مقدمه کنفرانس کابل در 20 ژوئیه و با حضور وزرای خارجه هفتاد کشور و با هدف بررسی چگونگی پیشرفت برنامههای اجلاس پیشین که در لندن بود، برگزار شد. این اجلاس که با هدف تقویت توان دولت کرزی و برقراری امنیت برگزار شده بود، نوید اتخاذ سیاستهای جدید و مهمی را نمیداد. در این کنفرانس نه از برنامه جدی و عملیای برای پیگیری مذاکره با طالبان خبری بود و نه از برنامهریزی برای پولهای سرازیر شده به افغانستان، که سالهاست نحوه هزینه کرد آنها توسط نیروهای ائتلاف و دولت افغانستان در ابهام قرار دارد. نکته مهمی که در جریان کنفرانس و در قالب نظر ناتو و آمریکا مطرح شد این بود که قرار شد مسئولیتهای امنیتی را تا چهار سال دیگر به دولت این کشور واگذار نمایند. از هماکنون مشخص است که چنانچه عملکرد ناتو و آمریکا در افزایش ظرفیت نهادهای امنیتی، همانند 9 سال گذشته غیر موثر و ناکافی باشد و موضوع گروههای شورشی نیز در این کشور لاینحل باقی بماند، باید بهصورت جدی نگران شدیدتر شدن اوضاع امنیتی در این کشور بود. هرچند کنفرانس کابل با برنامهریزیهایی برای آینده افغانستان به پایان رسید، اما این که تا چه میزان این کنفرانس میتواند در تحقق اهداف خود به موفقیت دست یابد؟ مسئلهای است که به دلایل عدیدهای چندان امیدی به آن نیست. با هدف ارزیابی این موضوع، ضمن اشاره به مفاد کنفرانس کابل، تلاش میشود به چالشها و کمبودهای موجود در پیاده سازی این اهداف اشاره شود.
کنفرانس کابل کنفرانس کابل در شرایطی برگزار شد که طالبان از نظر کمی و کیفی، از توان مضاعفی برخوردار شده و دولت افغانستان و نیروهای ائتلاف نیز در شرایط بغرنجی قرار داشتند. به همین دلیل و برای جلوگیری از ادامه این روند، تلاش شد در طی این کنفرانس بر روی نکاتی توجه شود که بتواند امنیت را به این کشور بازگرداند. اولین مسئلهای که به آن توجه شد، واگذاری مسوولیتهای امنیتی به افغانها بود. چندی پیش و در ماه ژوئن که اوباما و دیوید کامرون با یکدیگر در اجلا جی هشت دیدار کرده بودند، بر واگذاری مسئولیتها به دولت افغانستان تا سال 2015 تاکید شده بود، اما در دیدار اخیر در آمریکا سال 2014 را معرفی کردند، سالی که در کنفرانس کابل نیز بر سر آن به اجماع رسیدند. اساساً این مسئله از جمله نکاتی است که به نظر نیروهای درگیر در افغانستان، میتواند به شکلگیری آرامش در افغانستان کمک کند. به همین دلیل در طی این کنفرانس، به این مسئله بسیار توجه شده بود. همکاری با همسایگان برای مهار جریان افراط از مسایل مهم دیگری بود که تلاش شد با دعوت از همسایگانی همچون ایران و پاکستان، به آن توجه شود. این مسئله البته از نکاتی بود که بارها در اواخر دوره بوش نیز به آن اشاره شده بود. از سوی دیگر، تا قبل از کنفرانس کابل بنا بر این بود که نیروهای ائتلاف تا ٥ سال آینده حدود 13 میلیارد دلار دیگر به افغانستان برای بهبود سیستم سیاسی و گسترش فعالیتهای امنیتی کمک کنند. مسئله افزایش کمکها به افغانستان از مواردی بود که بحثهای بسیاری بر سر آن در این کنفرانس به راه افتاد. اما در آخر مهمترین مسئله که گفتگوهای بسیاری راجع به آن درگرفت، مصالحه با طالبان و روند آشتی ملی بود که تلاش شد تا در طی کنفرانس، اجماع نظری حول آن شکل بگیرد. نکتهای که بسیاری از فرماندهان نظامی و سیاستمداران آمریکایی نیز معتقد بودند تا پیش از این کنفرانس، توجه چندانی به آن نشده و برای موفقیت در این زمینه میبایست از این پس تلاش بیشتری در این زمینه صورت گیرد.
چالشها هرکدام از مسایلی که در کنفرانس ذکر شد، یا از جدیت و اجماع نظر لازم برای پیگیری برخوردار نبود و یا آن که شرایط مناسب برای پیاده سازی و تحقق آنها وجود ندارد. مسایلی که تلاش میشود در ادامه به آنها اشاره شود: ١-مسئله واگذاری مسوولیتهای امنیتی مسئله واگذاری مسوولیتهای امنیتی که در کنفرانس کابل بر آن تاکید شد، مستلزم تربیت نیروهای امنیتی کارآمدی است که در این زمینه پیشرفت محسوسی در افغانستان به چشم نمیخورد. اساساً مهمترین نکته برای انجام این مهم، آمادگی و توانایی نیروهای بومی است. اما واقعیت آن است که آمارها در مورد آمادگی نیروهای امنیتی بسیار ناامید کننده است. این نیروها به ترتیب حدود 6000 سرباز در سال 2003، حدود 25 هزار در سال 2005، حدود 36 هزار در سال 2006، 50 هزار در سال 2007 و نهایتاً 58 هزار در سال 2010، بوده است. نیروهای امنیتی مرزی و پلیس نیز از روند مشابهی پیروی میکنند. اما این پیشرفت بسیار کمتر از آن چیزی است که حتی در عراق رخ داده است. تنها 30 درصد ارتش و 3 درصد نیروهای موجود پلیس در آمادگی بالایی به سر میبرند. آدمربایی همچنان شایع است و جادهها همچنان به طور گستردهای برای خارجیها و هم چنین برای خود افغانیها ناامن است. در همین راستا تقویت شبه نظامیان بومی برای کمک به تقویت امنیت محلی، مورد توجه قرار گرفته است؛ هرچند آقای کرزی بر این نکته اصرار داشت که اتخاذ این راهبرد با توجه به پشینهاش در دوران گذشته چندان موفقیت آمیز نبوده است، اما افرادی همچون دیوید پترائوس، اصرار بسیاری بر این امر داشتند. به هر حال ارزیابی اشتباه در این زمینه میتواند عوارض بسیار بدتری داشته باشد. افرادی همچون دیوید پترائوس، فرمانده نظامیان آمریکایی در افغانستان و لیام فاکس، وزیر دفاع انگلیس، بر این نکته پافشاری کردهاند که ارائه جدول زمانی خروج تا زمانی که نیروهای امنیتی افغانی توان اداره جامعه را نداشته باشند، مطلوب نیست و منجر به بازگشت قدرتمندتر طالبان میشود. نکتهای که پیش از کنفرانس کابل نیز راسموسن، فرمانده نیروهای ناتو در افغانستان، بسیار بر آن تاکید میورزید. ٢-کمکهای بینالمللی ارائه کمکهای بینالمللی که یکی از محورهای جدی مذاکرات بوده همواره به دلیل ضعفهای نظارتی در افغانستان، با مشکل مواجه بوده است. درست هزینه نشدن کمکها از موانع جدی اصلاح سیستم سیاسی و امنیتی در افغانستان بوده است. کنگره آمریکا در گزارشی که در 21 ژوئن 2010 منتشر کرد، اظهار داشت که نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا و انگلیس، هر هفته دهها میلیون دلار برای تامین امنیت محمولههای تدارکاتی خود به شرکتهای امنیتی افغانستان میپردازند، اما این پول به شکل باج و رشوه به جیب طالبان میرود. تهیه کنندگان گزارش تاکید کردهاند که نه تنها پول مالیات دهندگان آمریکا و انگلیس نصیب گروههای شورشی میشود، بلکه این مسئله تلاشهای بینالمللی برای تامین ثبات در افغانستان را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. از سوی دیگر فساد مقامات دولتی در افغانستان نیز مزید بر علت است تا کمکهای مالی سرازیر شده به افغانستان، درست هزینه نشود. بیش از چهل میلیارد دلار از سال 2002 در افغانستان هزینه شده و قرار است تا پنج سال دیگر، 13 میلیارد دیگر نیز به این کشور اختصاص یابد. دولت کرزی پیش از کنفرانس کابل انتظار داشت که 50 درصد از کمکهای بینالمللی، از طریق دولت این کشور و براساس الویتهای تعریف شده توسط مقامات افغان هزینه شود. در همین راستا عمر زاخیلوال، وزیر مالیه افغانستان گفته است که باید منابع بیشتری برای اولویتهایی که حکومت تشخیص داده، اختصاص یابد. اما همانگونه که ذکر شد، انتقادات بسیار زیادی به دولت افغانستان شده است که کمکهایی را که میبایست برای پیشرفت و امنیت صرف میشد را حیف و میل ساخته است. نکته قابل توجه در این زمینه این است که دلایل موضوع فساد و عدم هزینه کرد مناسب کمکهای بینالمللی به افغانستان را نباید تنها در مجموعه دولت این کشور جستجو کرد بلکه با عنایت به اینکه تاکنون 80 درصد از کمکهای بینالمللی را کشورهای کمک کننده براساس الویتهای خود و بهصورت مستقیم هزینه مینمودند، بررسی عملکرد این کشورها در نحوه هزینه این کمکها میتواند ابعاد جدیدی از چگونگی گسترش فساد را در این کشور روشن نماید. ٣-همکاری یا متهم ساختن همسایگان بررسی رویکرد و مواضع آمریکا در چگونگی استفاده از نقش کشورهای همسایه افغانستان در کنترل بحران این کشور، نشان دهنده دو مرحله در طی دوران ریاست جمهوری اوباما میباشد. مرحله اول در راهبرد اولیهای که از سوی اوباما و در ارتباط با افغانستان اعلام شد، کاملا مشخص بود و موضوع استفاده از ظرفیتهای منطقهای مورد توجه و تاکید قرار گرفته و حتی ساز و کاری نیز برای آن پیشبینی شده بود. اما این رویکرد هیچگاه جنبه عملی به خود نگرفت و نشانهای از تمایل این کشور برای هدایت مسیر حل بحران افغانستان بر مبنای آن، مشاهده نگردید. مرحله دوم را میتوان از فحوای راهبرد دوم اوباما و عملکرد آمریکا استنباط نمود. به نظر میرسد در این مرحله تمایل آمریکا به اعمال فشار و جلب همکاریهای منطقهای بر مبنای تعاریف ارائه شده از منظر خود آمریکا از این همکاریها میباشد. به بیان دیگر، تمایل آمریکا بر مبنای قرار دادن ظرفیتهای منطقهای در مسیر سیاست آن کشور در افغانستان بوده و از تحقق مسیرهای جداگانه ممانعت خواهد نمود. در این زمینه آمریکا از هر فرصتی برای تحت فشار قرار دادن همسایگان استفاده میکند. چندی پیش دانشگاه LSE انگلیس، گزارشی را مبنی بر حمایت سازمان اطلاعات پاکستان از طالبان منتشر کرد. این گزارش ادعا کرد که طی سالیان اخیر و مخصوصاً سال گذشته، ارتباطات منظم و پایداری بین دستگاه اطلاعاتی پاکستان و طالبان وجود داشته است. در این گزارش ذکر شد که زرداری، نخست وزیر پاکستان، با 50 نفر از مقامات رده بالای طالبان که در زندانی مخفی در پاکستان بودهاند دیدار کرده است. هرچند این گزارش توسط مقامات عالی رتبه پاکستان به شدت رد شد، اما گزارش دانشگاه انگلستان و متعاقب آن اظهار نظر تند کامرون، نخست وزیر انگلیس، در همین رابطه سرآغازی بر تلاشهای نیروهای ائتلاف در متهم و درگیر کردن این کشور در ناامنیهای رو به تزاید افغانستان بود. این گزارش در حالی مطرح شده بود که در 17 ژوئن 2010، سازمان اطلاعات پاکستان به کرزی وعده داده بود که جلالالدین حقانی را که در وزیرستان شمالی ساکن است، مجاب به پذیرش روند مصالحه با دولت افغانستان میکند. همین امر زمینهای بود برای بهبود روابط دو جانبه میان پاکستان و افغانستان، تا آنجا که مقامات این کشور از جمله رئیس ارتش و رئیس سازمان اطلاعاتی پاکستان، در 27 ژوئن 2010، با کرزی دیدار و گفتگو کردند. اما تمامی این تلاشهای سیاسی و دیپلماتیک پاکستان، بار دیگر نه تنها بی نتیجه ماند، بلکه نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا و انگلیس این بار سیاستی را در پیش گرفتند که پاکستان را به طور رسمی متهم نمایند. دیوید پترائوس، فرمانده نیروهای آمریکایی در افغانستان، به همراه دیوید ریچاردز، فرمانده نیروهای انگلیسی، که بارها بر نقش منفی پاکستان در روند سازش تاکید کرده بودند، نهایتاً مهمترین برگ بنده و تلاش دیپلماتیک این کشور را با جای دادن اسم گروه حقانی در لیست ترور، به شکست کشاندند. پیش از این نیز مقامات آمریکایی بارها بر تربیت نیروهای طالبان توسط ایران تاکید کرده بودند، اما به نظر میرسد تا زمانی که نتوانستهاند مدرک قابل قبولی در این زمینه ارائه کنند، از این ادعا دست کشیدهاند. ٤-روند مصالحه روند مصالحه با طالبان مهمترین نکتهای است که همواره و بالاخص در کنفرانس کابل بر آن تاکید شده و البته همواره با چالشهای اساسی چه از داخل دولت و چه از خارج، با آن مواجه بوده است. اما تاریخچه مذاکره با طالبان به عنوان یک پیش شرط برای تضمین موفقیت مصالحه چندان دلچسب نیست. مهمتر آن که تمامی طرفین نیز تلاشی جدی برای دست یابی و ارائه راهکاری مناسب برای این مسئله ارائه نمیکنند. در تاریخ 5 ژوئن 2010، گروههای مختلف با تلاش آقای کرزی دورهم جمع شدند تا روند مصالحه را پیگیری کنند؛ اما این بار نیز همچون دفعات گذشته فایده چندانی حاصل نشد، هرچند تمامیطرفین بر ادامه مذاکره تاکید داشتند. بزرگان قبایل افغانستان در نشست مشورتی افغانها که به لوئی جرگه معروف است، گردهم آمدند و تلاش کردند تا بر سر این که آیا دولت باید با رهبران طالبان جهت خاتمه 9 سال جنگ و خشونت در کشور وارد مذاکره شود یا خیر؟ به یک توافق نظر برسند. تعداد 1500 نفر از نمایندگان، متشکل از نهادهای مذهبی، بومی و قبیلهای و استانی و دیگر رهبران منتخب دولت، برای دادن مشاوره به حامد کرزی، رییسجمهور افغانستان، جهت برداشتن گامهای بعدی برای خاتمه دادن به خشونتها در افغانستان گرد هم آمدند. این در حالیست که طالبان با تحریم جرگه مشورتی صلح، اعلام کرد که به دلیل همکاری نمایندگان این نشست با اشغالگران، در این نشست شرکت نمیکند. از سوی دیگر، نمایندگان شرکت کننده در این نشست اختلافات جدیای در این مورد داشتند که آیا مصالحه با رهبران شبهنظامی میتواند موفقیت آمیز باشد یا خیر. این نمایندگان در 28 کمیته تقسیم شدند تا مسایلی نظیر لزوم مذاکره مستقیم با رهبران طالبان و این که این رهبران چه کسانی باید باشند را بررسی کنند. در حرکتی دیگر که برای کمک به جریان مصالحه بود، کرزی درخواستی مبنی بر حذف تدریجی نام اعضای طالبانی که با القاعده همکاری ندارند را به سازمان ملل ارائه کرد. البته این اقدام آقای کرزی نیز تاکنون نتوانسته رضایت طالبان را بهدست آورد. در کل مشکلات بسیاری را میتوان بر سر راه روند مصالحه ذکر کرد. نکته مهم در این مورد تلاشی است که تمامی طرفین بر ایجاد یک چارچوب زمانی برای مصالحه میکنند، در حالی که دستیابی به چنین مسایلی اساساً ساختارمند به نظر نمیرسد و در کل باید با توجه به شرایط اقدام نمود. نکته دیگر این است که تا به حال برای دستیابی به مصالحه هیچ طرح و برنامهای درکار نبوده و به همین دلیل، اشتباهات جبران ناپذیری همواره شکل میگیرد. در همین حال، هارون میر از تحلیلگران سیاسی و نماینده پارلمانی افغانستان که ارتباطات نزدیکی هم با طیف گستردهای از غیر پشتونهای شمال دارد، پیشبینی کرده که مصالحه با طالبان حتی میتواند جنگهای داخلیای را در میان روستاها به بار بیاورد که این مسئله به دلیل ناهماهنگیها و عدم بررسی درست و دقیق شرایط فرهنگی و قومی افغانستان است.
نتیجهگیری افغانستان تبدیل به مکانی برای بروز و ظهور اشتباهات و از همه مهتر بیبرنامگیهای غرب شده است. نیروهای ائتلاف در این کشور نه تنها برنامه مشخصی ندارند، بلکه مکرراً در تلاش هستند تا با متهم ساختن دیگران از مشکلات موجود شانه خالی کنند. هرچند اوباما در تازهترین اظهار نظر خود به طولانی بودن مسیر برای موفقیت در افغانستان اشاره کرده است، اما این گفته زمانی میتواند موجه جلوه کند که اساساً مسیری مشخص برای موفقیت در این کشور وجود داشته باشد. آنچه که بیش از همه ضروری جلوه میکند، روند مصالحه با طالبان و تقویت و آموزش نیروهای افغانی است که هر دوی این امور، در نهایت باید این کشور را به سمت استقلال و حل بحران ناامنی سوق دهد. اما در حال حاضر شرایط داخلی و بینالمللی، بسیار ناامید کننده جلوه میکند. کنفرانس کابل نیز نه تنها هیچ چیز جدیدی را با توجه به این شرایط ذکر شده در بر نداشته است، بلکه بیشتر تلاشی برای واگذاری اختیارات به افغانیها آن هم تا چهار سال آینده بوده است. با توجه به معضلی که امروزه شکل گرفته است، غرب در تلاش است تا با انتقال قدرت، به نوعی خود را از بار مشکلات شکل گرفته رهایی بخشد. اما شرایط بوجود آمده که هیچگونه امیدی برای بهبود آن، با توجه به توان در حال افزایش طالبان، وجود ندارد، مسیر را برای تداوم اشتباهات و تشدید ناکامیها باز گذاشته است.