تداوم جنگ سالاری: مهمترین چالش دولت انتقالی افغانستان

Print E-mail
دکتر کیهان برزگر
11 September 2002

 اهمیت :

بیش از دو دهه جنگ و بی ثباتی داخلی در افغانستان، نوعی فرهنگ سیاسی خاصی را در این کشور به وجود آورده که از مهمترین ویژگی های آن جنگ سالاری و منطقه گرایی است. حضور و تداوم قدرت فرماندهان محلی در صحنة سیاسی افغانستان، منبع بالقوة بی ثباتی و تنش در این کشور به حساب می آید. این فرماندهان با شبه نظامیان و جنگجویانی که در اختیار دارند به محض اینکه احساس کنند منافع قومی، گروهی، اقتصادی و یا سیاسی آنها به خطر افتاده، بلافاصله از ائتلاف با دولت مرکزی خارج می شوند و صلح شکنندة موجود را با بحرانی جدی مواجه می سازند. درگیری های اخیر بین گروه های رقیب فشار زیادی را بر دولت انتقالی وارد کرده است. شناسایی این جنگ سالاران و آگاهی از اهداف و فعالیت های آنان از اهمیت خاصی برخوردار است.

تحلیل :

مهمترین اهداف جنگ سالاران محلی در افغانستان عبارتنداز :

1- پرکردن خلأ ناشی ازسقوط طالبان برای دسترسی به اهداف سیاسی‏وسهم‏گیری از قدرت؛

2- تقویت منطقه گرایی در برابر مرکزگرایی ؛

3- دسترسی‏به عواید اقتصادی ناشی از فعالیت‏های اقتصادی‏وگمرکی درمنطقه انحصاری‏خود؛

4- دسترسی به عواید اقتصادی ناشی از قاچاق مواد مخدر و تضمین امنیت راه های عبوری قاچاقچیان .

در شرایط فعلی افغانستان، جنگ سالاری رفته رفته به عنوان مهمترین تهدید علیه ثبات و امنیت این کشور مطرح می شود. تداوم این روند اولاً، تهدیدی جدی برای حکومت غیرنظامی کابل است، ثانیاً، روند بازگشت مهاجرین افغانی به کشور را متوقف و کند می کند و ثالثاً، در روند تحویل کمک های بشردوستانه و همچنین کمک های مربوط به بازسازی افغانستان اخلال ایجاد می نماید. یکی از فرماندهان عالی رتبة آمریکایی که اخیراً از کابل دیدن کرده، اعلام داشت که : از سوی دیگر تشدید حملات هوایی و زمینی به منظور سرکوب باقیمانده اعضای طالبان و القاعده که در حال حاضر تشخیص آنها از افراد غیرنظامی دشوار شده است، سبب اعتراضات گسترده در سطح مقامات و شخصیت های افغانی شده و روند جنگ سالاری را تشدید کرده است. ”تداوم جنگ سالاری در افغانستان بزرگترین تهدید نسبت به بی ثباتی این کشور، حتی بیشتر از طالبان و القاعده است“ .

جنگ سالاری در مناطق شرقی :

در حال حاضر درگیری ها بین گروه ها و فرماندهان رقیب در چندین منطقه افغانستان در جریان است. به عنوان مثال در ولایات شرقی ننگرهار، برخوردهایی میان فرماندهان محلی برای پرکردن خلاء قدرتی که پس از ترور حاجی عبدالقدیر به وجود آمده، وجود دارد. منازعات بر سر منافع ناشی از قاچاق مواد مخدر در این منطقه است، چرا که این منطقه یکی از راه های اصلی عبوری تجارت مواد مخدر به خارج می باشد و به همین دلیل از مناطق ثروتمند افغانستان به حساب می آید. در هفته های اخیر، ‌درگیریها میان ”حاجی ظاهر” ، پسر حاجی عبدالقدیر، و یکی دیگر از فرماندهان محلی به نام ”مولوی نوراحمد“ تداوم یافته است.

مناطق جنوبی، پاشاخان :

همچنین منازعات در مناطق جنوب شرقی افغانستان، یعنی در ولایات پکتیاوخوست که نیروهای ”پاشاخان“ در آنها حضور مسلطی دارند، ادامه دارد. عدم تمکین این فرماندة محلی از حکومت مرکزی یکی از مهمترین مصادیق جنگ سالاری به حساب می آید. پاشاخان در ابتدا، به عنوان یکی از متحدان اصلی آمریکا در مناطق جنوب شرقی به حساب می آمد. نیروهای آمریکایی با آموزش نیروهای پاشاخان سعی کردند تا با مسدود کردن راه های فرار نیروهای القاعده از منطقه تورابورا، آنها را به محاصره درآورند. اما نفرات پاشاخان این مأموریت را به خوبی انجام ندادند. این مسئله سبب شد تا نوعی بی اعتمادی نزد آمریکایی ها به وجود آید و لذا نقش و اهمیت پاشاخان مورد تردید قرار گرفت. بعد از تشکیل لویی جرگه و عدم سهم گیری پاشاخان از قدرت مرکزی، وی به صورت یکی از مخالفان جدی دولت انتقالی در آمده است. در حال حاضر او معتقد است که دولت کرزای تحت تأثیر گروه های قومی تاجیک و حزب جماعت اسلامی و خصوصاً شخص ژنرال فهیم قرار دارد. از نظر پاشاخان، ظاهرشاه باید نقش بیشتری در صحنة سیاسی افغانستان داشته باشد. امری که در لویی جرگه به آن توجه چندانی نشد. نیروهای نظامی پاشاخان بین 3000 تا 6000 نفر تخمین زده می شوند و بر گذرگاه باریک و نقطة اتصال منطقه گردیز با منطقه خوست مسلط می باشند. یکی از موارد اختلاف کرزای و ژنرال فهیم این است که فهیم تمایل زیادی به گسیل نیروهای تحت امر خود برای سرکوب پاشاخان ندارد.

مناطق غربی و هرات، اسماعیل خان :

یکی دیگر از مصادیق جنگ سالاری و چالش دولت مرکزی افغانستان، حضور اسماعیل خان در مناطق غربی افغانستان و استان هرات است. از زمان تشکیل دولت موقت و سپس دولت انتقالی، حضور اسماعیل خان در هرات و عدم تمکین کامل او از دولت مرکزی یکی از موارد بالقوة بی ثباتی دولت مرکزی به حساب می آید. در حال حاضر اختلاف و بی اعتمادی میان اسماعیل خان و کرزای رو به افزایش است و به همین دلیل اسماعیل خان از سفر به کابل خودداری می کند و چندین بار دعوت کرزای را نپذیرفته است. دولت کرزای بر این باور است که اسماعیل خان تحت نفوذ ایران قرار دارد.

موقعیت استراتژیک منطقه هرات در معادلات استراتژیک آمریکا و مجاورت آن با مرزهای شرقی ایران سبب افزایش نقش اسماعیل خان در معادلات قدرت در افغانستان گردیده است. منطقة هرات که به نوعی از آن به عنوان ”حیات خلوت ایران“ تعبیر می شود، تنها منطقه ای است که ایالات متحده نفوذ چندانی در آن ندارد. به همین دلیل آمریکایی ها فعالیت های اقتصادی و فرهنگی گسترده ای را در قالب طرح های بشردوستانه در این منطقه آغاز کرده اند. سفر آقای رامسفلد، وزیر دفاع آمریکا، به هرات در طول ماه های گذشته و ملاقات با اسماعیل خان بر اهمیت این مسئله تأکید دارد.

از سوی دیگر منطقه هرات از لحاظ سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی از اهمیت خاصی در معادلات قدرت در افغانستان برخوردار است. از لحاظ سیاسی هرات منطقه ای است که تحت تسلط حکومت مرکزی قرار ندارد. از لحاظ اقتصادی، به دلیل هم مرز بودن این منطقه با ایران و قرار گرفتن در مسیر اصلی تجارت و بازرگانی، این منطقه درآمدهای زیادی از تعرفه های گمرکی کسب می کند. به عنوان مثال درآمدی معادل 20 میلیون دلار در ماه، این منطقه را از رفاه و ثروت قابل توجهی در مقایسه با سایر نقاط افغانستان برخوردار کرده است. از لحاظ نظامی، ارتش اسماعیل خان حدود 15 الی 30 هزار نفر تخمین زده می شود که نیروی بسیار قابل توجهی در تنظیم معادلات سیاسی کشور به حساب می آید و نهایتاً از لحاظ امنیتی، منطقه هرات بیشتر از هر منطقه دیگری از افغانستان از نظم و امنیت برخوردار است. مجموعة ویژگی های فوق اهمیت خاصی به این منطقه و شخص اسماعیل خان در صحنة سیاسی افغانستان بخشیده است.

نتیجه گیری :

1- در شرایط فعلی مهمترین چالش دولت انتقالی افغانستان، تداوم جنگ سالاری و منطقه گرایی در این کشور است.

2- تداوم روند جنگ سالاری، حس اعتماد به دولت مرکزی را نزد مردم کاهش می دهد و شرایط بالقوة بازگشت بی ثباتی به افغانستان را فراهم می کند.

3- عدم تمایل نیروهای بین المللی (ISAF) به گسترش دامنة عملیات صلح در خارج از کابل از یک سو و حضور وهمکاری مستقل نیروهای آمریکایی با جنگ سالاران محلی در زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی ونظامی از سوی دیگر، این تصور را در میان مردم افغانستان به وجود آورده که جنگ سالاران به نوعی از حمایت های آمریکا برخوردارند.

4- حملات گسترده و بی تناسب هوایی و زمینی و گستردة نیروهای آمریکایی به مناطق مسکونی و کشتار افراد غیرنظامی، اعتراضاتی را در میان فرماندهان و شخصیت های افغانی را برانگیخته و سبب تشدید روند جنگ سالاری شده است.

5- تصمیم به کاهش نیروهای آمریکایی در افغانستان، به این معناست که ایالات متحده بر روی حمایت و همکاری این نیروهای جنگ سالار برای تداوم جنگ با نیروهای القاعده و طالبان و پشتیبانی از نیروهای زمینی خود، حساب باز کرده است.

6- برای ایران، تداوم فعالیت جنگ سالاران در افغانستان از دو جنبه قابل تحلیل است :

اول : درکوتاه مدت، وجود هرگونه بی‏ثباتی و جنگ سبب درگیری نیروهای آمریکایی در منطقه و به طورکلی عدم موفقیت کامل سیاست‏های آمریکا در افغانستان می شود. همین امر سبب می‏شود تا سیاست‏های جنگ افروزانه آمریکا در آینده نزدیک متوجه ایران نگردد.

دوم : در دراز مدت، تداوم فعالیت جنگ سالاران و وجود هرگونه ناامنی و بی ثباتی، به ضرر منافع ملی ایران است و در زمینه های زیر منافع کشور را به خطر می اندازد :

- روند بازگشت مهاجرین افغانی به کشورشان متوقف می شود؛

- منطقه گرایی در برابر مرکزگرایی تقویت می شود؛

- روند گسترش قاچاق مواد مخدر تداوم می یابد؛

- حضور بیگانگان در منطقه تداوم پیدا می کند؛

- فعالیت های اقتصادی ایران در منطقه آسیب پذیر می گردد و ...