترل فلسطینی‎ها یک سیستم پیچیده و مؤثر ابداع کرده است. طبق نظر لوستک این نظام مبتنی بر سه ساز و کار مرتبط است:

1- جداسازی، برای پاره پاره کردن گروه اقلیت از داخل و منزوی کردن آنها از اکثریت.

2- ایجاد وابستگی، که اقلیت را وادار می‎سازد برای منابع، متکی بر اکثریت باشد.

3- تطمیع، که با اعطای پاداش کمک‎های مالی،‌ همکاری برخی اعضای گروه اقلیت را جلب می‎کند.

یوتوپیای بسته طبقاتی اسرائیل که بر شالوده‎ای از میهن‎پرستی و انحصارگرایی یهودی استوار است و خطوط اساسی مدلی استبدادی از یک جامعه یهودی را ترسیم می‎کند، پذیرش ایده یک دولت برای همگان را در عمل، با مشکلاتی اصولی مواجه می‎سازد. مشکلاتی که در کنار یکدیگر،‌معمای طبقاتی نابرابر در یوتوپیای بسته را به تصویر می‎کشد که درگیر محدودیت‎هایی بنیادین مانند مذهب و به ویژه نژاد است. تمایر میان یهودیان و غیر یهودیان از خلال پدیده‎ای نیرومند مانند قومیت به گونه‎ای جدی آشکار می‎شود. گرد آمدن یهودیان، حول محور قومیت، جامعه اسرائیلی را چنان شکلی بخشیده که گروهی از نویسندگان، ترجیح خویش را در به کارگیری اصطلاح قوم سالاری برای بیان نظام حکومتی و اجتماعی اسرائیل پنهان نمی‎کنند. از این‎رو، به رغم حضور مؤلفه‎های گوناگون در دل یوتوپیای قوم‎سالار اسرائیل، این قومیت است که در چهره مؤلفه‎ای بنیادین و قدرتمند، در مکان نخست ظاهر می‎گردد.

قومیت، منطقی پذیرفته شده اما پنهان در ورای جریان‎های اجتماعی موجود در این جامعه می‎باشد. قوم‎سالاری این یوتوپیا از یک سو در زمینه تخصیص منابع، چه در عرصه‎های حقوقی و چه در عرصه رفتارهای عادی شهروندی، تبعیض‎های عمیقی را میان آویختگان به شاخه قومیت یهود و غیر آنان ایجاد می‎نماید. پیدایش چنین نابرابری‎هایی موجب می‎گردد تا بحران اجتماعی از سطح پیشین در روابط یهودی – غیریهودی به سطحی دیگر (روابط یهودی – یهودی) تسری یابد و بدین ترتیب بخش قابل توجهی از یهودیان نیز در معرض تندباد نابرابری‎ها در آئین ارتدوکس قرار می‎گیرند. گلدشایدر از نویسندگان اسرائیلی عقیده دارد که این نابرابری‎ها به درون کیبوتص‎ها که قاعدتاً باید برابرترین بخش‎های جامعه اسرائیل باشند نیز نفوذ کرده و در اینجا نیز پدیده نابرابری، خود را نشان می‎دهد. اما یوتوپیای اسرائیل در سطح تعارضات یهودی- یهودی، شاهد نابرابری‎های دیگری است که ریشه در خاستگاه یهودیان مهاجر (اروپایی، آسیایی، آفریقایی) به اسرائیل دارد و در قالب یهودیان اشکنازی و سفاردی ظاهر می‎گردد. کلود کلن محقق فرانسوی،‌ نابرابری‎های یاد شده را چنان بزرگ و موجد تمایزات عملی در حیات اجتماعی سیاسی اسرائیل می‎داند که از آن با عنوان شکافی اساسی و سنتی در جامعه اسرائیل یاد می‎کند. این دو گروه از نظر درآمد، آموزش، فرصت‎های شغلی و حتی محل زندگی از نابرابری‎های آشکاری در رنج هستند. بدین ترتیب، یوتوپیای صهیونیسم اسرائیل در سطح روابط یهودیان با یکدیگر نیز دچار مشکلاتی جدی می‎شود. شکاف اشکنازی و سفاردی اگر چه جدی است ولی موجودیت اسرائیل را به مخاطره نمی‏ا‎ندازد، اما شکاف اعراب واسرائیل به قدری عمیق است که به نظر غیر قابل پر شدن می‎آید.

نتیجه‎گیری:

تداوم اشغال سرزمین‎های فلسطینی‎ها بعد از نیم قرن، برای اسرائیل نتایج متفاوتی داشته است. اگر چه از سوئی، اسرائیل به مأوا و مأمن یهودیان جهان تبدیل شد و یوتوپیای منکوب شده یهود در سرزمین موعود تجلی یافت، اما هزینه‎های پرداختی نیز بسیارگران و عظیم بوده است. در فضای جدید بین‎المللی راه بر هر گونه مطلق‎نگری و صرف‎انگاری مسدود شده است. در فضای جدید جهانی، ایده صهیونیسم سیاسی در حال رنگ باختن است و نیل تا فرات به بایگانی تاریخ سپرده می‎شود. امروز اسرائیل در داخل جامعه خود با بحران‎های هویتی و مشروعیتی مواجه است. اسرائیل هیچ‏گاه در داخل مجموعه اعراب فلسطینی مشروعیتی نداشته است. حاکمیت اسرائیل در حال حاضر در مجموعه یهودیان نیز با چالش‎هایی مواجه است. بر اثر فشارهایی که بر دولت اسرائیل از بیرون و درون وارد می‎شود، احتمال می‎رود که اسرائیل سرکش به اسرائیلی مطیع و همگام با خواست جامعه بین‎المللی تبدیل گردد. آیا نیم قرن سرکشی آنها را به این نتیجه نرسانده است؟