اندیشههای پساصهیونیستی |
30 December 2003 |
||||
مقدمه: فراصهیونیسم، پدیدة اجتماعی نسبتاً نوظهوری در درون جامعة اسرائیل است و دیدگاهی مخالف با دولت اسرائیل و جنبش صهیونیسم دارد. نظر به کاربرد مکرر این واژه در مباحث سیاسی جدید و ناشناخته بودن ماهیت آن برای برخی، این نوشته در پی معرفی اجمالی این جنبش میباشد تا با شناخت و درک صحیح از این پدیده، در مورد ماهیت و تواناییهای آن مانع از برداشتهای اغراقگونه یا تفریطآمیز از آن گردد. پرسش اصلی در این مقاله آن است که ”آیا این جنبش از تواناییهای کمی و کیفی کافی برای به چالش کشیدن صهیونیسم یا دولت اسرائیل برخوردار است یا خیر؟ “ الف – معرفی جنبش پسا صهیونیسم: فراصهیونیسم دیدگاهی تاریخی است که پس از طی یک مسیر مشخص سه مرحلهای یعنی پذیرش تفکر صهیونیسم، تجربة عملی دولت صهیونیستی و سرانجام بازگشت از وفاداری به یکی از آن دو – تفکر صهیونیستی یا دولت صهیونیستی- به انتقاد از آن میپردازد. بیان این نکته ضروری است که هر فرد یا گروهی که به هر شکل، سیاستها و اقدامات دولت اسرائیل و یا حتی اندیشة صهیونیسم را مورد انتقاد قرار دهد، نمیتوان در زمرة طرفداران دیدگاه پساصهیونیستی جای داد. با این مقدمه، مخالفتها با دولت اسرائیل را میتوان به 2 گروه تقسیم نمود: 1- دیدگاه ”ما قبل صهیونیستی“: این دیدگاه ضمن تشکیک در مشروعیت دولت اسرائیل و شیوههای شکلگیری آن، به انتقاد مستقیم از مبانی تفکر صهیونیسم میپردازد و خواستار تجدید حیات یهود (و برخی از پیروان آن خواستار تشکیل دولت اسرائیل در فلسطین) خارج از چارچوب صهیونیسم است، و البته بیشتر بر امت یهود تأکید میکند تا بر دولت یهود. این دیدگاه ضمن تأکید بر نقش استعمار انگلیس در شکلگیری اسرائیل، این دولت را بیشتر استعماری میداند تا توراتی. یهودیان ارتدوکسی که پیرو این دیدگاه هستند، گهگاه با انجام تظاهراتی در گوشه و کنار عالم خصوصاً در آمریکا، مخالفت خود را با سیاستها و اقدامات دولت اسرائیل اعلام مینمایند. 2- منتقدانی که دارای گرایشات ”ما بعد صهیونیستی“ میباشند و پس از پذیرش صهیونیسم و یک دوره زندگی تحت لوای صهیونیسم و مشاهدة واقعیتهای موجود در جامعه و دولت اسرائیل، به مخالفت با آن میپردازند. این گروه که فراصهیونیستها یا پساصهیونیستها نامیده میشوند. رهیافت پساصهیونیستی خود به دو دیدگاه شامل طرفداران اندیشة گذار و پیروان تفکر گسست قابل تقسیم است که وجه اشتراک هر دو تفکر آن است که پساصهیونیسم پاسخی به مسائل جامعه اسرائیل خواهد بود. دیدگاه گذار: آن دسته از گرایشات ما بعد صهیونیستی را شامل میشود که ضمن پذیرش و تمجید اصل صهیونیسم و وفاداری به آموزهها و عقاید آن، شیوههای کنونی حکومت اسرائیل را (خصوصاً در نحوة برخورد با فلسطینیها) نمیپسندند و ضمن نژادپرستانه و غیرصهیونیستی خواندن این شیوهها، آنها را خلاف آرمانهای صهیونیسم دانسته و خواهان انجام اصلاحات و بازگشت به ایدة صهیونیسم (از نظر آنان) واقعی هستند. بنابراین، دیدگاه گذار از دیدگاهی خطی پیروی میکند. پساصهیونیسم در این دیدگاه مرحلهای از مراحل تکاملی صهیونیسم است که ضمن آن مسائل جدید، راه حلهای جدیدی را میطلبد. از این منظر، پساصهیونیسم مذهبی حکایتی است از توان به کارگیری قوانین و مقررات تورات و تطبیق آن با مسائل عصر جدید. پساصهیونیسم در دیدگاهگذاری آن در حالی که شامل صهیونیسم میشود و ادعاهای آن را میپذیرد از آن گذر میکند و به صورت نوعی دکترین مدیریت تحول ظاهر میشود. دیدگاه گذاری از مقبولیت بیشتری نسبت به دیدگاه گسست حتی در بین گروههای افراطی برخوردار است. دیدگاه گسست: نسل دیگری از گرایشات ما بعد صهیونیستی، کسانی هستند که با واکاوی در تاریخ شکلگیری دولت یهودی در فلسطین و تشکیل کشور اسرائیل، آن را مملو از جنایات و شیوههای غیرانسانی یافتهاند، اما معتقدند این شیوهها در واقع منطبق با آموزهها و ماهیت صهیونیسم میباشد و به این ترتیب با بازگشت از تفکر صهیونیستی، به تشکیک یا انکار ریشههای اندیشة صهیونیسم و به تبع آن، تشکیک یا انکار مشروعیت دولت اسرائیل میپردازند. این گروه خواهان تجدیدنظر در تفکر صهیونیسم و تجدید حیات یهود در اسرائیل، خارج از چارچوب صهیونیسم، هستند. بنابراین، بر طبق این دیدگاه، حل مسائل اجتماعی در اسرائیل در گرو بازنگری راه حلهای موجود برای مشکلات است، راه حلهایی که باید به روش دیگری غیر از صهیونیسم بدانها نگریسته شود. ب – روند شکلگیری جنبش فراصهیونیسم: روند شکلگیری این جنبش به صورت تدریجی بوده است که تقریباً پس از جنگ سال 1967 اعراب و اسرائیل آغاز شده و تا امروز یک سیر تاریخی و معرفت شناختی تکاملی را به صورت زیر سپری کرده است: 1- آغاز این تفکر پس از جنگ سال 1967 یعنی زمانی است که صهیونیستها تقریباً به اهداف اولیه خود یعنی تصرف بخش اعظم سرزمین فلسطین – و حتی فراتر از آن – یعنی تصرف سرزمینهایی از مصر، اردن و سوریه – دست یافته و یک دولت یهودی فراگیر به وجود آورده بودند. در هر حرکت نوپا، شکلگیری مخالفتها زمانی است که آن حرکت به اهداف اولیه خود دست یافته باشد و سپس برخی از عناصر از درون همان حرکت، نقش آنتی تز را ایفا کنند. 2- موج دوم تکامل فراصهیونیسم پس از تجاوز سال 1982 اسرائیل به لبنان و شکلگیری مقاومت لبنان علیه اشغالگری آغاز شد. 3- عامل سوم تکامل فراصهیونیسم، شکلگیری انتفاضههای اول و دوم فلسطینیها در سرزمینهای اشغالی و متعاقباً عکسالعملهای سرکوبگرانة صهیونیستها در قبال آن بوده است. بدین ترتیب، عملکردهای دولت اسرائیل را میتوان مهمترین دلیل شکلگیری این جنبش تلقی کرد. البته با مرگ اسحاق رابین این جریان تضعیف شد و با روی کار آمدن شارون ضعیفتر گردید. اما تفکرات این گروه سبب روی کار آمدن عمر ام متسناع، یکی از شخصیتهای طرفدار صلح با فلسطینیها به عنوان رهبر حزب کارگر شد. اگر چه به دلیل ضعف سیاسی این جریان در اسرائیل، متسناع در انتخابات پارلمانی از شارون شکست خورد اما نشان داد که این جریان در درون جامعة اسرائیل در شرف دستیابی به پیشرفتهای بیشتر سیاسی است. این جریان در میان یهودیان خارج از اسرائیل نیز از نقاط قوتی برخوردار است. 4- عامل چهارم را میتوان در بعد معرفت شناختی جنبش صهیونیسم یافت و آن اینکه پس از شکلگیری جنبشهای اثباتگرا در غرب چون روشنگری، عقلانیت، توسعه، مدرنیسم و نهایتاً پست مدرنیسم، محافل روشنفکری اسرائیل که عمدتاً در حوزه اندیشهای غرب تعریف میشوند، از این تحولات بیتأثیر نماندند و ظهور جنبش پساصهیونیسم را میتوان متأثر از اندیشههای پست مدرن غرب تلقی کرد. ضمن آنکه فرو ریختن دیوارهای آهنین بلوک شرق، در فرو ریختن دیوارهای آهنینی که صهیونیسم به دور اندیشههای خود کشیده بود، نقش داشته است و علاوه بر آن موجی که امروزه در دنیا تحت عنوان جهانی شدن و نفی هرگونه مطلقنگری و صرفانگاری به راه افتاده، سبب شده است راه بر اندیشههایی چون صهیونیسم که مبتنی بر نژاد برتر است بسته شود. به این ترتیب، عوامل شکلگیری پسا صهیونیسم را میتوان به عوامل داخلی (یعنی تعارضات داخلی جامعه اسرائیل) و عوامل خارجی (همانند جهانی شدن و امثال آن) تقسیم نمود. ج – ویژگیهای جنبش پساصیهونیسم: 1- شیوة پژوهشهای فراصهیونیستها، عمدتاً حول مباحث تاریخی و جامعه شناختی استوار است – شاید بدین دلیل که نخستین پیشگامان این گرایش، استادان تاریخ و علوم اجتماعی و سیاسی دانشگاههای اسرائیل بودهاند – به هر حال مباحث فراصهیونیستها، عمدتاً حول دو نکته تمرکز دارد. اول : بهرهبرداری از یهودیان پراکنده و منفعل سراسر جهان به عنوان طعمهای جهت پیشبرد اهداف استعماری در منطقه خاورمیانه از طریق سوءاستفاده استعمار از اندیشة بازگشت یهودیان به سرزمین موعود، بزرگنمایی خطر یهودی ستیزی در جهان و لزوم برخورداری قوم یهود از وطن مستقل. دوم : بازنگری وقایع تاریخی که پس از مهاجرت یهودیان به فلسطین، نهایتاً تا تشکیل دولت اسرائیل و سپس تا به امروز اتفاق افتاده است. در این راستا، فراصهیونیستها به تحریفاتی که دولت اسرائیل در تاریخ رسمی خود به عمل آورده است - نظیر وقایع جنگهای اعراب و اسرائیل خصوصاً جنگ سال 1948- ، شیوة برخورد نژادپرستانه با اعراب فلسطینی و مسائلی نظیر اخراج و آوارگی فلسطینیها اشاره میکنند. آنان پس از دستیابی به اسناد طبقهبندی شده که پس از گذشت سی سال از محرمانه بودن خارج شدهاند، متوجه شدند که این وقایع، برخلاف تبلیغات رسمی سازمانهای تبلیغاتی و فرهنگی اسرائیل، و منطبق با روایت فلسطینیها از این وقایع میباشد و همچنین با ادعاهای صهیونیستها مبنی بر آنتیسمیتیزم (یهودستیزی جهانی) و خطر انقراض و نابودی یهود قبل از جنگ سال 1948 کاملاً تعارض دارد. آنان همچنین دریافتند ترک وطن میلیونها فلسطینی نه تنها به صورت داوطلبانه، یا پس از فروش زمینهای خود و یا به دعوت پادشاهان عرب برای مهاجرت به کشورهای آنها نبوده، بلکه ماهیتی کاملاً اجباری داشته است و اقدامات اسرائیل طی این مدت برخلاف قطعنامههای سازمان ملل و معاهدات بینالمللی بوده است. به هر حال، فراصهیونیسم فرمول و اساس فکر صهیونیسم یعنی اسکان ملتی بدون سرزمین را در سرزمینی بدون ملت به زیر سؤال برده و به چالش میکشد. 2- عمده نظریهپردازان و طرفداران دیدگاه فراصیهونیسم، شمار معدودی روشنفکران دانشگاهی و گروههای اجتماعی هستند که هم به لحاظ تعداد و هم به لحاظ پراکندگیهای فکری در حال حاضر از وزن سیاسی اندکی در درون جامعة اسرائیل برخوردار هستند، اما برخی معتقدند این تفکر در آینده شمار زیادی از اسرائیلیها را در برخواهد گرفت. زیرا نسل جدید اسرائیل فاقد تجارب عینی و مستقیم از فرآیند ایجاد دولت اسرائیل بوده است و فقط در اسرائیل متولد شده و در جریان مستقیم تحولات قرار نداشته است. به همین دلیل، آنان بحثهای مربوط به صهیونیسم را به چشم آرزوهای پیشینیان مینگرند و در مقابل از خود گذشتگیهایی که صهیونیسم از آنها میخواهد، کمتر پاسخ میدهند. از سوی دیگر، رشد اقتصادی اسرائیل در سالهای اخیر و نیز افزایش میزان تولید ناخالص ملی و درآمد سالانة آن کشور میتواند زمینه را برای حرکت به سوی کاهش تنشها و تقویت گرایشهای پساصهیونیستی هموار سازد. علاوه بر آن، اسرائیل امروزه بیش از پیش در پی آن است که عمق استراتژیک و مرزهای قابل دفاع خود را با انعقاد پیمانهای صلح و تضمینهای امنیتی محکم و نه از طریق تعریف سرزمین به دست آورد. به قول الیوت کوهن اسرائیل ممکن است در قرن بیست و یکم وارد مرحله پس از قهرمانبازی حیات خود شود. 3- پساصهیونیسم به دنبال نئوصهیونیسم و به عنوان نتیجة منفی افراطگرایی آن پدید آمد و میتوان ظهور و سقوط دولت نتانیاهو را حد فاصل تمایز کامل این دو پدیده دانست. نئوصهیونیسم معتقد بود به دلیل جنگهای متعدد میان دو طرف و زخمهایی که اعراب از اسرائیل خورده بودند، دستیابی به صلح میان دولت اسرائیل با فلسطینیها و دولتهای عرب غیرممکن است. و لذا یگانه راه بقای دولت اسرائیل، برتری مطلق نظامی در منطقه است. اما پساصهیونیسم معتقد است صلح با اعراب اجتنابناپذیر است و به جای برتریطلبی نظامی و پرداخت هزینههای سنگین برای توسعه قلمرو امکانناپذیر نیل تا فرات، باید به برتری اقتصادی روی آورد تا اسرائیل بتواند بدین طریق قدرت برتر اقتصادی در تمام منطقه باشد. (لازم به ذکر است که سلطه اقتصادی چیزی است که یهود در طول تاریخ خود همواره به دنبال آن در جوامع مختلف بوده است.) 4- پساصیهونیسم جنبشی کاملاً سکولار است که برخی عقاید و رسالتهای صهیونیسم چون بازگشت بقیة یهودیان جهان به ارض موعود و نظریة سرزمین فراگیر از نیل تا فرات را غیر ممکن میداند و میگوید هدف اصلی صهیونیسم گردآوری یهودیان پراکنده جهان حول یک دولت ملی بدون توجه به یک سرزمین خاص (که البته به نحو اولی در ارض موعود فلسطین محقق شده است)، احیاء زبان در شرف نابودی عبری و شکلگیری یک دولت یهودی بوده است که تمامی این اهداف تحقق یافته است. بدین ترتیب پساصهیونیسم، حرکتی برای تبدیل مجدد دولت نسبتاً مذهبی شدة یهود به دولت سکولار با حقوق برابر برای همه شهروندان است. 5- پساصهیونیستها، یهودیت را به معنای یک دین قبول دارند، اما به جدایی دین از دولت معتقدند. اما برخی پساصهیونیستها از لائیسیتة کمتری برخوردار بوده و دولت اسرائیل را به عنوان ابزار عملی برای ادامه حیات یهودیان، لازم میدانند و برخی حتی به صورت افراطیتر معتقد به تأمین آیندة یهود در یک دولت فراملی سکولار هستند که حتی پیروان ادیان دیگر را نیز در بگیرد. 6- بر اساس این دیدگاه، راهی که صهیونیسم طی کرده، راهی بس دشوار برای ملت یهود میباشد، زیرا برای رسیدن به مقصد که ایجاد دولت ملی یهود بوده هزینهای سنگین و طاقتفرسا پرداخت شده است. 7- پساصهیونیسم معتقد است که همگام با دستیابی صهیونیسم به اهداف خویش، باید با یک حرکت مثبت به سوی اهدافی دیگر همچون برقراری روابط با دیگران، خروج از انزوا و تحقق صلح به عنوان اهدافی خارجی و برقراری عدالت و رفاه به عنوان اهداف داخلی، حرکت کرد. د – عوامل تسهیل کننده جریان پساصهیونیسم فرآیند صلح، روابط اسرائیل در ابعاد مختلف با یهودیان خارج از اسرائیل و نیز تغییرات و تحولات داخلی اسرائیل به عنوان عوامل تسهیل کننده مطرح میباشند (فرآیند صلح اعراب واسرائیل مهمترین عامل تلقی میشود). هـ - موانع گذار به سوی پساصهیونیسم: این عوامل به طور مشخص از آبشخور تفکرات و حرکتهای ملیگرایی افراطی یا مذهبی ارتدوکس سیراب میشوند، به باور آنها طرحهای صهیونیستی هنوز با اجرای کامل خود فاصله زیادی دارند و صهیونیسم راهی بس دراز را در پیشرو دارد. (ارتدوکسهای افراطی ”حزب شاس“ مهمترین مانع محسوب میشوند). و- لوازم اجتماعی حرکت به سوی پساصهیونیسم: حرکت پسا صهیونیسم از منظر جامعه شناختی نیازمند توجه به تمایزها، گسستها و تصمیمات موجود در جامعه اسرائیل و ایجاد تغییراتی در آنهاست که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره نمود. تمایز میان شهروندان و غیر شهروندان، تمایز میان یهودیان و شهروندان غیر یهود فلسطینی، تمایز میان یهودیان اشکنازی و یهودیان سفاردی و تمایز میان یهودیان مذهبی و سکولار. نگرش به جریان پساصهیونیسم از منظر یک گذار و تلاش برای از میان بردن یا کاهش تمایزات و شکافهای اجتماعی از لوازم اصلی حرکت در راستای دموکراسی است. ز- جامعه روشنفکری اسرائیل و برخورد با مسأله فراصهیونیسم: 1- برخی در صحت روایات رسمی تاریخی نسبت به وضعیت فلسطین و تشکیل دولت اسرائیل تشکیک میکنند و به طرح این سؤال میپردازند که آیا صهیونیسم روشی صحیح و واقعی در بیان ادعاهای اسرائیل و به دنبال آن جنگها و هزینههای مادی و معنوی آن بوده است. 2- برخی دیگر ضمن قبول روایات و اسناد تاریخی در مورد صهیونیسم، پساصهیونیسم را به معنای پایان صهیونیسم مورد توجه قرار میدهند. به اعتقاد آنها در دوره پساصهیونیستی باید به اهداف برتری مانند بالا بردن سطح زندگی، رفاه اجتماعی و برابری اندیشید (دکترین هرتزل). 3- برخی دیگر معتقدند از آنجا که هنوز خطرات زیادی صهیونیسم را تهدید میکند (عدم رسمیت اسرائیل از سوی بسیاری از همسایگان) بحثهای پساصهیونیستی و اعتقاد به پایان صهیونیسم بحثهای موجهی نیست. (دکترین لیوانت). نتیجهگیری: 1- گرایش پساصهیونیسم، طیف وسیعی از نگرشهایی را در برمیگیرد که ضمن بازخوانی حقایق تاریخی شکلگیری دولت اسرائیل و اندیشة صهیونیسم، در درستی ایده صهیونیسم و یا لااقل شیوههای تحقق دولت اسرائیل، خدشه وارد میکنند. برخی ضمن وفاداری به اصل ماهیت و آموزههای صهیونیسم، آن را یک جنبش اخلاقی و مذهبی یهودی و منطبق با تعالیم تورات و دارای پایههای انسانی میدانند و اشکال آن را در عملکرد دولت اسرائیل و تخطی از ایدة صهیونیسم دانسته و خواهان بازگشت به آن هستند. اما برخی فراتر از آن رفته و انتقادات را ناشی از نژادپرستانه بودن اندیشة صهیونیستی میدانند و عملکرد صهیونیستها و دولت اسرائیل از آغاز تاکنون را نتیجة اجتنابناپذیر این اندیشه میدانند. بدین ترتیب، در هر دو گرایش انتقاد علیه عملکرد دولت اسرائیل مشاهده میشود. 2- از آنجا که اکثر یهودیانی که قبل وبعد از تشکیل دولت اسرائیل تاکنون، از گوشه و کنار جهان به فلسطین مهاجرت کردهاند، معتقد به صهیونیسم قلمداد میشوند، میتوان این گرایش اخیر را عدول گروهی از معتقدان به صهیونیسم از این اندیشه، پس از مواجهة عینی با دستاوردها و نتایج عملی صهیونیسم، و مشاهدة واقعیتهای این تفکر در صحنة عمل نامید. از آنجا که اسرائیل جامعهای است که بر مبنای خشونت و ترور فلسطینیها بنا شده است، ترکیبی ناهمگون از فرهنگها، زبانها و اقوام متعدد میباشد – که تنها مذهب یهود آنان را به یکدیگر پیوند میدهد – که از گوشه و کنار عالم به آن سرزمین آمده و در آنجا وطن گزیدهاند، بر مبنای تز برتری نژادی که رژیم صهیونیستی داعیهدار آن است شکل گرفته است و با بروز بحرانهای متعدد و جنگهای پی در پی - که هر یک، اساس اسرائیل را به مخاطره افکنده بود، مواجه بوده است، پدید آمدن چنین دیدگاههایی در آن طبیعی به نظر میرسد، اما چند نکته در قبال این جنبش قابل ذکر است. - نخست آنکه جنبش فراصهیونیسم عمدتاً یک طیف محدود از روشنفکران را در برمیگیرد و به لحاظ کمی و کیفی در حدی نیست که موجودیت رژیم صهیونیستی را به خطر اندازد و شاید خود اساساً چنین داعیهای نیز نداشته باشد. بدین ترتیب، مخالفان اسرائیل در داخل و خارج نباید بر تواناییهای این جنبش برای به چالش کشانیدن رژیم صهیونیستی زیاد خوشبین باشند. - دوم آنکه رژیم صهیونیستی نیز با بهرهبرداری از این تفکر، آن را به سود خود مصادره کرده است. زیرا اولاً با بزرگنمایی این خطر سعی در ترساندن صهیونیستها نسبت به مخاطراتی دارد که این رژیم را تهدید میکند، و ثانیاً به وسیلة آن بر سایر نابسامانیها و بحرانهای داخلی خود سرپوش میگذارد و ثالثاً با مطرح کردن آن سعی دارد خود را رژیم و جامعهای دموکراتیک معرفی کند که در آن مخالفان – که البته از توان اندکی برخوردارند – در آزادی کامل قرار دارند. - سوم آنکه این تفکر در ذات خود از انسجام و هماهنگی لازم برخوردار نیست و شاید اصلاً نتوان آن را یک تفکر مدون تلقی کرد. زیرا هم افراد و هم نظریاتی که ارائه میدهند و هم خاستگاههای متفاوتی که این دیدگاه از آنها برمیخیزد هر یک دارای افکار خاصی هستند. به همین دلیل، در فراصهیونیسم میتوان از راستگرایان صهیونیست افراطی – که به گفتة خود در پی احیاء صهیونیسم واقعی هستند - تا چپهای افراطی و میانهروها و حتی یهودیان ارتدوکس را مشاهده نمود.
|